loader-img
loader-img-2
پاتوق کتاب
  1. خانه
  2. بلاگ
  3. Mag | ادبیات
آشنایی با ژانرهای ادبی: معرفی 20 ژانر ادبی جذاب
آشنایی با ژانرهای ادبی: معرفی 20 ژانر ادبی جذاب
ژانر داستانی چیست؟ گفت‌و‌گوی جدی درباره ژانر به معنای تیپ و گونه، از دوران افلاطون و مشخصا کتاب «جمهوری» آغاز شده است؛ اگرچه سابقه آن درازتر است و به پیش از روزگار افلاطون برمی‌گردد. ژانر یا به فارسی «گونه‌»، یکی از شیوه‌های دسته‌بندی کتاب‌های داستانی است. گاهی کتاب‌ها را بر اساس اینکه برای چه سنی مناسب هستند دسته بندی می‌کنند؛ مثل ادبیات کودک و نوجوان. گاهی بر اساس ساختارشان در دسته شعر، رمان، رمانک و ... قرار می‌گیرند. گاهی نیز آنها را بر اساس ژانر داستان دسته‌بندی می‌کنند و از این طریق ساختار کلی کتاب مشخص می‌شود. ادبیات ژانری، یکی از دو دسته کلی برای تقسیم‌بندی رمان‌ها و کتاب‌های داستانی است. دسته دیگر، رمان ادبی است. تعریف هر دو دسته، بسیار مشکل است. با این حال دادن تعریفی هرچند نابسنده از این دو، به درک بهتر ادبیات ژانری و انواع ژانر داستانی کمک می‌کند. رمان ادبی، رمان بدون ژانر رمان ادبی که به آن رمان فاخر یا رمان بدون ژانر هم می‌گویند، دسته‌ای از ادبیات داستانی است که در آن زبان، سبک نگارشی و تکنیک‌های ادبی بسیار اهمیت دارند. مهمترین هدف نویسنده رمان ادبی، نزدیک شدن به زندگی واقعی است؛ درنتیجه از شخصیت‌های واقع‌گرایانه و موقعیت‌های زندگی واقعی استفاده می‌کنند. همچنین تمرکز ویژه‌ای بر شخصیت‌پردازی دارد و دغدغه‌ آن، بررسی مسائل فلسفی و ایدئولوژیک است. از این‌رو بیش از آنکه توجه خود را به پیرنگ بدهد به واکاوی آنچه دغدغه‌اش را دارد، می‌پردازد. رمان‌ ادبی بسیار بزرگتر و جهانی‌تر از آنچه ظاهرا در پی بازگویی‌اش است، می‌باشد. و در این راه، با برساختن لایه‌های معنایی متعدد، از به چالش کشیدن مخاطب خود ابایی ندارد. از این‌رو درحالی‌که ادبیات ژانر به قراردادهای ژانری وفادار است و در گستره ژانر داستان، روایت پرماجرای خود را پیش می‌برد، رمان ادبی آزادانه پیش می‌رود و دست به نوآوری می‌زند. رمان‌های ادبی هم ممکن است برخی عناصر ژانری را در خود داشته باشند، اما نمی‌توان آن‌ها را به راحتی در ژانر به‌خصوصی قرار داد. اگر شما از 100 نویسنده مختلف بپرسید چه چیزی یک رمان ادبی را «ادبی» می‌کند؛ 100 پاسخ متفاوت دریافت خواهید کرد. این همان چیزی است که رمان ادبی را متفاوت از رمان ژانری می‌کند!بیشتر بخوانید: مروری بر چند رمان کلاسیک برتر جهانتعریف ژانر و انواع ژانر کتاب قبل از اینکه درباره ویژگی‌های ادبیات ژانری و رمان ژانری صحبت کنیم، بد نیست یادآوری کنیم که این دسته‌بندی نسبتا جدید است و انتشاراتی‌ها نیازی به این دسته بندی، تا پیش از قرن بیستم نداشتند؛ یعنی زمانی که دسته‌بندی‌ها تبدیل به ابزاری برای بازاریابی نشر انبوه کتاب شد. برای مثال، ادگار آلن پو به عنوان اولین نویسنده کتاب‌های معمایی مدرن شناخته می‌شود؛ و داستان کوتاه «قتل‌های خیابان مورگ» از او در سال 1841، از نخستین داستان‌های کارآگاهی قلمداد می‌شود. درحالی‌که وقتی آلن پو این داستان را منتشر کرد، این فقط یک داستان بود. اصطلاحاتی مانند معمایی، هیجان‌انگیز و کارآگاهی برای توصیف رمان‌ها تا قبل از دهه 1990 کاربرد نداشت. بعد از این تاریخ بود که استفاده از این اصطلاحات به‌عنوان ژانر داستانی، برای دسته‌بندی و بازاریابی آثار جدید، گسترش یافت. نخستین و مهمترین ویژگی ادبیات ژانری، پیروی از فرمول‌ها و استعاره‌های مشخص است. قوانینی بر رمان‌ ژانری اعمال می‌شود که بر رمان ادبی نمی‌شود؛ کلیشه‌ها، ساختارها، کهن‌الگوها و دیگر مواردی که به موفقیت یک رمان ژانری کمک می‌کند. پس ادبیات ژانر، به آن بخش‌هایی از ادبیات گفته می‌شود که از فرمول و طرح مشخصی برای پیشبرد داستان استفاده می‌کند. نویسندگان رمان ژانری باید خود را در ژانر داستانی که می‌نویسند غرق کنند؛ زیرا حتی اگر نخواهند قوانین دقیق ژانری را دنبال کنند، باید بدانند چه طور قوانین را بشکنند. اگر رمان ادبی شروع به استفاده از کلیشه‌های ژانری کند، تبدیل به رمان ژانر می‌شود. هر دو دسته می‌توانند از موضوعات و ایده‌های یکسانی استفاده کنند، اما در یک مجموعه قرار نمی‌گیرند. برای مثال رمان «لولیتا» اثر ولادیمیر ناباکوف که داستانی پیرامون عشق دارد، در دسته‌بندی رمان ادبی قرار می‌گیرد. شاید برایتان سوال شود که اگر رمان «لولیتا» به یک رابطه عاشقانه می‌پردازد، چرا در ژانر عاشقانه قرار نمی‌گیرد؟ زیرا از کلیشه‌های ژانر عاشقانه پیروی نمی‌کند. رمان «لولیتا» در رابطه با استاد ادبیاتی به نام هامبرت هامبرت است که عشقی بیمارگونه به دخترخوانده 12 ساله خود؛ لولیتا دارد. این چیزی نیست که شما به‌طور عادی در رمان‌های ژانر عاشقانه ببینید. این مرسوم نبودن و عدم پیروی از قراردادها و کلیشه‌های ژانری، مهمترین مرز تمایزگذاری میان رمان‌ ژانری و رمان‌ ادبی است. ادبیات ژانری متشکل از ژانرهای داستانی مختلفی است که هرکدام قراردادها، قواعد، تیپ‌های شخصیتی، ساختار طرح و هدف‌های خود را دارد. گاهی ژانرها خود به زیرژانرهای دیگر نیز تقسیم می‌شود و انتظارات روشن‌تر و به‌خصوص‌تری را برای مخاطب خود برآورده می‌کند. با انواع ژانرهای کتاب آشنا شوید! ادبیات گمانه‌زن | speculative fiction برای شناخت بهتر ژانر داستانی بهتر است ابتدا با ادبیات گمانه‌زن آشنا شویم. ادبیات گمانه‌زن، دسته‌ای گسترده از ادبیات ژانری است که عناصری را در بر دارد که در واقعیت، تاریخ ثبت شده، طبیعت و دنیای کنونی ما وجود ندارد! ادبیات گمانه‌زن، چتری برای همه زیرژانرهایی است که از واقعیت روزمره ما یا آنهایی که این واقعیت را تقلید می‌کنند، فاصله می‌گیرد و در عوض تمام اشکال خیال‌پردازی را شامل می‌شود. ادبیات گمانه‌زن با درجه‌‌ی کمتری از تبعیت از اشخاص، رویدادها و محیط‌های واقع‌گرایانه تشخص می‌یابد درحالی‌که در دسته ادبیات واقع‌گرایانه، شاهد پیوستگی و تبعیت بیشتری هستیم. نخستین استفاده از اصطلاح ادبیات گمانه‌زن، معمولا به رابرت هاین‌لاین در سال 1947 نسبت داده می‌شود. البته او در مقاله‌ای که نوشته بود از این اصطلاح به عنوان یک مترادف برای اشاره به داستان‌های علمی تخیلی استفاده کرده بود. بعدها بر سر اینکه آیا پیش از او نیز از اصطلاح ادبیات گمانه زن صحبت شده بود، بحث و جدل در گرفت. اما به‌هرحال ادبیات گمانه‌زن در نهایت برای اشاره به طیف وسیعی از ژانرهای داستانی که واقعیت جایگزینی را خیال‌پردازی می‌کنند، به کار رفت. ژانرهایی مانند علمی تخیلی، فانتزی، فراطبیعی، تاریخ جایگزین، رئالیسم جادویی و رمان‌های آرمان‌شهر یا پادآرمان‌شهر گرایانه و ادبیات شگرف. 1. علمی - تخیلی | science fiction ژانر علمی - تخیلی یا sci-fi، ژانری است که در آن نویسنده، جهانی را بر مبنای تکنولوژی جدید و متفاوتی تصویر می‌کند. هدف اصلی این ژانر داستانی، به تصویر کشیدن رابطه انسان، قدرت و جامعه با تکنولوژی است. نویسنده با بهره‌گیری از عنصر خیال دست به نوآوری در برساخت یک جامعه جدید می‌زند. اما تنها تا جایی اجازه دارد پیش برود که این جامعه بتواند به نحوی با علم مرتبط باشد. ژانر داستانی علمی - تخیلی، خود به زیرژانرهای دیگری مانند علمی-تخیلی سخت، علمی-تخیلی نرم، داستان‌های آخرالزمانی، داستان‌های علمی-اجتماعی، اپرای فضایی، سایبرپانک، رتروفیوچریسم، اتم‌پانک، دیزل‌پانک، استیم‌پانک، بیوپانک و منرپانک تقسیم می‌شود. البته این لیست می‌تواند همچنان ادامه داشته باشد و با تمایزگذاری در جزئیات، زیرژانرهای داستانی دیگری را نمایش دهد. در میان نویسندگان ژانر علمی - تخیلی، کسانی چون آرتور سی. کلارک، آیزاک آسیموف، ژول ورن و رابرت ای. هاین‌لاین به‌عنوان بزرگترین و مهم‌ترین نویسندگان این ژانر شناخته می‌شوند. از بهترین آثار ژانر داستانی علمی - تخیلی سفر به مرکز زمین اثر ژول ورن سه‌گانه بنیاد اثر آیزاک آسیموف مساله سه جرم اثر لیو سیشین  2. فانتزی | fantasy ژانر داستانی فانتزی به‌طور گسترده‌ای از موضوعات ماورایی، جادو و موجودات و جهان خیالین به عنوان درون‌مایه خود استفاده می‌کند. برخلاف ژانر علمی - تخیلی که تلاش می‌کند بر پایه قوانین علمی جلو رود و حداقل به نحوی آن را در خود بگنجاند، ژانر فانتزی آشکارا قوانین طبیعی و فیزیکی را درهم می‌شکند و جهان خود را فارغ از ممکن و ناممکن جهان واقعی و آشنای ما برمی‌سازد. از این‌رو، موجودات ناموجود و افسانه‌ای و حوادث خارق‌العاده جزئی جدایی ناپذیر از ژانر داستانی فانتزی است. البته که جهان ژانر فانتزی، منطق خود را دارد و عناصر خیالین آن در بستری خود منسجم، ظاهر می‌شوند. ژانر فانتزی از قدمت بسیاری برخوردار است. زیرا گرچه در شکل نو و به‌عنوان یک ژانر داستانی، به جهان مدرن برمی‌گردد، اما ریشه‌های آن را تا داستان‌های پریان و اساطیر اقوام می‌توان دنبال کرد. ژانر فانتزی شامل زیرژانرهای داستانی چون فانتزی بنگسی، فانتزی معاصر، فانتزی تاریک، فانتزی سخت، فانتزی حماسی، فانتزی قهرمانانه، فانتزی تاریخی، فانتزی علمی، پورتال فانتزی و شنمو می‌شود. از بهترین آثار ژانر فانتزی مجموعه ارباب حلقه‌ها اثر جی. آر. آر. تالکین مجموعه نیروی اهریمنی‌اش اثر فیلیپ پولمن مجموعه هری پاتر اثر جی. کی. رولینگ بیشتر بخوانید: بهترین کتاب های ژانر فانتزی  3. رئالیسم جادویی | magical realism صحبت کردن درباره ژانر داستانی رئالیسم جادویی کمی سخت و پیچیده است. زیرا این مکتب ادبی - هنری که از سال 1935 رواج یافت، در مرز دو دسته واقع‌گرایی و ادبیات گمانه‌زن حرکت می‌کند. رئالیسم جادویی با نگاهی واقع‌گرایانه به جهان شناخته می‌شود؛ درحالی‌که با عناصری جادویی نیز درآمیخته می‌شود. در رئالیسم جادویی، اغلب مرز میان جادو و واقعیت، باریک و کمرنگ می‌شود. رئالیسم جادویی را نمی‌توان ادبیات جادو در نظر گرفت زیرا هدف از حضور جادو در این ژانر داستانی، بیان و ابراز احساسات است نه فراخواندن آنها. همچنین با وجود اینکه عناصر جادویی در این ژانر داستانی حضور دارند، می‌توان گفت که رئالیسم جادویی به رمان ادبی نزدیک‌تر است تا ژانر فانتزی؛ زیرا از میزان قابل‌توجهی عناصر واقع‌گرایانه استفاده می‌کند و جادو را به استخدام خود درمی‌آورد تا نکته یا درکی جدید درباره واقعیت ارائه دهد. درحالی‌که معمولا ژانر فانتزی دور از واقعیت است و با آن فاصله دارد. همانطور که پیشتر اشاره شد، رئالیسم جادویی را نمی‌توان جزئی از ادبیات ژانری به حساب آورد. این سبک، به‌عنوان آمیخته‌ای از عناصر جادویی و واقع‌گرایانه شناخته می‌شود که فرم نوشتاری فراگیرتری، نسبت به رئالیسم ادبی یا فانتزی ایجاد می‌کند. با این‌حال به دلیل حضور عناصر جادویی زیر چتر ادبیات گمانه‌زن قرار می‌گیرد. شاید گیج‌کننده‌ترین گونه ادبی، رئالیسم جادویی باشد. زیرا در این ژانر داستانی مخاطب، نه خود را با جهانی فانتزی و خیالین مواجه می‌بیند که قواعد منطقی خود را دارد و نه با جهان آشنایی که از پیش می‌شناسد. عناصر جادویی با اتفاقات روزمره و طبیعی ترکیب می‌شوند و نظم معمول و آشنا را به هم ‌می‌زنند. اما نه به شیوه‌ای که نظم جدیدی را برسازند. از مهم‌ترین نویسندگان رئالیسم جادویی، خورخه لوئیس بورخس، گابریل گارسیل مارکز، ژوزه ساراماگو و ایزابل آلنده هستند. از بهترین آثار رئالیسم جادویی مرشد و مارگاریتا اثر میخائیل بولگاکف صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی   4. تاریخ جایگزین | alternate history تاریخ جایگزین از زیرژانرهای داستانی ادبیات گمانه‌زن است که به روایت تاریخ به شکلی متفاوت از آنچه اتفاق افتاده، دست می‌زند. این ژانر داستانی، حدسی بر پایه وقایع تاریخی است و درواقع روایتی است در پاسخ به این سوال که چه می‌شد اگر...؟. نویسنده در ژانر تاریخ جایگزین، درباره یک یا چند واقعه تاریخی بسیار مهم، گمانه‌زنی می‌کند و جهانی را تخیل می‌کند که در آن حوادث به نحو دیگری اتفاق افتاده بودند. برای مثال در رمان «ساکن برج بلند»، نویسنده جهانی را برای مخاطب برمی‌سازد که در آن طی جنگ جهانی دوم، آلمان نازی و ژاپن پیروز شده‌اند. این ژانر داستانی گاهی در ذیل ژانر علمی - تخیلی قرار می‌گیرد، اما همیشه و لزوما این طور نیست. ژانر تاریخ جایگزین به سه شرط نیاز دارد: 1. نقطه انشعاب از تاریخ ثبت شده؛ پیش از زمانی که نویسنده در آن، در حال نوشتن است. 2. تغییری که تاریخ شناخته شده را تغییر می‌دهد. 3. بررسی پیامدهای آن تغییر در تاریخ و جامعه. گاهی اوقات برخی از انواع ادبیات ژانر به‌ویژه ژانر داستانی علمی - تخیلی، به اشتباه به عنوان تاریخ جایگزین شناخته می‌شوند. زیرا گرچه نویسنده در آن زمان در حال گمانه‌زنی در باب رویدادهای آینده بوده است، امروز که مخاطبان آن را می‌خوانند به عنوان رویدادهای تاریخی متفاوت از تاریخ ثبت شده درکش می‌کنند. رمان‌هایی مانند «یک اودیسه فضایی» از آرتور سی. کلارک یا «1984» از جورج اورول در این زمره هستند. ژانر داستانی دیگری که باید مراقب بود با تاریخ جایگزین خلط نشود، تاریخ مخفی است که می‌تواند داستانی یا غیر داستانی باشد و به بررسی و روایت رویدادهایی می‌پردازد که ممکن است در تاریخ رخ داده باشند اما تاثیری که سبب تغییر در روند تاریخ شده باشد، نداشته‌اند. این دو ژانر داستانی از نظر موضوعی به هم شبیه هستند اما متفاوت از یکدیگرند. درحالی‌که ژانر تاریخ جایگزین زیرمجموعه ادبیات گمانه‌زن قرار می‌گیرد، ژانر تاریخ مخفی اگر روایت داستانی باشد، زیرژانر رمان تاریخی به حساب می‌آید که در واقع جزئی از ادبیات واقع‌گرایانه (رئالیسم) است. چند نمونه از مهمترین آثار ژانر تاریخ جایگزین ساکن برج بلند اثر فیلیپ کی. دیک جاناتان استرنج و آقای نورل اثر سوزانا کلارک 11.22.63 اثر استیون کینگ  5. آرمان‌شهر و ویران‌شهر | utopian and dystopian ژانر داستانی آرمان‌شهر و ویران‌شهر بخشی از ادبیات گمانه‌زن است که به گمانه‌زنی و روایت اشکال افراطی از ساختارهای اجتماعی و سیاسی می‌پردازد. در رمان ژانر آرمان‌شهری ویژگی‌هایی برساخت می‌شود که برای مخاطب جذاب است. جامعه و جهانی که آرمان ما قلمداد می‌شود و در رویایش به سر می‌بریم، در رمان ژانر ویران‌شهری یا پادآرمان‌شهری، برعکس جهانی نامطلوب به تصویر درمی‌آید. جهانی که ساختارهای آن به‌شدت معیوب است و در تعارض با آرمان‌های جمعی بشری. در ادبیات داستانی معمولا آرمان‌شهرها، تنها چهره‌ای فریبنده از یک ویران‌شهر هستند و نویسنده این دو را درهم می‌آمیزد. برای مثال در رمان «دنیای قشنگ نو» نویسنده گرچه جهانی پرزرق‌و‌برق و فریبنده را به تصویر کشیده است که می‌تواند آرمان‌شهر ما باشد، اما در کنه آن، یک ویران‌شهر نهفته است. ویران‌شهری که اگر در حقیقت جهان فریبنده و قشنگ آن نیندیشید، به آن ره نمی‌برید. از آثار ژانر آرمان‌شهری و ویران‌شهری دنیای قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلی 1984 اثر جورج اورول سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود بیشتر بخوانید: بهترین کتاب های داستانی  6. فراطبیعی | supernatural داستان‌های فراطبیعی را اگر در گسترده‌ترین تعریف آن در نظر بگیریم، می‌تواند با ادبیات فانتزی و ترسناک همپوشانی پیدا کند. اما وقتی از داستان‌های فراطبیعی به عنوان یک ژانر داستانی صحبت می‌کنیم، محدوده آن تنگ‌تر می‌شود. این ژانرهای داستانی گرچه ممکن است با هم اشتباه گرفته شوند، اما تفاوت‌های روشن و مهمی دارند. ژانر داستانی فانتزی معمولا در دنیای دیگری اتفاق می‌افتد؛ جایی که جادو و موجودات خارق‌العاده، طبیعی هستند؛ درحالی‌که در ژانر فراطبیعی، سحر، جادو، هیولاها و موجودات خیالین، طبیعی نیستند. در واقع حضور جادو و این موجودات اغلب رازی دارد که در طرح داستانی تنیده شده است. همچنین این ژانر داستانی، بیشتر تمایل دارد بر تعلیق و رمز و راز تمرکز کند، تا کنش و ماجراجویی. یک راه معمول برای تشخیص راحت‌تر داستان‌های ژانر فراطبیعی، حذف فانتزی و وحشت و نیز عناصر مهم دیگرژانرهای داستانی نزدیک است. از داستان‌هایی که کاملا در این ژانر داستانی جای می‌گیرند، داستان‌های مرسوم ارواح (ghost story) است. از بهترین آثار ژانر فراطبیعی سخت‌تر شدن اوضاع اثر هنری جیمز بچه رزماری اثر آیرا لوین فال نیک اثر نیل گیمن  7. ادبیات شگرف | weird fiction ادبیات شگرف از زیرژانرهای ادبیات گمانه‌زن است که ریشه در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم دارد. ادبیات شگرف درحالی‌که به ژانرهای داستانی فانتزی و وحشت، نزدیک است اما یا از آنتاگونیست‌های سنتی داستان‌های ترسناک فراطبیعی مانند ارواح، خون‌آشام‌ها و گرگینه‌ها اجتناب می‌کند و یا آن‌ها را به طور بنیادی بازتفسیر می‌کند. گاهی نویسندگان ژانر ادبیات شگرف از اصطلاح شاخک (the tentacle) برای اشاره مستقیم‌تر به آثار این ژانر داستانی استفاده می‌کنند. زیرا شاخک یا بازوچه، اندامی است که در هیولاهای داستان‌های گوتیک اروپایی وجود ندارد؛ اما اغلب در موجودات هیولاواری که در ژانر ادبیات شگرف خلق می‌شوند، وجود دارد. نویسندگان ژانر ادبیات شگرف تلاش می‌کنند تا حس خوف و هیبت را نیز به همراه ترس، در پاسخ به موجوداتی که می‌آفرینند برانگیزند. ادبیات شگرف در واقع حاصل تعمقات فلسفی و زیبایی شناختی در ژانر وحشت و فانتزی است. از آثار ژانر ادبیات شگرف شهر و شهر اثر چاینا میه‌ویل کراکن اثر چاینا میه‌ویل نابودی اثر جف واندرمر بیشتر بخوانید: معرفی بهترین رمان های تاریخی  ادبیات غیرگمانه‌زن 8. عاشقانه | romance ژانر عاشقانه از پرطرفدارترین ژانرهای داستانی است. تمرکز این ژانر بر روی رابطه و احساسات عاشقانه میان دو نفر است که معمولا پایانی رضایت‌بخش و خوشبینانه دارد. تعارض‌ها، تعلیق و نقطه اوج در ژانر عاشقانه باید در خدمت گسترش و پیشبرد رابطه عاشقانه شخصیت‌های اصلی داستان باشد. البته این بدین معنا نیست که در ژانر عاشقانه نمی‌توان داستان‌های فرعی داشت که به‌طور خاص، به عشق شخصیت‌ها مرتبط نباشد. جین آستین، شارلوت برونته، ساموئل ریچاردسون و ماریا اجورث از نویسندگانی هستند که به گسترش این ژانر داستانی کمک کرده‌اند. ژانر عاشقانه شامل زیرژانرهایی چون رمانتیک معاصر، رمانتیک سلطنتی، رمانتیک اروتیک، رمانتیک سیاهان، رمانتیک چندفرهنگی، رمانتیک آمیش، رمانتیک فراطبیعی، رمانتیک الهام‌بخش و ... است. برخی از این زیرژانرها حاصل ترکیب عناصر ژانر عاشقانه با دیگر ژانرهای داستانی است. از مهمترین آثار ژانر عاشقانه غرور و تعصب اثر جین آستین جین ایر اثر شارلوت برونته دفتر خاطرات اثر نیکلاس اسپارکس بیشتر بخوانید: بهترین رمان های عاشقانه  9. اکشن | action ژانر اکشن بسیار شبیه به ژانر ماجراجویی است و به همین دلیل معمولا این دو ژانر داستانی با هم دسته‌بندی می‌شوند. ژانر اکشن متمرکز بر رویدادهای پرمخاطره، پرانرژی و سریع است. هسته اصلی در ژانر اکشن معمولا یک چرخش و انتخاب پرخطر است که از سوی شخصیت اصلی داستان انجام می‌شود و این، سرآغاز موقعیت‌های پراسترس است. تعلیق در این ژانر داستانی بسیار مهم است و زمانی ایجاد می‌شود که مخاطب می‌خواهد بداند تضاد میان قهرمان و آنتاگونیست داستان، چگونه حل می‌شود. در ژانر داستان اکشن به‌ندرت با پیچیدگی‌های روابط انسانی یا ظرافت‌های روانشناختی و فلسفی مواجه می‌شویم. ژانر اکشن معمولا به‌دنبال ارائه یک داستان معمایی پرانرژی و سریع است که تجربه‌ای مهیج برای خواننده خود به ارمغان می‌آورد. البته این طور نیست که همیشه شخصیت‌پردازی یا داستان‌گویی حذف شود. اکشن نظامی و اکشن جاسوسی دو زیرژانر مهم اکشن هستند. از مهمترین آثار ژانر اکشن اولین خون اثر دیوید مورل هویت بورن اثر رابرت لودلوم  9. ماجراجویی | adventure ژانر داستان ماجراجویی با ارائه خطر و حسی از هیجان به مخاطب شناخته می‌شود. یک رمان ماجراجویانه روایت رویداد یا مجموعه رویدادهایی است که خارج از نظم معمول زندگی قهرمان داستان رخ می‌دهد و اغلب همراه با خطر و کنش‌های فیزیکی است. خطر، در کانون توجه ژانر داستان ماجراجویی است. داستان‌های ژانر ماجراجویی همیشه به‌سرعت روایت می‌شوند و ریتم طرح داستانی به‌اندازه شخصیت‌پردازی، چینش و سایر عناصر یک اثر خلاقانه، اهمیت دارد. نویسندگانی چون والتر اسکات، الکساندر دوما، ویکتور هوگو، ژول ورن و رابرت لوئیس استیونسن از پیشگامان ژانر ماجراجویی بوده‌اند. این ژانر داستانی شامل زیرژانرهای شمشیربه‌دستان، روریتانیا و پیکارسک (رندنامه) می‌شود. از مهم‌ترین آثار ژانر ماجراجویی رابینسون کروزوئه اثر دانیل دافو جزیره گنج اثر رابرت لوئیس استیونسن آوای وحش اثر جک لندن  10. معمایی | mystery رمان معمایی فرم جوانی از ادبیات ژانری است که از اوایل قرن نوزدهم توسعه یافته است. شاید یکی از دلایل اینکه تا پیش از قرن نوزدهم خبری از ژانر داستانی معمایی نبود، فقدان نیروی پلیس واقعی باشد. تا پیش از انقلاب صنعتی، بسیاری از شهرها در بهترین حالت تنها پاسبان شب داشتند. در این شرایط، یا جنایت‌ها به‌سرعت حل می‌شدند و یا حل‌نشده رها می‌شدند. اما با ازدحام جمعیت در شهرها و نهادینه شدن نیروهای پلیس، نیاز به کارآگاه درک شد و کم‌کم رمان‌های معمایی نیز شکل گرفتند. عنصر مهم در ژانر داستان معمایی، وجود رویداد مرموزی است (اغلب درباب قتل یا یک جنایت) که تا آخر داستان رازآلود باقی می‌ماند. این معمای پیچیده، مخاطب را با چالش‌های فکری مواجه می‌کند و موشکافی و دقت نظر می‌طلبد. میان ژانرهای داستانی معمایی و جنایی، پیوند نزدیکی وجود دارد و معمولا این دو در کنار هم قرار می‌گیرند. گرچه داستان‌های جنایی غیرمعمایی و داستان‌های معمایی غیرجنایی نیز وجود دارد؛ مانند رمان‌های معمایی فراطبیعی. ژانر معمایی به‌ویژه با زیرژانر کارآگاهی مشابه است اما به‌هرحال در چندین نقطه متفاوت است. در رمان کارآگاهی معمولا مظنونی وجود ندارد (مثل رمان‌های شرلوک هلمز) درحالی‌که در رمان معمایی تعداد زیادی مظنون وجود دارد. در رمان کارآگاهی تمرکز داستان بر روی کارآگاه (که معمولا کارآگاهی حرفه‌ای و یا بازنشسته است) و نحوه کشف جنایت است اما در رمان معمایی تمرکز بر هویت مجرم و نحوه ارتکاب جنایت است. (کارآگاه در رمان معمایی معمولا فردی غیرحرفه‌ای و ناوارد است.) از رمان‌های ژانر معمایی زن سفیدپوش اثر ویکی کالینز ما همیشه قلعه‌نشینان اثر شرلی جکسون فرشتگان و شیاطین اثر دن براون  11. جنایی | criminal ژانر جنایی، پلیسی و کاراگاهی اصطلاحاتی است که همگی برای توصیف آن دسته از روایت‌هایی به کار می‌رود که حول عنصر جنایت و به‌ویژه تحقیق پیرامون آن جنایت -اغلب قتل-، می‌چرخد. تعلیق و معما؛ عناصر کلیدی هستند که تقریبا همیشه در این ژانر داستانی، حضور دارند. گرچه ردپای جنایی‌نویسی به زمان‌های دور برمی‌گردد، اما ژانر داستان جنایی مدرنی که امروز شناخته می‌شود توسط ادگار آلن پو در اواسط قرن 19 و با داستان کوتاه «قتل‌های خیابان مورگ» ابداع شد. سال‌های 1920 تا 1954، عصر طلایی جنایی‌نویسی بود؛ دوره‌ای که نویسندگان مختلف، آثار بزرگی در این ژانر داستانی خلق کردند. بسیاری از این نویسندگان بریتانیایی بودند. آرتور کانن دویل و آگاتا کریستی از مهم‌ترین نویسندگان این ژانر به حساب می‌آیند. از زیرژانرهای داستان جنایی؛ معمایی ساده، کاراگاهی، جنایت غیرممکن یا معمای اتاق بسته، هاردبویلد، پلیسی، whodunit،  گونگان، تریلر حقوقی و نوآر است. از بهترین آثار ژانر جنایی نشانه چهار اثر آرتور کانن دویل تحقیقات پوآرو اثر آگاتا کریستی آنک نام گل اثر اومبرتو اکو بیشتر بخوانید: آشنایی با بهترین رمان ها و داستان های جنایی  12. کمدی | comedy ژانر کمدی یا طنز، داستانی است درباره رویدادهای بامزه که تمایل به خنداندن و سرگرم کردن مخاطبان خود دارد. ژانر کمدی بسیار باز است و می‌تواند با همه ژانرهای داستانی دیگر ترکیب شود. ریشه اصطلاح کمدی به یونان باستان بر‌می‌گردد و همین قدر سابقه دارد. کمدی گرچه در وهله اول در پی خنداندن مخاطب خود است، اما می‌تواند بستر مناسبی برای گفتگو درباره کاستی‌ها و رذایل انسان، جامعه و نهادها فراهم کند. برای مثال کمدی سیاه دقیقا از مسائل سخت و دردناکی صحبت می‌کند که به طور عادی تمایل به نادیده گرفتن آنها وجود دارد. از ویژگی‌های بارز ژانر داستانی کمدی، کنایه قوی و گاهی حتی ستیزه‌جویانه است. کمدی بر اساس سرچشمه شوخی، نحوه و زمینه اجرای آن، به زیرژانرهای داستانی دیگری چون کمدی سیاه، کمدی آداب، کمدی آبی، طنز سوررئال، گروتسک، کرینج، اسکروبال، کمدی کهن و ... تقسیم می‌شود. از آثار مهم ژانر کمدی دایی جان ناپلئون اثر ایرج پزشکزاد چاخان اثر عزیز نسین مرگ در می‌زند اثر وودی آلن    13. وحشت | horror از دیگر گونه‌های ادبیات ژانری، وحشت است که هدف از آن ایجاد ترس و وحشت در مخاطب است. این ژانر داستانی با قدمتی دیرینه‌، ریشه در داستان‌های فولکلور و سنت‌های دینی دارد و بیش از هر چیز بر مرگ، زندگی پس از آن و شیاطین تمرکز دارد. گفتنی است ژانر وحشت به دو دسته اصلی تقسیم می‌شود: ترسناک روانشناختی و ترسناک ماورایی. از این میان، ژانر ترسناک ماورایی با روایت از موجودات فراطبیعی و رویدادهای خارق‌العاده ذیل ادبیات گمانه‌زن قرار می‌گیرد. اما ژانر ترسناک روانشناختی با تمرکز بر حالات ذهنی، عاطفی و روانی و به‌ویژه بیماری‌های روانشناختی ذیل دو ژانر وحشت و واقع‌گرایی روانشناختی قرار می‌گیرد که البته با توجه به نزدیکی یا دوری عناصر رمان به ادبیات ژانری یا رمان ادبی در یکی از دو دسته قرار می‌گیرد. ژانر وحشت به زیرژانرهای داستان خون‌آشامی، گوتیک، جیانگشی، ادبیات هیولایی، وحشت آنالوگ، وحشت فضایی و ... تقسیم می‌شود. از مهمترین آثار ژانر وحشت درخشش اثر استفن کینگ گجسته دژ هیل اثر شرلی جکسون جن‌گیر اثر ویلیام پیتر بلاتی بیشتر بخوانید: بهترین کتاب های ترسناک خارجی  14. دلهره‌آور | thriller ژانر دلهره‌‌آور با حالت‌هایی که برمی‌انگیزاند و به مخاطب خود حس تعلیق، انتظار، هیجان، شگفتی و اضطراب می‌دهد، تعریف می‌شود. البته این ژانر داستانی با بسیاری از زیرژانرهای داستانی دیگر چون جنایی، معمایی، عاشقانه، ترسناک و ... همپوشانی دارد. از شگردهای ژانر دلهره‌آور، پنهان کردن اطلاعات مهم است و همچنان که به سمت نقطه اوج خود می‌رود، مخاطب را در لبه صندلی نگه می‌دارد. رمان ژانر دلهره‌آور، اغلب طرح شرور محوری است که موانعی را برمی‌سازد و قهرمان‌ها باید بر آن‌ها غلبه کنند. ریشه‌های ژانر داستانی دلهره‌آور به صدها سال پیش بازمی‌گردد اما به عنوان یک سبک مجزا در ادبیات از قرن 18 و اوایل قرن 19 شروع به رشد کرد؛ به‌ویژه با رمان‌هایی چون کنت مونت کریستو (1845) و سی و نه پله (1915). از زیرژانرهای آن، دلهره‌آور روانشناختی، تکنوتریلر، تریلر فاجعه و ... است. از بهترین رمان‌های ژانر دلهره‌آور نماد گمشده اثر دن براون سکوت بره‌ها اثر توماس هریس چیزهای تیز اثر گیلیان فلین بیشتر بخوانید: آشنایی با بهترین کتاب های ترسناک ایرانی  15. تاریخی | historical در ژانر تاریخی، داستان برساخته ذهن نویسنده، در صحنه رویدادی تاریخی روایت می‌شود. عنصر اساسی در ژانر داستانی تاریخی این است که در گذشته روایت می‌شود و به مواردی چون آداب و رسوم، شرایط اجتماعی و دیگر جزئیات آن دوره‌ زمانی، می‌پردازد. بااین‌حال تشخیص رمان ژانر تاریخی کمی سخت است؛ زیرا می‌تواند به‌سادگی با هر اثری که در گذشته نوشته شده است، اشتباه شود. انجمن رمان تاریخی معتقد است که اثری در ژانر تاریخی است که حداقل 50 سال پس از رویدادهای توصیف شده نوشته شده باشد. سارا جانسون یکی از منتقدان ادبی، می‌گوید باید درباره رویدادهای اواسط قرن گذشته به قبل باشد؛ که در آنها نویسنده به جای رجوع به تجربه شخصی‌اش، بر اساس تحقیق و پژوهش بنویسد. اما لیندا آدامسون؛ استاد و منتقد ادبی در مقدمه‌ای که بر اثر مرجع؛ «داستان تاریخی جهان» نوشته است؛ رمانی را در ژانر داستان تاریخی می‌داند که درباره دوره زمانی مربوط به دست‌کم 25 سال پیش از زمان نگارش اثر باشد. گرچه که به‌هرحال مردم رمان‌های قدیمی مانند آثار جین آستین را به عنوان رمان تاریخی می‌خوانند. از آثار ژانر تاریخی هوس‌های امپراطور اثر هنریک سینکیه‌ویچ فرزند ربوده شده اثر رابرت لوئیس استیونسن بارنابی روج اثر چارلز دیکنز  16. داستان فلسفی داستان فلسفی درواقع از گونه‌های ادبیات ژانری نیست و شامل هر نوع داستانی می‌شود که بخش قابل‌توجهی از محتوای خود را به پرسش‌هایی که فلسفه به آن پرداخته است، اختصاص می‌دهد. رمان فلسفی می‌تواند هر جنبه‌ای از وضعیت انسان را کاوش کند؛ برای مثال کارکرد و نقش جامعه، ماهیت و انگیزه اعمال انسانی، هدف زندگی و ... . داستان فلسفی می‌تواند رمان ادبی باشد و یا بخشی از ادبیات ژانر؛ و در ژانرهای داستانی مختلفی چون علمی تخیلی، آرمان‌شهر و ویران‌شهر، رئالیسم جادویی و ... قرار گیرد. از مهم‌ترین آثار داستان فلسفی چنین گفت زرتشت اثر فریدریش نیچه تهوع اثر ژان پل سارتر بار هستی اثر میلان کوندرا  17. داستان سیاسی داستان سیاسی نیز مانند داستان فلسفی، یک ژانر داستانی در ادبیات ژانری نیست. داستان سیاسی شامل هر نوع روایت داستانی است که از رویدادهای سیاسی و یا نظام‌ها و نظریه‌های سیاسی به‌طور گسترده بهره می‌برد. هدف داستان سیاسی نقد مستقیم یک جامعه و یا ارائه یک واقعیت بدیل است. داستان سیاسی با درام اجتماعی، ادبیات پرولتری و داستان علمی - اجتماعی، همپوشانی دارد. از نمونه‌های مهم داستان سیاسی دون کیشوت اثر میگل سروانتس     خوشه‌های خشم اثر جان اشتاین بک 1984 اثر جورج اورل  18. داستان پارانوئید | paranoid داستان پارانوئید، اصطلاحی است برای توصیف آثاری که ماهیت سوبژکتیو واقعیت را و اینکه چگونه ممکن است توسط نیروهای قدرت دستکاری شود، می‌کاود. این نیروها می‌تواند بیرونی باشد مانند یک حکومت توتالیتر و یا درونی باشد. فرانتس کافکا یکی از مهمترین نویسندگان داستان با مضامین پارانوئید است. از آثار مهم داستان پارانوئید محاکمه اثر فرانتس کافکا قصر اثر فرانتس کافکا باشگاه مشت‌زنی اثر چاک پالنیک  19. تربیتی | bildungsroman رمان تربیتی که گاهی به آن coming-of-age نیز گفته می‌شود، ژانری ادبی است در سنت رمان‌نویسی اروپایی که تمرکزش بر بلوغ، رشد روانشناختی و ارزشی، و شکل‌گیری جهان عاطفی - ذهنی قهرمان داستان از نوجوانی تا بزرگسالی است. از رمان «سال‌های شاگردی ویلهلم مایستر» اثر گوته، به‌عنوان اولین رمان با ژانر داستان تربیتی نام برده می‌شود. برخی از آثار رمان تربیتی دیوید کاپرفیلد اثر چارلز دیکنز1850 زنان کوچک اثر لوییزا می آلکات کشتن مرغ مقلد اثر هارپر لی         20. الهام‌بخش | inspirational ژانر الهام‌بخش یکی از آن دسته ژانرهای داستانی است که به‌ویژه در سال‌های گذشته، رشد پیدا کرده است. از این‌رو گرچه داستان الهام‌بخش می‌تواند زیرژانری از هر ژانر داستانی دیگری باشد، برای فروشندگان کتاب و کتابخانه‌ها راحت‌تر است که آن را یک ژانر مجزا در نظر بگیرند. البته به لحاظ آکادمیک این ژانر مورد توافق و پذیرش نیست. ژانر الهام‌بخش شامل رمان‌هایی می‌شود که هدف اصلی آنها به تصویر کشیدن نمونه‌ای از تغییر در زندگی شخصیت‌های اصلی است تا خوانندگان را بدان تشویق کند. البته طبقه‌بندی یک کتاب در ژانر الهام‌بخش دشوار است؛ زیرا انتخاب شخصی، سلیقه و باورهای فردی عواملی هستند که بر روشی که یک کتاب می‌تواند الهام‌بخش خواننده، باشد تاثیر دارد. داستان الهام‌بخش گاهی با دسته‌های دیگر داستانی مانند داستان مسیحی، داستان الهیاتی، داستان شهودی و داستان لطیف همسان یا همراه می‌شود. اما به‌هرحال داستان الهام‌بخش گسترده‌تر است و همانطورکه گفته شد، می‌تواند طیف وسیعی از ژانرهای داستانی را در خود جای دهد. از نمونه آثار ژانر الهام‌بخش کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید اثر میچ آلبوم زمان‌دار اثر میچ آلبوم  به قلم «قاصدک حسینی» کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.  
چگونه کتاب بنویسیم؟
چگونه کتاب بنویسیم؟
در حوزه نویسندگی برای کسی که می‌خواهد دست به قلم شود، اولین سؤالی که پیش می‌آید این است: آیا من استعداد نویسنده شدن دارم؟ آیا من می‌توانم نویسنده شوم؟ و اگر می‌توانم، چگونه نویسنده شوم؟ اگر آرزوی نویسنده شدن دارید، ما در این مطلب به شما کمک می‌کنیم تا آرزویتان محقق شود به شرط آن‌که خودتان هم بخواهید. بله درست خواندید. اگر خودتان بخواهید! بگذارید برویم سر اصل مطلب. یک‌بار برای همیشه این قضیه را برای خودتان حل کنید! اگر سال‌هاست منتظر این هستید که معجزه‌ای رخ دهد و کلماتی که در ذهنتان است، بر قلب سپید کاغذ نشانده شود و شما اثری خلق کنید، سخت در اشتباهید! چرا؟ چون معجزه اصلی، خود شما هستید! معجزه، درون خود شماست و جایی بیرون از خودتان نباید به دنبال آن باشید.  واقعیت این است که هر کدام از ما از همان بچگی رؤیاهایی را در سر پرورش داده‌ایم، رؤیاهایی که بعضی‌هایشان به نتیجه رسیده‌اند و ما متوجه شده‌ایم که رؤیای واقعی ما نبوده‌اند و رؤیاهایی که هنوز به خیلی‌هایشان نرسیده‌ایم. اما اگر دقت کنید بعضی از این رؤیاها هستند، که انگار همیشه با ما در حرکتند. در هر زمان و مکانی که باشیم ما را دنبال می‌کنند و انگار که در ما درون‌ماندگار شده‌اند.  اولین راه برای آنکه تشخیص دهید آرزویی که در سر دارید واقعی است یا نه؟ کنکاش درون خودتان است. اگر آرزویی درون شما ماندگار مانده و همیشه با شما همراه است بدانید که باید بیشتر به آن دقت کنید و برای رسیدن به آن تلاشتان را مضاعف کنید.  شاید برای شما نویسندگی یکی از همین آرزوهاست؛ آرزویی که اتفاقا خیلی‌ها دلشان می‌خواهد آن را تجربه کنند و به شهرت برسند؛ اما باید بدانید مثل ادب که آداب دارد، رسیدن به آرزوی نویسنده شدن هم آدابی دارد که از هر زمانی که آن را در وجودتان احساس کردید و خواستید که به آن لباس تحقق بپوشانید باید تلاش کنید تا آدابش را رعایت کنید.  چگونه نویسنده شویم؟  برای نویسنده شدن دو اصل بسیار اساسی و مهم را باید در نظر بگیرید: بسیار خواندن بسیار نوشتن ذهن ما گنجینه‌ای است که به مرور زمان بنا به مطالعات، زندگی زیسته علمی، اجتماعی و خانوادگی‌مان پر می‌شود از کلمات متعدد؛ کلماتی که خیلی‌هایشان را به دلیل عدم استفاده، دور از دسترس ذهنمان قرار می‌دهیم و دائره المعارفی را برای خودمان در گفت‌وگوهای روزانه و نوشته‌جاتمان تدوین می‌کنیم.  دو اصل مهم در نویسندگی و داستان نویسی خواندن و نوشتن دو اصل مهم در نویسندگی است.  برای آن‌که بتوانیم متن‌های خوبی بنویسیم باید در همان زمینه به‌صورت مداوم و مستمر مطالعه کنیم. اگر بخواهیم یک داستان بنویسیم، تا ندانیم چه‌طور داستان می‌نویسند، قادر نخواهیم بود که اصول اولیه‌اش را رعایت کنیم. ما در هر زمینه‌ای که قصد نویسندگی داریم باید اطلاعات کافی در مورد آن داشته باشیم تا بتوانیم با تلفیق پیش‌داشته‌های ذهنی و تجربیاتمان به آن سر و سامان دهیم و تبدیل به مطلبی خواندنی کنیم. باید بدانیم که هر نویسنده ابزار اصلی‌‌اش برای نوشتن، کلمات‌اند. پس انبان کلماتمان باید همیشه پر باشد. باید گنجینۀ سرشاری از کلمات در ذهنمان داشته باشیم. یکی از کارهایی که در این زمینه کمکمان می‌کند مطالعه است. ما با مطالعه، کلمات جدید و معانی‌شان را یاد می‌گیریم و چرخه حیات کلماتمان را فعال نگه می‌داریم. پس برای نویسنده‌شدن اولین کاری که باید انجام دهیم این است که زمینۀ علاقه‌‌مان را پیدا کنیم و در همان زمینه به‌طور مستمر و پیوسته و هدف‌دار مطالعه کنیم. وقتی که ذهن و قلبمان آغشته به کلمات شد، باید بتوانیم از آن‌ها درست استفاده کنیم. نباید بگذاریم روی هم تَل‌انبار شوند. باید به‌موقع ازشان استفاده کنیم تا چرخۀ ذهنی‌مان را فعال نگه ‌داریم. ولی کمی دقیق‌تر که بنگریم متوجه می‌شویم ظرف ذهنمان هم گنجایشی دارد و برای این‌که بتوانیم از ظرفیت گنجایش آن به‌خوبی استفاده کنیم، باید ورودی‌ها و خروجی‌های آن را با دقت زیر نظر بگیریم. اگر بتوانیم همان طور که برای مطالعه‌مان برنامه‌ریزی می‌کنیم برای نوشتنمان هم برنامه بریزیم، می‌توانیم به‌جرئت بگوییم در نوشتن به اهدافمان می‌رسیم. پس اگر نوشتن را به‌عنوان یک حرفه انتخاب کرده‌ایم، باید هر روز بخوانیم و بنویسیم و همین رمز موفقیت‌مان است.  البته به نظرم ذکر یک نکته در همین‌جا خالی از فایده نیست. برای مطالعه، تنها به نیازهای خودتان مراجعه کنید. مراقب باشید در دام و تله زیاد خواندن و بی‌ثمر خواندن نیفتید. بیشترین چیزی که در مطالعه می‌تواند به ما کمک کند این است که خوب بخوانیم، مستمر بخوانیم و با تمرکز بخوانیم. اگر ما خط مطالعاتی‌‌مان مدام در حال سرگشتگی باشد هر چند تعداد زیادی کتاب هم بخوانیم، برایمان بی‌فایده خواهد بود. ما باید بدانیم که زیاد خواندن مهم نیست بلکه چه چیز خواندن و متمرکز خواندن، بیش از هر موضوع دیگری اهمیت دارد و باید به آن دقت داشته باشیم.  راهنمای نوشتن داستان و رمان  به‌عنوان یک داستان‌نویس، باید بدانید که همۀ داستان‌ها تکراری‌اند و چیزی که آن‌ها را از هم جدا می‌کند، تعداد و نوع شخصیت‌ها، مکان و زمان وقوع حوادث‌شان است. پس اگر در مطالعاتتان و بعد در نوشتن‌هایتان به تکرار موضوع داستان‌ها برخوردید اصلا نگران نباشید؛ کافی است داستان خودتان را بنویسید.  از این به‌بعد، اهمیت امور روزمره‌ و تکراری زندگی‌تان باید رنگ و روی دیگری برایتان پیدا کند. چون همین حوادثِ تکراری‌اند که لحظه‌ها و صحنه‌های داستانتان را شکل می‌دهند. به شکل ظاهری و خصوصیات همۀ اشخاص زندگی‌تان دقت کنید. به صحبت‌ها گوش کنید؛ همین‌ها به سادگی می‌توانند مایۀ دیالوگ‌های داستانی‌تان شوند.  کافیست کمی از روال زندگی عادی فاصله بگیرید و گوش و چشمتان را در جایی مناسب قرار دهید تا بتوانید برای نوشتن داستان‌هایتان ایده، شخصیت، مکان و زمان وقوع پیدا کنید.  چند نکته کاربردی درباره نویسندگی  برای آنکه دستتان به نوشتن عادت کند، شروع کنید به نوشتن خاطرات روزانه‌تان؛ روزانه‌نویسی از جمله مهم‌ترین، پرکاربردترین و اثرگذارترین شیوه‌های عادت به نوشتن بدون زخم و خونریزی است.  اگر هر روز به خودتان عادت دهید، بنویسید ذهنتان در راه نوشتن پویا می‌ماند. تعداد کلمات استفاده شده در مطالب روزانه‌نویسی آنچنان اهمیتی ندارد. شما می‌توانید از صد کلمه شروع کنید و به صدهزار کلمه برسانید. مهم این است که هر روز خودتان را موظف به نوشتن کنید. حتی اگر تنها یک جمله باشد. پس از همین الان یا یک دفتر بردارید یا یک فایل در صفحه کامپیوتر یا گوشی‌تان باز کنید و هر روز بنویسید.  برای اینکه بنویسید به دنبال موضوع خاصی نباشید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد موضوع خاصی را مقدمه نوشتنتان کنید، چند پیشنهاد برایتان دارم.  اول اینکه از زیست خودتان بنویسید. قسمتی از اتفاقات روزانه‌تان که شما را زیادی غمگین و یا بسیار خوشحال کرده همان را بنویسید. یا بنویسید اگر چه اتفاقی می‌افتاد روز شما بهتر از چیزی که گذشت می‌شد.  اگر زیست خاصی ندارید یا اصلا نمی‌خواهید که در مورد خودتان بنویسید، هر روز پنج عکس بگیرید و سعی کنید در مورد یکی از آنها بنویسید. این کار فایده‌های بسیاری دارد: از جمله اینکه باعث می‌شود به اطرافتان دقیق‌تر نگاه کنید، تمرکزتان بیشتر شود و نگاه زیباشناسانه‌تان به دنیایی که شاید به آن عادت کرده‌اید تقویت شود.  جالب است بدانید یکی از آفت‌های ما اهالی کلمه این است که گاهی دچار روزمرگی می‌شویم و آنقدر به محیط اطراف و آدم‌هایی که در ارتباط با ما هستند عادت می‌کنیم که هیچ روزنه‌ای برای نگاه جدید به آنها برای خودمان باقی نمی‌گذاریم.  یکی دیگر از راه‌هایی که به شما می‌تواند برای نوشتن ایده بگیرید این است که در حد یک دقیقه هر روز با چشم‌های بسته کارهایتان را انجام دهید. بدون اینکه چشم‌هایتان را باز کنید یا استرس داشته باشید که بدون چشم نمی‌توانید کاری از پیش ببرید، چشم‌هایتان را ببندید و در آرامش کامل از انجام یک کار ساده شروع کنید. بعد از اینکه چشمهایتان را باز کردید، احساستان را بنویسید. این کار همچنین باعث پرورش قوه خلاقیت شما خواهد شد.  کار دیگری که برای پرورش خلاقیت خودتان می‌توانید انجام دهید این است که برای آدم‌ها، اشیاء، مکان‌ها و زمان‌ها اسم‌های جدیدی انتخاب کنید. این کار به خلاقیت شما کمک می‌کند و باعث می‌شود مثل کودکی که هنوز هیچ اسمی از دنیایی که واردش شده نمی‌داند، کنجکاوانه و پرسشگرانه به اطرافتان نگاه کنید و از کلماتی که در انبار ذهنتان سال‌هاست بایگانی کرده‌اید برای انتخاب اسم‌ها استفاده کنید.  سعی کنید در مکالمات روزانه‌تان، کلمات و تعارفات تکراری را کمتر به کار ببرید. مثلا به جای سلام، صبح به‌خیر و یا تعارفات و تشکرات معمول از کلمات دیگری استفاده کنید.   شروع نوشتن با 5 کتاب آموزش نویسندگی  1. سفر نویسنده اثر کریستوفر ووگلر در این کتاب نویسنده شما را با مفاهیمی تحت عنوان «سفر قهرمان» آشنا می‌کند که برگرفته از روان‌شناسی عمقیق کارل یونگ و مطالعات اسطوره‌شناسی جوزف کمبل است. ووگلر در این کتاب تلاش کرده تا اندیشه‌ها و مطالعات اسطوره‌شناسی را به داستان‌گویی معاصر پیوند دهد و اصول طراحی داستان را به شما بیاموزد. البته که او معتقد است سفر قهرمان چیزی کمتر از کتاب راهنمای زندگی نیست؛ در واقع شما با خواندن این کتاب راهنمایی کامل از هنر انسان بودن را فراخواهید گرفت.  سفر نویسنده گونه‌ای مشاهده است، شناسایی طرحی زیبا که شامل مجموعه‌ اصول حاکم بر اداره زندگی و دنیای داستان‌گویی است. هدف اصلی نگارش این کتاب این بوده که بر اساس عناصر بلندپروازانه اسطوره‌ای، راهنمایی آسان‌یاب و واقع‌بینانه برای نویسندگان فراهم کند.  شما با خواندن این کتاب یاد می‌گیرید که چطور مثل یک نویسنده بزرگ از همان ابتدا داستان‌های درست و ماندگار بنویسید.    2. چگونه یک شاهکار ادبی بنویسیم؟ اثر  استفِن سوروم و الدرید یوهانسن محور این کتاب بر روی فعال‌کردن کودک درون و خاطرات کودکی شماست. نویسندگان این کتاب در تلاش هستند تا احساسات شما و حواس پنج‌گانه شما را به عنوان یک نویسنده فعال کنند، تا دوباره همه چیز را از نو ببینید، گوش بدهید، بخوانید، لمس کنید و بچشید.  کتاب چگونه یک شاهکار ادبی بنویسیم با تمرکز بر پرورش قوه خلاقیت، به شما می‌آموزد که چطور از حصارهایی که بزرگسال درونتان دور قلم و ذهن و تفکر شما می‌کشد تا شما را از دنیای خلاقیت و نوآوری قلمی دور کند، بگذرید و خودتان را در دستان کودک درونتان رها سازید. شما با خواندن این کتاب یاد می‌گیرید که چطور رها و آزاد و بدون سانسور، با خیال‌پردازی و گره‌گشایی از ذهن و بدون ترس از قضاوت شدن داستان خودتان را بنویسید. این کتاب ضمن ارائه راهکارهای عملی به شما تکالیفی می‌دهد تا لحظاتی فارغ از چارچوب‌های همیشگی به پرورش شخصیت، زمان، مکان و ایده داستانتان بپردازید.    3. پرنده به پرنده اثر آن لاموت خانم آن در صفحه 52 کتاب، خاطره‌ای از دوران کودکی برادرش ذکر می‌کند و می‌گوید: «سی سال پیش برادر بزرگترم در تلاش بود مطلبی درباره پرنده‌ها بنویسد، او سه ماه وقت داشت؛ اما سه ماه گذشت، موقع تحویل کارش رسید و او هنوز هیچ کاری برای تحقیقش انجام نداده بود. آن زمان بود که پدرم کنارش نشست، دستش را دور شانه برادرم انداخت و گفت: «رفیق، پرنده به پرنده؛ دانه به دانه؛ یک به یک هر بار فقط درباره یک پرنده بنویس و تمام.»  کتاب پرنده به پرنده یک خودآموز برای نوشتن و داستان‌نویسی است. نویسنده در این کتاب شما را با زندگی تجربی خودش در حوزه نویسندگی همراه می‌کند و گام به گام با شما پیش می‌آید تا لذت شیرین نویسندگی را با تمام وجود دریابید. این کتاب به شما کمک می‌کند که اگر در تله کمال‌گرایی برای نوشتن گیر افتاده‌اید، دست از ترس و قضاوت خودتان بردارید، بدون وقفه بنویسید تا بتوانید جهان کلمه و داستان خودتان را کشف کنید. شما باید هر طور هست بنویسید حتی اگر قرار نیست جایی کتابتان را به چاپ برسانید!   4. رمان نویسی در وقت اضافه اثر محسن سلیمانی شما در این کتاب در ابتدا با فلسفه نوشتن رمان آشنا خواهید شد؛ اینکه چرا رمان می‌نویسیم و آیا نوشتن رمان نیازمند استعداد خاصی است یا خیر. این کتاب به ما می‌آموزد که رمان نویس‌ها چطور آدم‌هایی هستند و ما را با ابزارهای مختلف نویسندگی آشنا می‌کند.  نویسنده کتاب «رمان نویسی در وقت اضافه» قدم به قدم، به شما می‌آموزد که چطور برای داستانتان طرح بنویسید، چطور برای داستانتان ایده پیدا کنید؟ طرح نهایی رمانتان را بنویسید یا ننویسید؟ و در ادامه انواع رمان‌ها را برای شما توضیح می‌دهد و از شما می‌خواهد که قبل از هر چیز خودتان را بشناسید تا بتوانید رمان خودتان را بنویسید.  نثر این کتاب بسیار روان است و با توضیحات مفصلی که نویسنده ارائه داده است شما می‌توانید به راحتی با او همراه شوید و از بودن در جهان داستان لذت ببرید.    5. کتاب ذن در هنر نویسندگی اثر ری بردبری ری بردبری در کتاب «ذن در هنر نویسندگی» می‌گوید: نویسنده قبل از هر چیز باید برانگیخته باشد. باید آکنده از تب و شوق باشد. بدون چنین نیرویی بهتر است برود دنبال میوه‌چینی و یا فعلگی که قطعا برای سلامتی جسمی‌اش هم بهتر است.  نویسنده با ذکر نکاتی بسیار عملی و دقیق علاقمندان به نوشتن داستان را بر سر شوق می‌آورد که با صبوری و تمرین زیاد از نوشتن داستان لذت ببرند. او با مطرح کردن یک شعارچهارگانه جهانی جدید را به روی شما باز می‌کند: کارکردن، خود را رها کردن، فکر کردن و خود را بیشتر رها کردن.  او می‌گوید: یک نویسنده موفق چیزی که نیاز دارد این است که زیاد تمرین کند. مثل هر هنرمند دیگری که تمرین هنرش را می‌کند. مثل نقاش، خطاط، ورزشکار. او می‌گوید: کار ما این است که بکوشیم تا حقیقتی را که در وجود تک‌تک ما نهفته است رها و آزاد کنید.  ری بردبری معتقد است شکست خوردن از آنجایی آغاز می‌شود که انسان دست از کار می‌کشد و کنار می‌رود. کار نکردن یعنی منقبض شدن، عصبی شدن؛ قبض از ندانستن ناشی می‌شود و یا از سعی برای دانستن. کاری که به ما تجربه می‌دهد منجر به ایجاد اعتماد به نفس و در نهایت خود را رها کردن می‌شود. تا اینکه بعد از مدتی ضرب‌آهنگی طبیعی پیدا می‌کند.  توصیه آخر اگر نویسندگی و داستان‌نویسی را آرزویی درون‌ماندگار در شخصیت خودتان یافته‌اید، تعلل نکنید. زودتر دست به کار شوید. هر روز صداها، عطرها، تصاویر، بوها و طعم‌های متفاوت را در وجودتان ذخیره کنید. تا بتوانید برای نوشتن، هر لحظه آن‌ها را فراخوان کنید و پازل داستانی‌تان را با آنها تکمیل کنید.  به قلم «نجمه نیلی پور»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
بهترین کتاب های سفرنامه و داستان با موضوع سوریه و لبنان
بهترین کتاب های سفرنامه و داستان با موضوع سوریه و لبنان
سفرنامه چیست؟ سفر برای ما ایرانیان که همواره اهل گشت و گذاریم، هم لذت‌بخش است و هم آموزنده. سفر آموخته‌های نابی دارد که هم از جهان اطراف نشأت می‌گیرد و هم از درون پرتلاطم خودمان. سفر انواع مختلف دارد، ممکن است با جابه‌جایی کیلومترها انجام شود و گاه انسان در وجود خویش شروع به کاوش و جستجوگری می‌کند و به شیوه‌ای منحصر به فرد، سفری درونی را آغاز می‌کند. آغازی که ممکن است حتی با خواندن نیز برای آدمی پیش آید و او را تا کیلومترها جابه‌جا کند و در جنگ، دریا، کوه و حتی جنگل‌های استوا میان رودها بکشاند و ترس و امید را به تصویر بکشد. سفر با خود تجربه به همراه می‌آورد و این تجارب لزوماً یکسان نیستند، چراکه از پس مواجهه افراد مختلف با ماجرا برمی‌آیند. حتی سفرهای درونی که منحصر به افراد نیز بوده را نمی‌توان به همان شیوه‌ تجربه‌شده، برای دیگران تجویز کرد. اهل هرکدام از این دو گونه سفر که باشید فرقی ندارد، خواندن توصیف نویسندگان از سفرهایشان همواره جذاب و خواستنی است، چراکه سفرنامه، نوشته‌ای است برآمده از تجربیات نویسنده و فلسفه‌ زندگی او و نوع نگاه نویسنده، پس با خواندن آن فراتر از یک گزارش ساده درباره‌ یک مکان دستگیرمان می‌شود.  سفرنامه‌ها طیف وسیعی از فرم‌ها را شامل می‌شوند؛ از مستندنگاری تا نوشته‌های نیمه‌داستانی تا خاطره‌نویسی و حتی مطالب ژورنالیستی. سفرنامه‌های جدی و گاهی شوخ و طنزآمیز و این‌گونه نویسندگان مخاطب را با خود همراه می‌کنند، نکته قابل توجه آن است که در همه سفرنامه‌ها نویسنده خواننده‌ را با جایی جدید، فرهنگی ناشناخته و آدم‌هایی متفاوت آشنا می‌کند. سفرنامه‌نویسی چیست؟ سفرنامه‌نویسی یکی از سبک‌های ادبی است که در آن شخصی که به سرزمین‌های دیگر سفر کرده، دیده‌ها، شنیده‌ها، تجربیات، رخدادها و احساساتش را درباره آن سرزمین‌ها برای آگاه کردن دیگران در قالب کتابی می‌نویسد؛ سفرنامه‌هایی که به زبان اول‌شخص نوشته شده و نویسنده در آن از افعال ماضی استفاده کرده تا نشان دهد روایتگر اتفاقاتی است که با آن مواجهه شده است. لحن‌ سفرنامه‌ها شبیه گفت‌وگوست، روی جزئیات تمرکز دارند و نکات مهمی از فرهنگ و سبک زندگی محل سفر می‌گوید و به گونه‌ای نوشته شده که خواننده احساس نزدیکی و همراهی با نویسنده پیدا کند. سفرنامه هایی که درباره سوریه و لبنان نوشته شده اند سوریه و لبنان از دیرباز برای ما ایرانیان مهم بوده‌اند. سوریه و دمشق از یک‌سو مدفن حضرت زینب و حضرت رقیه است و از سوی دیگر مسیر رفتن به لبنان و فلسطین. سوریه از کشورهایی است که در مسیر ترانزیت ایران قرار دارد، همچنین کشوری است که به واسطه نزدیکی به ایران محل مناسبی برای فروش محصولات ایرانی به‌شمار می‌رود. نباید فراموش کرد که سوریه کشوری تاریخی و پر از ساختمان‌های تاریخی و باستانی است که می‌تواند برای توریست‌ها، مقصدی زیبا و به‌یادماندنی باشد. از وجوه گوناگون که به سوریه بنگریم، می‌توان سوریه را کشوری مهم دانست. کشوری که در دهه 90 شمسی در ابتدا دچار اغتشاشات داخلی شد و پس از آن، حضور داعش در این کشور، مشکلات عدیده و اتفاقات مختلفی را رقم زد. کشوری که بیش از نیمی از شهدای مدافع حرم ایرانی در آنجا شهید شده‌اند و از این جهت جایگاه ویژه‌تری برای ایرانیان یافته‌ است. و اما لبنان، کشوری است سبز و اروپایی که زمانی به عروس خاورمیانه معروف بود و مقر حزب‌الله لبنان است. این کشور مسیحی-مسلمان که سال‌هاست در جنگ با اسرائیل است، 79 کیلومتر با فلسطین اشغالی هم‌مرز است و از این منظر برای مسلمانان جایگاه ویژه‌ای دارد.  بنابراین شناختن و خواندن از این دو کشور مهم است و بهترین راه برای شناختن آن‌ها سفر است، سفری که برای بسیاری از ما امکان‌پذیر نیست اما با سفرنامه‌های نوشته‌شده می‌توان خواننده را با خود همراه کرد و اطلاعات متفاوتی را بیان کرد. بهترین سفرنامه ها و داستان ها در مورد سوریه و لبنان در این یادداشت با چند سفرنامه به کشورهای سوریه و لبنان می‌رویم، سفرنامه‌هایی که نویسندگانشان نه در دوران آسایش و راحتی که در زمان جنگ به آن کشورها سفر کرده و سفرنامه‌ای پر از حادثه و اتفاق است، کتابی که خواننده در آن‌ها با فرهنگ ناشناخته مردمی آشنا می‌شود که در دل جنگ و التهابات و انقلابات هستند و رفتارهای متفاوتی از خود نشان می‌دهند.  اگر شما هم علاقه‌مند به دو کشور زیبا و تاریخی سوریه و لبنان هستید و برایتان جالب است تا از نگاه نویسندگان ایرانی، توصیفی جذاب از سفر به سوریه و لبنان بشنوید، این مطلب مناسب شماست. با ما همراه باشید تا سیر و سفری داشته باشیم در دل تاریخی‌ترین شهرهای خاورمیانه، شهرهای زیبا و البته جنگ‌زده‌ی سوریه و لبنان؛ جایی که فاصله‌ای تا فلسطین اشغالی نیست… سفرنامه‌هایی که در مقاطع زمانی مختلف نوشته شده‌اند، بعضی در زمان حضور داعش و بعضی پس از طوفان الاقصی… کتاب سور سوریه کتاب سور سوریه، اثر نویسنده و پژوهشگر ایرانی محمد قائم‌خانی است که یک‌سال پس از شهادت سردار سلیمانی توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل منتشر شده است. قائم‌خانی در این کتاب به کشور رنج ‌کشیده سوریه و روستا‌های آن سفر کرده است و در حین این سفر، حقایق مهم و خواندنی را از فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سوریه ارائه می‌‌دهد. نویسنده کتاب را در سه فصل و هر فصل را در بخش‌های مختلف به رشته تحریر درآورده است. قائم‌خانی در فصل ابتدایی خود که عنوان «رومیانه، عهد کهن» را بر آن نهاده، از حلب می‌نویسد و موصل و حلب را شهری می‌خواند که همیشه اولین شهری بوده که مورد تهاجم واقع می‌شده است، شهری که خط دفاعی شرق در برابر اروپا بوده و است.  نویسنده، فصل دوم کتاب را با شام تاریخی آغاز می‌کند و در ادامه به دمشق می‌رسد، اما باز  به حلب می‌رسد و از فوعه می‌گوید، کمی نیز از روسیه و مسکو و ارتباط آن با سوریه می‌گوید. فصل سوم کتاب درباره تاریخ سوریۀ جدید و پس از نبرد حلب است، فصلی که از پیروزی‌ها می‌گوید و از سیده رقیه و زینبیه. کتاب «سور سوریه» را می‌توان سفرنامه‌ای خواند که در کنار همراه کردن خواننده با نویسنده، گویی سفر نویسنده به درون خود برای شناخت جنبه‌های مختلف کشور سوریه و البته نقش ایرانیان در آزادسازی سوریه است، کتابی که از یک سفر یک‌ماهۀ نویسنده به سوریه نوشته شده است.   کتاب عربیکا وحید یامین‌پور برای بسیاری از ما آشناست، مدرس دانشگاه، فعال رسانه‌ای و مجری تلویزیون که در اتفاقات سال 1388 برای اهل رسانه بیش از پیش شناخته شد. یامین‌پور نویسنده چند کتاب چون «نخل و نارنج»، «ارتداد»، «ماجرای فکر آوینی» و «کاهن معبد جینجا» است، کتاب‌هایی که به موضوعات مختلفی پرداخته اند.  کتاب «عربیکا» تازه‌ترین کتاب وحید یامین‌پور، درباره سفر او به لبنان است؛ سفری که بعد از شهادت سید مقاومت و در سال 2024 صورت گرفته است. عربیکا روایت‌گر سفری پرماجرا به لبنان و تجربه‌های نویسنده از دل جنگ و بحران‌های این کشور است. یامین‌پور در این اثر با توصیف حال و هوای کشور لبنان و مردم مقاوم آن، تصویری زنده و تأثیرگذار از زندگی و ایستادگی در شرایط سخت ارائه می‌دهد. سفرنامه عربیکا، راوی اولین سفر نویسنده در سال 2003 و دیدار با سید حسن نصرالله و آخرین سفرش در سال 2024 و پس از شهادت سید مقاومت است. او در این کتاب، دیدار خود با سید حسن نصرالله را که در سال 2003 انجام شده است، روایت کرده و همچنین به سفرش پس از طوفان الاقصی در همان سال پرداخته است. علاوه بر آن، با نگاهی تاریخی به مقاومت فلسطین و مسئله صهیونیسم، به معرفی چهره‌های شاخص جبهه مقاومت نیز پرداخته است. نکته جالب توجه در این کتاب، توضیح روند شکل‌گیری و تداوم مقاومت لبنان و فلسطین است و به خواننده تصویری روشن از چگونگی رسیدن به این نقطه از ایستادگی را ارائه می‌کند.   کتاب جاده یوتیوب سوریه شاید از سال‌های دور برای ما ایرانیان با قبور مطهر حضرت زینب و سه‌ساله امام حسین حضرت رقیه یادآوری می‌شود اما آنجه در این سال‌ها با شنیدن نام سوریه به ذهن‌ها می‌آید، جنگ و داعش و مدافعان حرم است، مطلبی که محمدعلی جعفری نویسنده کتاب‌های قصه دلبری، عمار حلب، خانه مغایرت و سربلند، در کتاب «جاده یوتیوب» درباره آن نوشته است.  کتابی که از حال و هوای اعزام مدافعان حرم از تهران تا دمشق می‌نویسد و با زبانی روان مخاطب را با خود به سرزمین شام می‌کشاند. کتاب «جاده یوتیوب» که در سال 1398 و توسط دفتر نشر معارف و در 208 صفحه منتشر شده، هم دربردارنده موقعیت‌های طنز است و هم برش‌هایی جدی، هولناک و اندوهناک. نویسنده در لابه‌لای روایت سفر خود برخی خاطرات جدید از مدافعان و فضا و شوخی‌های بین آن‌ها را بازگو می‌کند و در برخی موارد چندین دیدگاه از مدافعان را می‌آورد و نشان می‌دهد که آنها نیز چون همه ما حتی در در دل جنگ و کمین نیز دست به قلاب زندگی برده‌اند و با شوخی و شادی اتفاقات را از سرمی‌گذرانند. جاده یوتیوب از جمله بهترین سفرنامه های نوشته شده در مورد سوریه است.   کتاب جاده کالیفرنیا کتاب جاده کالیفرنیا سفرنامه‌ متفاوت دیگری است از محمدعلی جعفری. این کتاب درباره سفر به لبنان است در روزهای ابتدایی طوفان‌الاقصی که انتشارات سوره مهر در 293 صفحه و در سال 1403 آن را منتشر کرده است.  «جاده کالیفرنیا» کتابی سفرنامه‌ای است، اما شکل روایت رخدادها آن را به کتابی داستانی-مستند تبدیل کرده است؛ سفرنامه‌ای که به تجربه‌های نویسنده از سفر به لبنان در دوران رخدادهای مهم منطقه‌ای می‌پردازد. این کتاب در 33 فصل کوتاه نوشته شده و شامل تجربه‌های نویسنده از سفر به کشور لبنان پس از واقعه طوفان الاقصی است که در اکتبر 2023 اتفاق افتاد و باعث شروع جنگی تازه میان نیروهای مقاومت و اسرائیل شد. کتاب جاده کالیفرنیا روایت‌های شخصی نویسنده از مشاهدات روزهایی است که در لبنان به‌سر می‌برده است و در پس‌زمینه آن تصویری از فرهنگ، جامعه و تاریخچه لبنان ارائه می‌دهد و از آداب و نوع زندگی مردم لبنان اطلاعاتی را به خواننده می‌رساند، حتی در بخش‌هایی از کتاب نیز طبیعت لبنان را برای مخاطب توصیف می‌کند، هرچند با رنگ جلد و طراحی داخلی کتاب نیز خواننده کمی با وضعیت طبیعت آنجا آشنا می‌شود و کشوری سبز را پیش رویش می‌بیند. جعفری در «جاده کالیفرنیا» از حنظله شخصیت معروف کاریکاتوری فلسطینی می‌گوید، از شهید جهاد عماد مغنیه می‌گوید، از عشق مردم لبنان به قدس و مسجدالاقصی می‌گوید و لابه‌لای این روایت‌ها، علاوه بر تشریح فرهنگی و اجتماعی از این کشور، چالش‌های سیاسی لبنان را مورد بررسی قرار داده است. جاده کالیفرنیا را می توان از بهترین سفرنامه های نوشته شده درباره لبنان به شمار آورد.   کتاب شام ملیتا شام ملیتا روایتی از سفر به لبنان و سوریه در بهار 1397 است که به دعوت حزب‌الله لبنان از میثم مطیعی مداح صورت گرفته است. سفری کوتاه که نه تنها آقای مطیعی که شعرای ابیات وی، افرادی چون محمدمهدی سیار، محسن رضوانی، میلاد عرفان‌پور و محمدرضا وحیدزاده نیز همراه او بوده‌اند و توسط محمدرضا وحیدزاده به رشته تحریر درآمده است.  شام ملیتا راویت‌گر سفری است که به مناسبت برخی مداحی‌های دکتر میثم مطیعی به زبان عربی و در حمایت از جریان مقاومت در لبنان، که میان شیعیان و اهالی جنوب این کشور نیز محبوبیت ویژه‌ای دارد، انجام شده است. از میثم مطیعی دعوت می‌شود تا به هدف برگزاری برخی دیدارهای فرهنگی و نیز انجام مقدمات لازم جهت همکاری‌های بیشتر، سفری به بیروت داشته باشد. شام ملیتا به صورت روزنوشت و با زبانی روان و جذاب مخاطب را با لبنان و شهدای آنجا بیش از پیش آشنا می‌کند. کتاب «شام ملیتا» که در سال 1398 توسط دفتر نشر معارف به چاپ رسیده، نشان‌دهنده شباهت‌ها و تفاوت‌های ایرانی‌ها و لبنانی‌ها است و سرشار از لحظات ناب و شنیدنی از آداب و رسوم اهالی سواحل مدیترانه است، اگرچه فضای امنیتی آنجا را نیز لابه‌لای روایت‌هایش به تصویر می‌کشد.   کتاب اجاره نشین خیابان الامین کتاب «اجاره نشین خیابان الامین» کتابی از علی‌اصغر عزتی‌پاک است که توسط دفتر نشر معارف منتشر شده، کتابی داستانی درباره سوریه از یک ایرانی کرد که از مسیر پرپیچ و خم زندگی در ایلام و بندرعباس گذشته و به زندگی اعیانی در ترکیه و استانبول رسیده است. آقا جمالِ قصه از استانبول و در یک رودربایستی، سفری به دمشق می‌رود که فکر می‌کرده دو سه روزه تمام می‌شود، اما هشت سال طول کشیده است؛ آن هم در آستانه‌ آغاز جنگ‌های داخلی سوریه.  آقا جمال کتاب، زمانی حتی کتک خوردن حضرت رقیه را هم باور نداشته و در همان مسیر چند روزه به دمشق، مطالب این چنینی را به همسفرانش می‌خورانده است که این حرف‌ها همه دروغ است و فلان و بهمان! غافل از اینکه همین سفر چند روزه، هشت سال ادامه می‌یابد و جمال فیض‌الاهی را ساکن خیابانی می‌کند که منتهی می‌شود به حرم حضرت رقیه و البته بخشی از بازار دمشق، خیابانی به نام شارع‌ الامین. «اجاره نشین خیابان الامین» از جمله بهترین داستان های نوشته شده در مورد سوریه است. به قلم «طاهره راهی»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
زندگی نامه و کتاب های آلبر کامو
زندگی نامه و کتاب های آلبر کامو
در این مقاله از وبلاگ پاتوق کتاب، به سراغ زندگی، اندیشه و آثار آلبر کامو، نویسنده معروف فرانسوی رفته‌ایم اما با نوشتاری متفاوت. در این متن که در قالب نامه نوشته شده، نویسنده مقاله با معشوقه خیالی‌اش به گفتگو و نامه‌نگاری پرداخته و در ضمن این نامه، اطلاعات بسیار جالبی را در مورد زندگی و مرگ کامو و بعضی از مهم ترین کتاب های کامو در اختیار ما قرار می دهد. اولین بخش از نامه‌‌های مهران و هیلدا را با بررسی و مرور زندگی و افکار آلبر کامو شروع می‌کنیم. منتظر نامه‌های بعدی مهران و تحلیل‌های جذاب او در فرسته های بعدی باشید! هیلدای عزیزم، سلام! از آخرین نامه ‌ات تقریبا سه ماه می‌گذرد. مثل همیشه اولین نکته‌ای که گفته بودی اعتراض به این نوع ارتباط است. برای تو و دوستانت خیلی مسخره است که در این عصر آدم‌ها به جای استفاده از تلفن و تماس تصویری، به نامه‌نگاری رو بیاورند. آن هم با فاصله‌ای که ما با هم داریم. خب این را هم بگذار به حساب روحیات پیرمردی من که همیشه به سخره می‌گرفتی. امیدوارم که حالت خوب باشد و همانند روزهای سکونتت در ایران و قم که در کوچه پس کوچه‌های زنبیل آباد و سالاریه شادمانه و بی‌خیال قدم می‌زدیم و دنیایمان در ادبیات و فلسفه خلاصه می‌شد، در پاریس هم همان‌قدر به تو خوش بگذرد هرچند بی حضور من. حقیقتش قم با اینکه می‌گویند خاکش گیراست ولی بی تو کمی سخت می‌گذرد. کمی نه، بیش از کمی سخت می‌گذرد. رفیق شاعرمان گفته که: گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن؛ آنچنان جای تو خالی است، صدا می‌پیچد... می‌دانم به همین اندازه و ای بسا بیشتر به تو سخت می‌گذرد. باور کن هیلدای عزیزم! وقتی از حجم تنهایی‌ات می‌نوسی دوست دارم زمین را تا بزنم و این فاصله‌ای که به قول احمد شاملو «آزمون تلخ زنده‌به‌گوری است» را پایان دهم. اما یک پیشنهاد برایت دارم. قول بده در نامه‌ی بعدی‌ات از حال و هوایت بعد از انجام این پیشنهاد برایم بنویسی. البته که سخت است تنهایی قدم‌زدن ولی پیشنهاد می‌دهم ایرپادت را برداری و تصنیف قلاب همایون شجریان را دانلود کنی و به قصد عیاشی مطلق از خانه‌ات پیاده به سمت شانزه لیزه بروی و جای هردوی ما سنگ‌فرش‌های خیابان‌های اطرافش را وجب‌به‌وجب رج بزنی و به روزهای با هم بودنمان فکر کنی. از حال و احوالم که بخواهم بگویم مثل همیشه به دنبال پاسخی برای سوالاتم هستم. تا تو بودی، کمتر دچار این فضا بودم و به ضرب و زور و اخم و تخم تو هم شده بود، با دنیای بیرون و آدم‌هایش ارتباطکی داشتم ولی بعد از تو جز برای کتاب‌فروشی و پیاده‌روی بیرون نمی‌روم. البته گاهی برای تجدید خاطراتت به کافه هنر سر می‌زنم. بقیه شبانه‌روز، دائما در رفت و آمدم؛ بین اتاق خواب و سالن و اتاق مطالعه‌ام. به یاد داری فرم خانه را؟ تقریبا از وقتی رفتی حجم کتاب‌ها دو برابر شده. بچه‌ها اسم خانه را گذاشته‌اند "دنیای کتاب"، یعنی نمیگویند برویم خانه مهران، می‌گویند برویم خانه کتاب. تمام دیوارهای خانه از سالن و اتاق‌ها، همه را قفسه کتاب زده‌ام. بخش مورد علاقه‌ی تو را که ادبیات باشد و سینما، به سالن انتقال داده‌ام. بسیار نمای زیبایی پیدا کرده است. آثار معشوق‌هایمان را در کنار هم چیده‌ام. داستایفسکی عزیز و سارتر و کامو و کافکا تا نویسندگان ایرانی مثل حاج صادق هدایت و محمودخان دولت و آقام ساعدی و معروفی و بزرگ علوی عزیز و افضل کاتبین معاصر آقا علی محمد افغانی.گفتم کامو یاد یک مطلبی در نامه‌ات افتادم. از کامو گفته بودی و شهرت و محبوبیت غریبی که بین دختران و پسران دانشجوی دانشگاه سوربن دارد. می‌گفتی که آنجا خیلی در مورد زندگی و آثارش بحث می‌کنند. خب اگر یادت باشد همان وقت‌هایی که در ایران بودی در مورد شخصیت‌های ادبی  قرن 19 و 20 به ویژه داستایفسکی و کامو و سارتر زیاد صحبت می‌کردیم. من همیشه طرفدار داستایفسکی بودم ولی خب کامو و سارتر را هم دوست داشتم. پرسیده بودی که در جمع دوستانه‌ای که داشتید، یک مساله مطرح شده بود که دغدغه‌ی اصلی کامو در آثارش چه بوده و به دنبال چه می‌گشته؟ و دوستانت هر کدوم به نوعی او را توصیف کردند. از من هم نظر خواسته بودی. البته می‌دانم تو آنجا پز من را می‌دهی که یک معشوقی داری که خوره کتاب است و فلان و فلان. با این سوالت هم می‌خواهی گوشه‌ای از کمالات ما را به اسم خودت تمام کنی. طبیعتا در این مورد نگاه ابزاری به من داری ولی جواب می‌دهم. چه کنم که حلقه‌ای بر گردنم افکنده دوست، می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست. حالا از کجا شروع کنیم؟ آشنایی با زندگی آلبر کامو بهتر است کمی از حال و هوای زندگی کامو را ابتدا برایت بگویم بعد وارد آثارش شوم. می‌دانی که آلبر کامو در جغرافیایی به دنیا آمده که سال‌ها تحت استعمار کشوری بوده که تو را مدت‌هاست از من گرفته است؟ بله! کاموی عزیز سال 1913 در الجزایر به دنیا آمده که سالیان درازی در استعمار و استثمار فرانسه بود. ببین قبلا هم در مکاتبه‌ها این نکته را گفته‌ام که من معتقدم شناخت هر نویسنده با مطالعه‌ی دقیق آثارش حاصل می‌شود و درک آثار هر نویسنده هم به شناخت دقیق زندگی اش ارتباط دارد. به عبارت دقیق‌تر در یک دور مطالعاتی بین زندگی و آثار نویسنده هست که شناخت دقیق و مطابق با واقعی حاصل می‌شود. از همین جهت ابتدا باید شناختی از فضای زیست شخصی و مراحل رشد فردی او بدانیم. کاموی عزیز دو رگه است و پدرش فرانسوی و مادرش اسپانیایی و همان‌طور که گفتم متولد الجزایر هست. یک نکته‌ای در باب الجزایز و فرانسه هست که خیلی جالب به نظر می‌رسد. معمولا کشورهای استعمارگر برای کنترل مستعمره های خود، در ظاهر هم شده احترام مردم مستعره خود را داشتند ولی فرانسوی ها در اوج تفرعن می‌گفتند الجزایر جزء خاک ما هست ولی مردمش از ما نیستند. تحقیر بیشتر از این وجود نداشت! طبیعتا الجزایری‌ها به هیچ‌وجه هیچ نسبتی بین خاک و ملیت خود با فرانسه نمی‌دیدند. فرانسوی‌ها هم تا توانستند خون الجزایری‌ها را مکیدند. هرچه شغل خوب و موقعیت خوب بود برای فرانسوی‌ها بود و هرچه بدبختی بود و حمالی، برای الجزایری‌ها. تمام امکانات برای فرانسوی‌ها و تمام فقر و نداری برای الجزایری‌ها. بله هیلدای عزیزم! کشوری که گاهی به او می‌نازی که نماد دموکراسی و تجلی حقوق بشر در جهان است، این‌گونه رفتار می‌کرد.  آلبر کامو و تضادهای زندگی اش الغرض که آلبر کامو در چنین محیطی به دنیا آمد و تربیت شد. رشد او همراه تضادهای کلانی در زندگی و افکارش بود. تضاد به معنای دقیق کلمه را می‌گویم. بگذار این تضاد را در یک مثال قابل درک برایت تشریح کنم. مساله تحصیل را که خودت درگیرش هستی مثال می‌زنم. می‌دانی تحصیل در آن زمان برای طبقه سرمایه‌دار بود و عمده الجزایری‌ها در کشور خودشان امکان تحصیل نداشتند. اما کامو به دلیل استعدادهایی که داشت از طریق آزمون وارد یکی از بهترین مدارس شد که اکثرا ثروتمندان آنجا بودند. خب تصور کن روز را با ثروتمندان فرانسوی می‌گذراند و شب را با فقرای الجزایری. این تضاد را دقیقا متوجه شدی؟ حالا همین کیفیت تضاد را به سراسر زندگی او تعمیم بده. بیماری سل کامو مرحوم کامو فوتبالیست خوبی هم بود و به صورت حرفه‌ای هم ادامه داد ولی متاسفانه بیماری سل نگذاشت در کنار آن حجم بدبختی و بیچارگی، تنها دلخوشی‌اش را ادامه بدهد. یک نکته‌ای می‌گویم که انتظار دارم با تامل بیشتری به آن بپردازی. نوعا انسان‌ها رنج‌هایی در زندگی کشیده‌اند که هیچ‌وقت حرفی از آنها زده نمی‌شود؛ به‌ویژه مردان بزرگ تاریخ. ما در مواجهه با دیگران صورت ظاهری زندگی آن ها را می‌بینیم و بسیار کم پیش می‌آید که ما از رنج دیگران و دیگران از رنج ما آگاه شوند‌. حداقل در مورد خودم، من که یادت هست ابتدا فکر می‌کردی که من یک پسری هستم که تمام عمرم را به عیاشی گذرانده‌ام و همه‌ی وقت من به خوش‌گذرانی با دوستانم می‌گذرد. ولی وقتی بعد از آن دعوایی که با هم داشتیم و باعث آشنایی بیشتر ما شد، متوجه شدی که ای دل غافل، چه فکر می‌کردیم و چی شد. دقیقا یادم هست به من می‌گفتی چرا زندگی واقعی‌ات با آن‌چه نشان می‌دهی کیلومترها با هم فاصله دارد. بعد از مدتی متوجه شدی که من "مجمع دردهای جهانم". دقیقا دیگرانم همین‌گونه هستند. ما از رنج‌های آنان خبری نداریم. حرفم این است که خدا می‌داند بیماری سل و کنارگذاشتن فوتبال چگونه روح دردمند کاموی عزیز را تحت تاثیر خود گذاشته است ولی هیچ‌وقت در هیچ کتابی از آن صحبتی نمی‌شود. تصور همه از کامو یک مرد خوشتیپ است که معمولا سیگار به لب دارد و حرف‌های فلسفی می‌زند‌ ولی کسی نمی‌گوید خالق طاعون چه بر سرش آمده که طاعون را روایت کرده است. حالا که حرف از بیماری سل در کامو شد و اسم رمان طاعون هم آمد، موافقی کمی در مورد طاعون صحبت کنیم؟ قطعا می‌دانم که موافقی. رمان طاعون همین ابتدا بگویم که عده‌ای قائل هستند کامو سه گانه‌ای دارد تحت عنوان "سه گانه پوچی" که شامل کتاب بیگانه، کالیگولا و افسانه سیزیف می‌شود. من نمی‌خواهم با این گروه همراه شوم و در دام مشهورات بیفتم ولی به جای پوچی، عبارات دیگری بکار می‌برم که می‌تواند وجه مشترک این سه متن باشد. به نظر من کامو در این سه متن به دنبال «روایت خستگی و انفعال نوع بشر» است‌. حالا چرا این بحث را مطرح کردم؟ به این دلیل که بگویم کامو همان خستگی که در افراد به شکل انفرادی مطرح می شود و آن را در سه گانه بیگانه، کالیگولا و افسانه سیزیف بیان کرده بود، این‌بار در طاعون به شکل جمعی طرح می‌کند و خستگی و سردرگمی را به نوع بشر توسعه می‌دهد. هرچند معتقدم که در "بیگانه" شخصیت مورسو در انتهای داستان بر انفعال و یا به عبارت دقیق‌تر خستگی خود غلبه پیدا می‌کند و به شکوه اصل زنده بودن و شکوهمندی زندگی پی می‌برد، اما کامو در طاعون خیلی دقیق‌تر غلبه بر تصور بی‌دلیل بودن زندگی را به چالش می‌کشد و در برابر رنج جمعی، مقاومت جمعی را پیشنهاد می‌دهد و معتقد است که امکان بقاء جامعه با وجود همبستگی در نوع بشر است که وجود دارد. طاعون داستان یکی از شهرهای الجزایر است که مردمانی دارد که زیر فشار روزمرگی دچار ابتذال شدیدی در مفاهیم اساسی زندگی شده‌اند. به نحوی که فقط صبح را به شب و شب را به صبح می‌رسانند. در شهری که کامو به تصویر می‌کشد، همه‌ی مفاهیم مصرف می‌شوند حتی عشق. مردمی که روابط عاشقانه‌های آن‌ها نیز دچار روزمرگی شده و به عادت در کنار یار خود هستند و به سرعت عشق را مصرف می‌کنند و تمام. مردم این شهر دائم در حال کار هستند که فقط پولدار شوند و در عین حال به لذت‌های دم دستی مانند کافه رفتن و رابطه و آب‌تنی علاقمند هستند و مانند اکثر مردم جهان، ساعت مشخصی به خواب می‌روند و ساعت مشخص دیگری از خواب بیدار می‌شوند و سر کار می‌روند و بقیه روز را هم به قماربازی و چرت و پرت گویی می‌گذرانند و عتری از هر نوع اندیشه‌ای هستند. برای تو چنین شهری آشنا نیست هیلدا؟ به نظر من که جوامع امروزی با کمی شدت و ضعف، گونه‌ای از همین طاعون را در خود دارند. این شهر رفته‌رفته دچار بیماری‌ای می‌شود که به تمام شهر سرایت می‌کند.‌ آنچه باعث می‌شود وجود این بیماری سخت باشد این است که این شهر بر خلاف دیگر شهرها نهاد‌های اجتماعی و درمانی کافی ندارد. یکی از شخصیت اصلی داستان پزشکی است به نام دکتر ریو که اصل قصه با همین کاراکتر شروع می‌شود. زمانی هنگام خروج از مطب متوجه موش مرده‌ی پاگرد می‌شود، اما توجهی نمی‌کند. دکتر ریو همان شب در ورودی خانه موش بزرگی می‌بیند که تلوتلو می‌خورد و ناگهان با دهان خون‌آلود به زمین می‌افتد. اما باز چون نگران بیماری زنش هست، بی‌توجه عبور می‌کند. فردای آن‌روز مستخدم مطب سه موش خون‌آلود را در پاگرد مطب پیدا کرد و اینجا بود که دکتر تعجب می‌کند و به سمت محله‌های پایین می‌رود و در یکی از کوچه‌ها 12 موش مرده می‌بیند. نگران می‌شود و با دایره دفع موش تماس می‌گیرد. جالب است که آن‌ها خبر دارند ولی موضوع برایشان اهمیت نداشت. ماجرای مرگ موش‌ها به جایی رسید که تمام مردم شهر متوجه شدند و از دولت درخواست کمک کردند‌. مستخدم مطب در ادامه همین داستان بیمار می‌شود و ریو برای بهبود او هر کاری می‌کند. اما تعداد بیمارها افزایش پیدا می‌کند. مرگ مستخدم زنگ خطری بود برای مردم و دکتر ریو و دولت که مساله را جدی بگیرند. خانه‌ها و هت‌لها و قطار و اغلب مکان‌های شهر پر از موش‌های مرده شد و بیماران هم یکی پس از دیگری مردند. کلمه "طاعون" بر زبان آمد و با خودش وحشتی عظیم را بر شهر تحمیل کرد و لذت‌های دم دستی را از مردم گرفت. عشق بازی‌ها تعطیل شد و شهروندان بیکار شدند و دروازه‌ها بسته شد و مکاتبه‌ها و تماس‌ها هم قطع شد. کم‌کم "حس غربت" بر انسان مستولی شد. همه راه‌ها بر مردم بسته شد و نهایتا هم قرنطینه شدند، به گونه‌ای که انگار تبعید شده‌اند؛ زیستی مبتنی بر فردیت پیدا کردند، چراکه امکان دریافت هیچ کمکی را از دیگران نداشتند. دیگر نمی‌توانستند با هم شب‌نشینی کنند، قدم بزنند، درد دل کنند. اینگونه بود که هرچند علی‌الظاهر زیستی جمعی داشتند ولی مجبور بودند تنهای تنها زندگی کنند. در میان مواجهه‌های مختلفی که با این بیماری شد، کامو قضاوت کشیشی به نام پدر پانلو را برجسته می‌کند و قصه مدتی حول فعل و انفعالات او می‌گذرد. نمی‌خواهم گارد بگیرم هیلدا ولی از تو می‌خواهم به وقت خوانش طاعون با عینک دموکراتیک خودت در نگاه کامو به مذهب تامل کنی و ببین آیا واقعا علمای دین این‌گونه روایتی از شرور عالم دارند یا این روایت کامو ارتکاز غلط او مانند ارتکاز غلط دیگران از توصیف عملکرد خدا در نگاه مذهبی هاست؟ تو نگاه کن در این داستان کامو اصرار دارد بگوید از نگاه مذهبی‌ها شرور عالم (که همین بیماری طاعون مصداق اتم آن است) به دلیل عصیان انسان‌ها و تنبیهی از طرف خداست که تنها راه حل مساله هم توبه است. و جالب‌تر این‌که دکتر ریو در مقام نقد نظر پدر پانلو در کمال احترام هیچ بهایی به او نمی‌دهد و به صراحت بیان می‌کند به مجازات اعتقادی ندارم و معتقد است طاعون هم بیماری مانند دیگر بیماری‌های بشری است که ابتدا باید شناخته شود و در ادامه راهی برای درمان آن پیدا کرد. در واقع مواجهه کاملا علمی با آن دارد. به خلاف مواجهه پانلو که قضاوتی ایدئولوژیک است و فرم خرافی دارد. کامو در یک دیالوگی که ظاهر بسیار زیبایی دارد، به تصور خودش، ستون‌های بنای عظیم متدیین را به چالش می‌کشد و در جواب شخصی که از دکتر می‌پرسد: شما که به خدا ایمان ندارید، چرا این همه فداکاری می‌کنید؟ ریو هم خیلی با اعتماد به نفس جواب می‌دهد که: اگر معتقد بودم بی‌درنگ دست از درمان مردم می‌کشیدم و این کار را به خدا می‌سپردم! خیلی مختصر بگویم با تمام ارادتی که به کاموی عزیز و دیگران برادران اگزستانسیال دارم، اما تصور کامو از موضوع شر در عالم در راستای دیگر تصورات غلط آن‌ها از مذهب است که دقیقا ناشی از خلاصه‌کردن ادیان ابراهیمی در مسیحیت است (آن هم مسیحیت تحریف‌شده) و بدتر از عدم مواجهه مستقیم با متون فلاسفه و متکلم حوزه دین است. این دوستان اگر همان آثار فلاسفه و متکلم مسیحی را هم مطالعه درستی داشتند، قطعا اوضاع این نبود. بماند که هیچ انگاره‌ای از اسلام ندارند. برای روشن‌شدن تصور غلط آن‌ها همین قدر بگویم که داستان معروفی در ادبیات اسلامی است که جناب موسی کلیم‌الله بیمار می‌شود و (چه در مقام تعلیم بشر چه رفتار حقیقی او باشد) هیچ تلاشی برای درمان نمی‌کند و از خدا می‌خواهد که دستی از غیب او را درمان کند. اما خداوند به صراحت جواب می‌دهد که طریق درمان تو در روابط علی و معلولی طبیعت هست و باید خودت به دنبال آن بروی. این نمونه‌ی مواجهه ادیان است که انسان را دقیقا تکلیف‌مدار معرفی کند که اساس همه چیز را عمل انسان می‌داند ولی در باب نتیجه پای خدا به میان می‌آید. البته عده‌ای در میان مردم شهر بودند که نگاه دیگری داشتند. آنها می‌گفتند چگونه خالق می‌تواند شکنجه و مرگ یک کودک را ببیند؟ پدر پانلو در مقام جواب به این گروه معتقد بود که مردم بلادیده و حتی کودک شکنجه‌شده، در آخرت به لذت ابدی خواهند رسید. هیلدای عزیزم دقت کن که شاید این حرف ها ظاهری موجه داشته باشند ولی اساس علمی ندارند. البته شبانه‌روز عده زیادی از مردم اطراف ما هم وقتی بحث از خدا و مشکلات پیش می‌آید، همین‌گونه اظهار نظر می‌کنند‌. البته این نکته را هم بگویم که امکان دارد طرح این مسائل و اشکالات به دین ناشی از طرح مباحثی باشد که کشیش‌های مسیحی از طرف مسیحیت تحریف‌شده، مطرح کرده باشند. ولی به طور قطع می‌گویم که اسلام چنین نگاهی ندارد که بلایا را این‌گونه توصیف کند و مردم را تشویق به تحمل کند به امید روزهای خوب آخرت. حداقل با این دعای معروف قرآن که "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه" در تعارض کامل است. چراکه محتوای این آیه دلالت مستقیم دارد که انسان باید در این دنیا ابتدا بهره‌مند باشد و بعد انتظار بهره‌مندی از سرای دیگر داشته باشد. من خودم به عنوان کسی‌که در دایره مذهب زیست کرده‌ام بارها این سوال را مطرح کرده‌ام که آیا رنج بشری را می‌توان با لذات ابدی توجیه کرد؟ قطعا چنین منطقی صحیح نیست و دین هم چنین تقریری از رنج بشر ندارد. نهایتا هم پدر پانلو بیمار می‌شود و در تخت‌خواب خود مواجهه مستقیمی با مرگ پیدا می‌کند و به سمت لذات ابدی مورد نظرش می‌رود. علی ای حال من از تحلیل بیشتر این رمان می‌گذرم و به همین مقدار اکتفا می‌کنم تا فرصتی دیگر. البته یک نکته‌ی کلی ولی اساسی در مورد اصل نگاه دوستان اگزستانسیال خصوصا و عموما همه‌ی اندیشه‌های دوران مدرنیته و پست مدرن که پایه‌ی آن‌ها اومانیست و بشر انگاری است، بگویم که خیلی راه‌گشاست. با دقت به این عبارت من توجه کن هیلدا. کسانی‌که در هیچ ساحتی متافیزیک و مشخصا مفهومی تحت عنوان خدا را قبول ندارند، در مرحله عمل راهی جز این ندارند که معقتد شوند انسان باید خود یک انگیز‌ه‌ای برای ادامه مسیر زندگی پیدا کند. در حالی‌که متدینین معقتد هستند که مسیر جهان و معنای آن مشخص است و انسان به محض درک آن دیگر نیازی نیست در به دری بکشد و در مسیر مشخصی باید قدم بردارد. و در همین مسیر هم عمیق‌ترین معانی وجود دارد. در حالی‌که در مکاتب غیر الهی پوست انسان کنده می‌شود تا ابتدا نشان دهد این زندگی در اصل آن ارزش زیستن دارد. دقیقا همین مسیری که کامو رفت. البته که من برای مسیر و اندیشه‌ی آن‌ها به شدت ارزش قائلم و خودت هم از علاقه‌ی شدید من نسبت به حضرات آگاهی. افسانه سیزیف اگر بخواهم دقیق تر موضوع را برای تو تشریح کنم باید به کتاب "افسانه سیزیف" بپردازم. البته خیلی کوتاه. این کتاب ناظر بر مفهوم "پوچی زندگی" است. خدا رحمت کند جلال را. آل احمد را می‌گویم. او اولین بار در ترجمه‌ی آثار کامو، واژه ابسوردیسم (Absurdism) را به پوچی معنا کرد و تا الان ماندگار شد. اما نکته‌ی اول اینکه نویسندگان زیادی در باب "پوچی و معنای زندگی" مطلبی به یادگار گذاشته‌اند. از فیلسوف خداباوری مانند کی یرکگارد گرفته تا فیلسوف ملحدی مثل سارتر و هر کدام هم تفسیر متفاوتی از آن عرضه کرده‌اند. اما کامو بیشتر از همه به این مفهوم پرداخته و سعی کرده در فرم‌های ادبی معنای آن را روشن کند. اما جالب‌ترین نکته در مباحث کامو (که تصوری کاملا وارونه از آن هست) با وجود تاکید شدید او بر پوچی، حداقل از نظر خودش، پوچی فلسفه او نیست، بلکه تیک آف و نقطه عزیمت فلسفی اوست. درواقع کوشش فلسفی کامو دقیقا پس از توصیف پوچی و بی‌معنایی زندگی انسان مدرن غربی شروع می‌شود، کوششی در راستای نشان‌دادن راهی برای بیرون‌آمدن از نیست‌انگاری‌ای فراگیر، راهی برای زیستن و آفریدن در خود برهوت و تسلیم نشدن به نیستی. می‌خواهم به دقت متوجه باشی هیلدای عزیزم که دغدغه اصلی کامو به لحاظ تاریخی مربوط به زندگی بشر غرب است. او زندگی بشر جدید غربی را پوج و بی‌معنا می‌داند. این تصویر تاریک و به تعبیر کامو، پوچ، دقیقا تصویر ناگوار انسان غربی است که کامو آن را در «اسطوره سیزیف» آورده است. کتابی که با این بیان یأس‌آور آغاز می‌شود که: «تنها یک مساله جدی فلسفی وجود دارد و آن هم خودکشی است» یعنی دقیقا روایتی فلسفی که روایت داستانی آن را در "بیگانه" آورده است. نقد طوفانی و بنیادی انسان مدرن غربی خیلی پیش‌تر از کامو شروع شده بود. در اینجا توضیح نمی‌دهم سابقه‌ی این بحث در اندیشه فلاسفه غربی را ، فقط به شکل گذرا چند کلیدواژه می‌گویم که در جریان باشی که سابقه داشته است. ترس آگاهی هایدگر، تهوع سارتر و از خودبیگانگی مارکس هر یک، روایتی انتقادی از حالات روحی انسان ساکن در عصر مدرن است. از همین جهت می‌گویم "افسانه سیزیف" به عقیده من به نوعی نقد مدرنیته و انسان متجدد هم هست. یعنی شخصیت سیزیف مصداق انسان مدرن است که گرفتار تکرار و زندگی کسل‌کننده ماشینی شده و هرگز نمی‌تواند به نتیجه‌ی مطلوب خود دست پیدا کند. از دیدگاه کامو بشر امروزی (سیزیف) دو ویژگی اساسی دارد: اول زندگی کاملا یکنواخت و بدون هیچ خلاقیت و پیشرفتی، دوم عدم وجود هدف یا مقصدی؛ کامو بعد از تقریر این دو مساله نتیجه می‌گیرد پس یأس و ناامیدی بر زندگی این بشر حاکم است. کامو و پوچی زندگی می‌دانی هیلدا، کامو دائم به فلاسفه و بزرگانی مثل هایدگر، یاسپرس، کی‌یرکگارد، داستایفسکی و نیچه ارجاع می‌دهد. به نظرت چرا؟ چه چیز مشترکی بین آن‌ها بوده؟ من تصور می‌کنم وجه مشترک همه این افراد، نقد ارزش‌ها و عقاید انسان مدرن است که کامو در این فضا پشت دست آن ها بازی کرده و فریادی بلندتر دال بر اعتراض به انسان مدرن سر داده است. کامو به صراحت پوچی زندگی را معلول یک علت بنیادین می‌داند؛ زندگی اخروی که لازمه اعتقاد به وجود خداست. او در افسانه سیزیف به صراحت به این موضوع می‌پردازد که از دست‌دادن ارزش‌ها و معنای زندگی، ناشی از ناتوانی انسان در باور به خداست. البته تصور نکنی کامو که در این کتاب نتیجه می‌گیرد پس باید برای معنادادن به زندگی به خدا باور پیدا کرد. بلکه او می‌گوید عده‌ای از انسان‌ها که معنای برای زندگی داشته‌اند، ذیل مفهوم خدا بوده است‌ ولی من اصلا خدایی نمی‌بینم که بخواهم از وجودش معنایی استخراج کنم. خب اینجا یک سوال اساسی پیش می‌آید که پس در تقریری که من از کامو دارم، وقتی از یک طرف خدا را نفی می‌کند و از طرفی هم من می‌گویم که کامو به دنبال ترویج پوچی نیست، پس دقیقا کامو چه می‌گوید؟ مطابق افسانه سیزیف کامو معتقد است پوچی یعنی درک بیهودگی زندگی و انصراف خاطر از هرگونه موجود متافیزیکی (یعنی خودمان را گول نزنیم با مفهومی تحت عنوان خدا) و ارج نهادن به نفس زندگی و مواهب طبیعی آن. زندگی ورای آنچه هست، چیزی ندارد (اقل کلامش دلالت می‌کند که دنیای دیگری تصور نکنید و این همان ایده‌ای است که اساس اومانیسم و بشر انگاری است که در جای دیگر باید در موردش حرف بزنیم) هرچه هست همین‌جاست و آدمی باید با تمام توان در استفاده‌ی هرچه بیشتر از همین زندگی این جهانی برآید. در واقع کامو می‌گوید چون انسان گرایش شدید به این امر دارد که زندگی باید نوعی معنایی مابعد‌الطبیعی داشته باشد و از طرفی واقعیت از ارائه چنین معنایی ناکام است، زندگی پوچ است.  خب این گرایش شدید در بیان فلاسفه الهی خود استدلالی است بر وجود موجود متافیزیکی. به این معنا که وقتی نیاز واقعی در انسان است، قطعا جواب آن هم در عالم وجود دارد. بگذریم. من الان در مقام نقد دقیق مفاهیم کامو نیستم. اما یک نکته‌ی دیگری که کامو دارد و من بسیار با او همراه هستم‌، مساله تکراری بودن زندگی انسان معاصر است که به آن اشاره کردم. کامو مسیر مدور امور روزانه (از خواب برخاستن، خوردن غدا، رانندگی، رفتن سر کار، برگشتن و خوابیدن و دوباره همان‌ها) و تکرار آن‌ها در طی ایام هفته و ماه و سال را اینگونه نام‌گذاری می‌کند: مجموعه نمایشی به نام زندگی. در افسانه سیزیف می‌نویسد وقتی این تکرار ملال‌آور بر انسان حاکم شود، انسان آهسته‌آهسته هوشیار می‌شود و احساس پوچی می‌کند. نقطه ثقل اندیشه کامو که بسیار قابل اعتناست همین‌جاست. چنین فرمی برای زندگی دیگر انسان را درگیر نمی‌کند و تنها نتیجه‌ای که دارد "از خود بیگانگی" است. همون وضعیتی که مورسو در بیگانه داشت. نسبت به هیچ موضوعی نه حساسیت داشت و نه برای او مهم بود. زیست تکراری یا در واقع زیستی که خلاصه شود در روابط جنسی، خوردن، خوابیدن، هیچ دستاوردی به جز از خودبیگانگی ندارد؛ وضعیتی که از مهم‌ترین دستاوردهای مدرنیته و تمدن غرب است. البته که کامو و دیگر فلاسفه اگزستانسیال و امثال مارکس بسیار شدیدتر از عبارت من بر تمدن غرب و زندگی بشر مدرن باریده‌اند. به نظرم قبل از اینکه خسته بشوی و متن را کنار بگذاری، خودم شأن خودم را حفظ کنم و بحث در مورد متن سنگین سیزیف را کنار بگذارم. اما پیشنهاد می‌دهم حتما با دوستانت ابتدا افسانه سیزیف و بعد بیگانه را مطالعه کنید. البته شرط گفتگوی جدی در باب هر دو متن، متون ادبی با تم فلسفی و خود آثار فلسفی الا و لابد باید در فرایند گفتگو و مباحثه فهم شوند‌. کامو و عضویت در احزاب کمونیست برگردیم به زندگی کامو. هرچه بود به هر حال وارد دانشگاه شد و فلسفه خواند. در همان ایام گرایش‌هایی به کمونیست‌ها پیدا کرد و حتی در یکی از احزاب آن‌ها عضو شد و فعالیت‌های جدی هم داشت. اما فعالیت های‌کمونیستی او دوامی نداشت و به قول دوستان چپ خیلی زود مساله‌دار شد. طغیان کامو اما روحیه طغیان‌گری او که مشخصه اصلی شخصیت او هم هست، دائما در حال رشد بود و همین مساله باعث خروجش از الجزایر شد. مهم‌ترین طغیان او هم علیه استعمار بود و حاکمیت. اصلا گویی که این آدم ذاتا با هر نوع حکومتی مشکل داشت. (این قسمت از شخصیت کامو بسیار مهم هست ولی متاسفانه کمتر به آن پرداخته شده است. سعی می‌کنم تا جایی که قلم و حوصله تو یاری می‌کند، این قسمت را بسط دهم که شناخت دقیق‌تری از زوایای پنهان شخصیت کامو پیدا کنی) به این جمله کامو دقت کن: "شغل اندیشمند این است که با مجری مقررات در یک جبهه نباشد!" همین عبارت برای فهم روحیه ساختارشکنانه کامو کفایت می‌کند. گویی که خلقت خودش را برای مبارزه با دستگاه حاکمه می‌داند. خلاصه زندگی آرامی نداشت. خودت تصور کن چنین آدمی در وسط جنگ‌های جهانی هم زیسته و ببین جنگ چه تاثیری بر آثار مکتوبی که نوشته‌است، داشته. در همین اوضاع و احوال به سمت روزنامه‌نگاری رفت و همین مسأله باعث شد قلم او، خاص شود و پای در وادی نگارش متن‌های ادبی بگذارد. همه چیز نوشت. داستان کوتاه و بلند و نمایشنامه و متن‌های ژورنالیستی و متن‌های فلسفی و آثار متعدد دیگری که هر کدام گوشه‌ای دنیای کامو را روایت می‌کند.  دوستی کامو و سارتر ناگفته نماند که کامو رفاقت سفتی هم با سارتر پیدا کرد. ظاهرا در سال 1943 در یکی نمایش‌های سارتر، همدیگر را دیده‌اند. یک تفاوتی بین کامو و سارتر در میان مخاطبین آن‌هاست. با توجه به روایت‌های افراد در سطوح مختلف (از جلال آل احمد گرفته و دیگر مترجمین آثار آن‌ها تا افراد اهل علمی که اطراف خودم هستند) از کامو و سارتر، به نظرم می‌آید عمدتا شخصیت افشاگر در حوزه سیاست و آزاداندیش سارتر برای آن ها جذاب‌تر از سارتر نویسنده باشد. دقیقا خلاف کامو که کاموی دست به قلم و ادیب برای آن‌ها جذاب‌تر باشد تا کاموی اهل سیاست. حالا من سعی می‌کنم جنبه های مبارزاتی کامو را در پایان‌بندی بحث نشان دهم. ای بسا نگاه درست‌تری به این مبارز داشته باشند‌. خب بعد از جنگ هم که یکی از اعضای ثابت جلسات روشنفکرانه در کافه دوفلور بود. کافه‌ای که پاتوق شخصیت‌های بزرگی بود از جمله خود سارتر و سیم سیم.(سیم سیم را که یادت هست؟ من به سیمون دوبوار می‌گفتم. چون سیمون همون سیمین خودمان است) کامو هم مثل دیگر روشنفکران زمان خود، آزادی، یکی از  دغدغه‌های اصلی‌اش بود و این کافه هم نمادی برای آزادی‌خواهی شده بود. ازدواج کامو راجع به ازدواجش هم متاسفانه خبر خوبی برایت ندارم. هر چقدر سارتر با سیم سیم خوش می‌گذراند و زندگی عاشقانه‌ای داشت، کامو با اینکه با دختر جذاب و پول‌داری ازدواج کرد (سال 1934) ولی متاسفانه جز جدایی نتیجه‌ای نداشت و آثار تلخ این ماجرا را هم در بعضی مکتوبات او می‌توان دید. 6 سال بعد کامو دوباره با یک دختر اهل موسیقی ازدواج کرد و حتی بچه‌دار هم شد ولی ظاهرا هیچ‌وقت حاضر نشد تن به ازدواج رسمی با او بدهد. اما اگر می‌خواهی بدانی تکلیف عشق در زندگی کامو چه بوده باید بگویم که تصور می‌کنم عشق محکمی به ماریا داشت. ماریا کاسارس هنرپیشه معروف آن سال‌های فرانسه بود. امان از ماریا. من ماریا را به عنوان معشوقه‌ی کامو بسیار محترم می‌دانم ولی متاسفانه عملکرد خوبی نداشت. با آن همه علاقه‌ای که کامو به او داشت ولی شوربختانه باید بگویم عده‌ای از اهالی تحقیق، رد پای او را در جریان مرگ یا قتل کامو دیده‌اند. این مطلب را هم به انتهای بحث که در باب مرگ کامو صحبت می‌کنم، ارجاع می‌دهم. رمان بیگانه راستی تا یادم نرفته‌است این نکته را هم بگویم که در متن نامه‌ات می‌گفتی که دوستانت معمولا متاثر از متن "بیگانه" هستند و به عنوان عمیق‌ترین آثار کامو از آن یاد می‌کنند. اعتراض داشتی که چرا آن‌وقت‌ها که اصرار می‌کردی بیگانه را بخوانی، من مانعت شدم وگرنه در این جمع فرهیخته توام حرفی برای گفتن داشتی. اول بگویم که من هم تا حدودی با آن‌ها موافقم. اما باور کن هیلدا من مانع مطالعه "بیگانه" شدم فقط به این دلیل که قائل بودم آدم با نگاه درست باید سراغ متن‌های دقیق برود. متن‌هایی مثل بیگانه فقط برای خواندن نیستند که این طرف و آن طرف بگویی من هم آن را خوانده‌ام. تو آن روزها تحت تاثیر محیط بچه‌های کافه بودی، (کافه هنر که پاتوق دختر و پسرهای ادایی بود) که الکی پز خواندن می‌دادند و هیچ فهمی از متن نداشتند، فقط می‌خواستی از آن جماعت عقب نمانی و من مطمئن بودم تو آن را به درستی نمی‌خوانی. عیبی ندارد. دیر نشده که. من الان یک توضیحی برای تو می‌دهم و بعد هم خودت بخوانی‌اش. کامو بیگانه را در همین سال‌های بعد از آشنایی با فرانسین فور نوشت. دقیق بخواهم بگویم سال 1942.  بگذار یک نکته دیگر را هم بگویم بعد وارد توضیحش بشوم. هیلدا تو همیشه به من می‌گویی روایت‌هایم از آثار معروف دنیا با بقیه (که بقیه از دوستان و آشنایان خودمان را شامل می‌شود تا منتقدین حرفه ای و اهالی نظر) فرق دارد. دلیلش این است من مواجهه‌ای که با متون دارم برای زیستن است. یعنی می‌خوانم که زیست کنم. شرط زیستن آثار، فهم دقیق آن‌هاست. فارغ از اینکه فهم ما درست باشد یا غلط، باید فهم عمیق باشد. باید از سطح که قصه‌ی داستان است عبور کرد. ولی متاسفانه در جامعه‌ی ما این‌گونه نیست. البته از گفتگوهای تو و دوستانت بر می‌آید که این مساله ویژگی انسان معاصر است و ربطی به جغرافیای خاصی ندارد. یعنی در غرب هم خوانش متون همین‌قدر مبتذل است. به هر صورت من از تو خواهش می‌کنم نظرات من در باب بیگانه و دیگر آثار کامو را به دقت بخوانی. آلبر کامو رمان بیگانه را در چه فضایی نوشت؟ ابتدا باید بدانی نگارش بیگانه در چه فضای رخ داده است. پیشرفت سریع تکنولوژی در قرن 19 و 20 با تمام رفاهی که برای انسان حاصل کرد، یک سرگیجه عمیقی هم با خود برای انسان به ارمغان آورد. انسانی که تا دیروز برای انجام همه‌ی کارهایش عادت به روند کندی داشت، به یک‌باره سرعت غریبی در همه امور احساس کرد. جوامع انسانی به‌ویژه اروپا ناگهان تغییرات بنیادی کرد. اسب و گاری و کالسکه کنار رفت و جای آن ابزاری آمد که در مدت بسیار کمی انسان را به مقصدش رساند. ترقی سریع تکنولوژی آسانی‌های فراونی در زندگی بشر ایجاد کرد و ثروت و رفاه عجیبی هم به همراه داشت. حقیقت ماجرا این است که طول کشید تا انسان با این تغییرات خو بگیرد. بسیاری از ملت‌ها آزادی را با لجام‌گسیختگی اشتباه گرفتند و به‌نوعی دچار ولنگاری خاصی شدند‌. سوء استفاده از این آزادی‌ها و وضعیت جدید باعث شد ملت‌ها به جان هم بیفتند و فاجعه‌ای به اسم جنگ جهانی رخ دهد. خون‌های میلیونی ریخته شد و ویرانی‌های غریب به بار آمد. کار به جایی رسید که انسان متمدن چراغ به دست دنبال داشته‌ی سابق خود که آرامش باشد، ذلیلانه در شهر می‌چرخید. نویسندگان آمریکایی قرن 20 که از آسیب‌های جنگ در امان بودند، مانند همینگوی و فیتز جرالد و جیمز جویس به پاریس آمدند و از نسل سوخته گفتند و علیه تکنولوژی و رفاه حاصل از آن موضع گرفتند. اما وضعیت فرانسه؛ فرانسه که در جنگ جهانی اول از پای درآمده بود. هنوز مشغول بهبودی خود بود که فاشیسم و کمونیسم ظهور کردند. این دو از همان ابتدا هم یکدیگر و هم بقیه جهانیان را مورد حمله قرار دادند. و به طرز عیجیبی در هاله‌ای از جنون به پوسته‌ی نازک آرامش مردم جهان چنگ می‌زدند. خون‌ریزی های این دو گروه روی همه‌ی بیدادگران تاریخ بشر را سفید کرد. بسیاری از ملت‌ها زیر چکمه‌های این‌دو نابود شدند‌. فرانسه نیز از همین گروه بود. زخم‌های بسیار سنگینی چشید. پس عجیب نیست که اهالی فکر فرانسه یک‌قدم جلوتر از آمریکایی‌ها که از نسل سوخته گفتند، از نسل پوچ‌اندیش حرف بزنند. این‌ها را نمی‌گویم که تاریخ گفته باشم. می‌خواهم بدانی زیست فقیرانه همراه با تضادهای شخصی کامو، در محیط جنگ‌زده، چگونه متلاطم شکل‌گرفته‌است. می‌توانی برای درک بهتر ماجرا با یک دهه شصتی که کودکی‌اش در زمان جنگ سپری شده، به گفتگو بشینی تا متوجه بشوی که صدای آژیر قرمز در روزهای جنگ چگونه می‌تواند نگاه تو را به زندگی عوض کند. با یک دهه شصتی گفتگو کن تا متوجه شوی نبود امکانات اولیه حتی برای تحصیل چه عقده‌هایی در انسان ایجاد می‌کند. کامو فرزند این رویدادهای کمرشکن بود‌. جنگ و ظلم هیچ جای جهان آثار مثبت نمی‌گذارد حتی برای ملت مغرور و پر سر و صدای فرانسه. کامو و نسل جوان فرانسوی تحت فشارها و ستم‌ها از تمام مفاهیم بشر رهانیده شدند و هیچ ارزش انسانی برای آن‌ها باقی نماند. حتی عشق و علاقه به خانواده و همسر و فرزند. در واقع با یک سوال جدی رو به رو شدند که آیا زیستن معنایی هم دارد؟ (البته دلیل اصلی شکل‌گیری این تفکرات کامو، به اعتراض‌های او به انسان مدرن و اندیشه‌های فلسفی برمی‌گردد که من در تفسیر "افسانه سیزیف" تشریحش کرده‌ام و برای فهم دقیق بیگانه ابتدا باید افسانه سیزیف را فهمید. و قطعا این زمینه ی تاریخی_سیاسی که توضیح دادم برای فهم چگونگی خلق "افسانه سیزیف" لازم است). بیگانه روایتی از انسان خسته و بی‌تفاوت آن روزهاست. کامو داستانی خلق کرده تا انسان عصر خودش را روایت کند و البته تلاش برای پاسخی پیدا کردن و جوابی به آن همه درد و زخم انسانی که با جهان خود بیگانه شده است. شخصیت اول داستان کامو در بیگانه مردی است به نام مورسو که اهل الجزیره است. مورسو کارمند است و لاقید. لاقید به معنای دقیق کلمه است. هیچ قیدی ندارد. نه به خدا، نه به انسان، نه به جهان، نه به خانواده، نه به معشوقه، نه به دوستان، نه به اخلاق؛ با تمام این مفاهیم و ارزش‌ها بیگانه است. خبر به او می‌رسد که مادرش مرده است. بدون ذره‌ای احساس خوب یا بد، ناراحتی یا تعجب، خشم یا درد، فقط با خودش مسیر و زمان رفتن برای خاک‌سپاری را مرور می‌کند. مورسوی کامو وقتی به مراسم ختم هم می‌رود، رفتارهایی دارد که فارغ از جغرافیای زیستن، نوع انسان با آن رفتارها سازگار نیست. او هیچ رفتاری که دلالت بر حزن او از واقعه مرگ مادرش داشته باشد، ندارد. نه‌تنها غمگین نیست بلکه انگار آمده رفع تکلیف کند و برود به عیاشی‌های خود برسد. چون فورا بعد از مراسم با معشوقه‌اش مشغول می‌شود. در ادامه داستان، کامو صحنه‌ای را روایت می‌کند که فقط غربت مورسو را نسبت به جهان و اطرافش نشان بدهد. هیلدای عزیزم! من فکر می‌کنم نکته‌ی اساسی که کامو به دنبال آن است، یک روایتی از معضل بشر بود و در انتها نیز جواب نصفه و نیمه‌ای هم به آن داد. او معضل بشر را این می‌داند که هیچ مستمسکی برای ادامه زندگی ندارد. و وقتی مرگ پایان زندگی همه‌ی افراد است، پس همه‌ی زندگی‌ها بی‌معناست. (باز هم برای تکرار می‌کنم، برای فهم تفسیر من از بیگانه، ابتدا توضیح من از افسانه سیزیف را با دقت بخوان.) مورسو نه‌تنها برای مرگ مادرش ناراحت نیست، بلکه برای لذت‌ها و عشق و حال‌هایی هم که داشت معنایی قائل نبود. برای همین وقتی با معشوقه‌اش فردای روز خاکسپاری مشغول عیاشی است و آن دختر از او می‌پرسد اگر کسی دیگر جای من بود هم همین‌قدر او را دوست داشتی؟ مورسو خیلی شفاف و لاقید این‌گونه جواب می‌دهد: بله! این، اوج بی تفاوتی یک انسان نسبت به درد (مرگ مادر) و لذت (معاشقه) است. برای مورسو هیچ چیزی مهم نیست. به این قسمت داستان دقت کن هیلدا. مورسو در حینی که با معشوقه‌اش بود، چند عرب مزاحم آن‌ها می‌شوند و مورسو یکی از آن‌ها را می‌کشد. خب تو انتظار داری در دادگاه وقتی از او می‌پرسند "وقت ارتکاب قتل چه حسی داشتی ؟" جواب پر شوری بدهد و از حس ناموس‌پرستی و عشق و جنون این حرف‌ها (که همگی از ارزش‌های والای انسانی هستند) دم بزند و این انتظار هم طبیعی است. ولی خیلی آرام و بی‌تفاوت جواب می‌دهد: هیچ! خدای من، مگر می شود انسان از قتل دیگری هیج حسی نداشته باشد؟ آن هم زمانی که خود او قاتل باشد. این حجم از خود بیگانگی چگونه شکل می‌گیرد؟ می‌خواهم بگویم مورسو که به نوعی خود کامو (یا انسان جدید غربی) است، تحت تاثیر شرایط ویژه‌ای که در الجزایر داشت، به دلیل استعمار فرهنگی و زیستن در فضای جنگ جهانی، دچار نوعی ابتذال و پوچ‌گرایی شده است. (اضافه کن به وضعیت انسان جدید غربی که یک زندگی کاملا تکراری و بی‌هدف را تجربه می‌کند) مورسو آدمی است که به نظر نسبت به جهان، دیگر هیچ حساسیتی ندارد و از پیوندهای عاطفی و قراردادهای اجتماعی رهاست. این بی‌اعتنایی فقط به این دلیل است که جهان مورسو جهانی است که وجود آدمی در آن بیگانه و غریب است. انسان عبث آمده و چند روزی غرق پوچی و روزمرگی می ماند و عبث هم می‌رود. اما نقطه‌ی عطف داستان پایان داستان است. تا اینجا کامو از وضعیت موجود بشر روایت کرد. اما در انتها نیم‌نگاهی به وضعیت مطلوب بشر دارد. در واقع ابتدا از "هست" روایت کرد و در انتها از "باید" گفت. کامو در انتهای داستان به چیز تازه‌ای پی می‌برد و آن ارزش نفس زندگی است. پس باید با شوق آن را گذراند. کامو آنچه را در افسانه سیزیف بیان کرده که انسان باید از هر نوع مفهوم متافیزیکی رها شود و به خود زندگی چنگ بزند، در پایان بیگانه ذیل روایت مورسو بیان می‌کند. مورسو هر چند دیر اما دوباره به مادر فکر می‌کند. و به رابطه‌ی انتخابی نه از روی بی‌اعتنایی فکر می‌کند. دوباره می‌خواهد مفاهیم را بازآفرینی کند؛ ذیل ارزش‌دادن به نفس زندگی. چراکه فکر می‌کند اصل زیستن، ارزشمند است. تمام بیگانه و اندیشه‌ی کامو در همین فرآیند انکار و اثبات ارزش نفس زندگی می‌چرخد. امیدوارم که عرضم را درست رسانده باشم. می‌دانی که من آدم مکتوب نیستم. من باید رو در رو با تو صحبت کنم و در اوج شور و استدلال چشمم به چشمان رنگی تو بیفتد و به ناگه انبانم تهی از هر نوع مفهوم شود و از تماشای تو به ایده‌ی کامو برسم که نفس زندگی ارزشمند است. خدا وکیلی دوست داری چگونه همه‌ی مفاهیم را به زیبایی تو ختم می‌کنم؟ انجام وظیفه است. مرگ کامو زندگی پر فراز و نشیب کامو وقایع زیادی دارد که بررسی همه‌ی آن‌ها فرصت زیادی طلب می‌کند. اما نمی‌شود در مورد ماجرای مرگ زودهنگامش صحبت نکرد. در مورد مرگش هم حرف‌ها بسیار است که همین‌قدر برایت بگویم که غبار شک بر شیشه مرگ او هیچ‌وقت پاک نشد و حتی فرضیه‌ی قتل کامو در این سال‌ها بسیار جدی‌تر شده است. البته من از مرگش بسیار ناراحتم ولی یک دلیل ویژه دارم. همیشه با خودم می‌گویم ای کاش کمی بیشتر زنده می‌ماند تا حداقل آخرین متنش را تمام می‌کرد. آدم اول، متن ناتمام کامو می‌دانی که کامو در سال 1957 به پاس تشکر از متن‌های نابی که خلق کرده بود، نوبل ادبیات برد؟ ظاهرا بعد از آن جایزه به شکل جدی شروع به نگارش متن رمان "آدم اول" می‌کند که متاسفانه مرگ زودهنگام او مانع از به سرانجام رسیدن آن شد. رمانی که ظاهرا خود کامو اعتقاد داشت بهترین متنی است که تولید کرده و قرار است قیامتی برپا کند. می‌گویند که دست‌نویس‌های او که حدود 144 صفحه می‌شد، روز تصادف در کیف کامو پیدا شده بود. متنی که انگار هر چه به نوک قلم کامو رسیده بود، مکتوب شده بود. گاه بدون نقطه یا ویرگول میان جمله‌ها. دقیقا مشخص بود که کامو فرصت بازخوانی  و منظم کردن آن را نداشت‌. جالب است که بعد از مرگ کامو دخترش کاترین دست‌نوشته‌های او را منظم می‌کند و منتشر می‌کند. (عده‌ی زیادی گفته‌اند دخترش این کار را کرده ولی پرویزخان شهدی در مقدمه‌ی ترجمه همین کتاب با عنوان نخستین مرد، از فرانسین کامو نام می‌برد که همسر کامو بوده.) در مورد محتوای این کتاب باید بگویم که در واقع رمان نبوده و داستان واقعی زندگی خود کامو بود. زندگی‌نامه‌ای که از زبان شخص دیگری با نام مستعار ژاک روایت شده است. اگر یادت باشد گفتم که کامو در سال 1913 به دنیا آمد و پدرش یک سال بعد در ماه‌های نخستین جنگ جهانی اول کشته شد. مطابق ادعای کامو، او هیچ شناختی از پدرش نداشت و برای همین بخشی از کتاب، به جستجوی او و شناختن او اختصاص دارد. اهمیت این کتاب از این جهت است که کامو یک روایت دقیق و جزئی از دوران کودکی تا نوجوانی و اشاراتی کوتاه تا 40 سالگی‌اش دارد که هیچ‌گاه در دیگر آثارش به آن نپرداخته است؛ روایتی که پیدا و پنهان زندگی او را مشخص می‌کند‌. زندگی دشوار و تهی‌دستانه‌اش با مادری که همه‌ی جوانی و میان‌سالی و پیری‌اش را در محرومیت، زحمت‌کشی و کارهای دشوار گذرانده و مادربزرگش، شیرزنی که توانسته با دست خالی خانواده را اداره کند و سرانجام خود کامو با آن همه محرومیت‌ها. روایت‌های کامو از دشواری‌های نسلی که در دو جنگ خانمان‌سوز، علاوه بر از دست‌دادن پدر یا برادر، هزاران مشکل دیگر را تحمل کرده و به عبارت دیگر از جوانی خیری ندیده‌اند. همه این‌ها را با چنان ظرافتی و چیره‌دستی بیان می‌کند که ماجراهایی ساده و بس کودکانه به صورت شاهکاری با قلم نویسنده‌ای بزرگ، حساس و نازک‌بین درآمده‌است. آدم اول، بهترین منبع برای شناخت کامو این داستان بهترین منبع برای شناخت شخصیت کامو است. گفتم که کامو انگار که تا قبل از آن علاقه‌ای نداشت در مورد جزئیات زندگی خودش در زمان کودکی و نوجوانی چیزی بگوید‌. ولی در این کتاب حداقل تا زمان دبیرستان خود را مو به مو روایت کرده است. به هر حال هر کس علاقه ی شخصی به زندگی کامو  یا قصد تحلیل آثار کامو را دارد الا و لابد باید این متن را بخواند. تقریبا می‌توان گفت حجم این اثر دو برابر آثار معروف کامو است‌. می‌دانم که متاسفانه گروهی از نسل جدید حوصله ی خواندن متن‌های بلند را ندارند، ولی عاجزانه تقاضا می‌‌کنم که نخستین مرد را بخوانید. برگردم به قصه مرگ کامو. هیلدا جانم! می‌دانی چرا این‌قدر بر دانستن جریان مرگ کامو تاکید دارم؟ به این دلیل که کمتر به بعد سیاسی زندگی کامو توجه شده و به نظرم می‌آید جفای بزرگی است که یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌های ادبی در جهان سیاست را این‌گونه فراموش کنیم. در واقع ما با این بی‌توجهی به اهداف دشمنان کامو غذا داده‌ایم. پس دقت کن لطفا. در روز چهار ژانویه 1960 کامو در راه برگشت به پاریس همراه با میشل گالیمار که ناشر آثار کامو بود، در یک تصادف نزدیک رود سن به رحمت خدا رفت. آن و ژنین دختر و همسر میشل هم همراه آن‌ها بودند.  احتمال قتل کامو توسط شوروی گفتم که عموما مرگ کامو را تصادف تلقی می‌کنند ولی اخیرا کتابی تحت عنوان "مرگ کامو" توسط "جووانی کاتللی" نوشته شده (که اتفاقا در ایران هم به قلم "ابوالفضل الله دادی" در نشر نو ترجمه شده) که مطابق ادعای نویسنده قطعا کامو کشته شده و دقیقا هم توسط کاگ‌ب و نیروهای امنیتی شوروی این کار انجام شده است. کاتللی معتقد است نیروهای امنیتی شوروی سال‌ها برای خاموشی صدای یکی از بزرگترین دشمنان خود که کامو باشد، برنامه داشتند و نهایتا با رضایت ضمنی سازمان‌های مخفی فرانسوی، برنامه ی خود را علنی کردند.  کامو خطری برای همه قدرت ها حالا شاید با خودت بگویی چرا باید یک نویسنده به قتل برسد؟ می‌دانی هیلدا کامو کلا مردی بود آزاد و سرکش و خطرناک. خطرناک برای همه‌ی قدرت ها. کامو با هر نوع استبدادی سر جنگ داشت، نه جنگ عادی. برای همین گروه‌های زیادی از سکوت ابدی‌اش سود می‌بردند. ملی‌گرایان فرانسوی که تمایلی به استقلال الجزایر نداشتند‌؛ افراطیون الجزایری که از میانه‌روی‌اش نسبت به سرنوشت فرانسوی‌های الجزایری‌تبار در صورت استقلال الحزایر آزرده بودند؛ نیروهای ارتجاعی که در وجود او قهرمان مقاومت و چپ‌گرایی را می‌دیدند؛ استالینیست‌ها و اتحاد جماهیر شوروی که یورش خشونت‌بارشان به مجارستان سبب شده بود که کامو با شهامتی استثنایی به سمتشان یورش ببرد؛ دیکتاتور فاشیست اسپانیا که کامو با نقش‌آفرینی‌ها و سخنرانی‌های عمومی‌اش به مخالفت با آن برمی‌خاست و همه‌جا رسوایش می‌کرد تا غرب حضورش را در برنامه‌های بین المللی نپذیرد. (حالا با این همه دشمن، خدا وکیلی خودت می‌توانی بپذیری مرگ او یک تصادف واقعی بوده؟؟) اما دشمنی شوروی با او بسیار جدی تر بود.  کامو، مدافع بشریت و یک مبارز سیاسی می‌دانی با این‌که عقاید متافیزیکی‌ام مانع ارتباط فکری با کامو می‌شود اما چرا به کامو ارادت دارم؟ به این دلیل که من او را واقعا مدافع نوع بشر می‌دانم. او حقیقتا در تمام عمرش علیه ظلم در نقاط مختلف جهان فریاد زده بود. بگذار دقیق برایت توضیح بدهم که چه اتفاقی منجر به مرگ کامو شد و اصلا چرا من کامو را نماد عدالت‌خواهی و مدافع نوع بشر می‌دانم. تو و امثال تو باید بدانید که کامو فقط یک نویسنده نبود. او یک مبارز تمام‌قد بود که هر جا صدای مظلومیت گروهی را می‌شنید، در هر کجای عالم که بود، علیه ظالم قیام می‌کرد. در سال 1956 مردم مجارستان که از سال‌های بعد از جنگ جهانی، زیر نفوذ شوروی بودند و سیاست‌های استالینی بر کشور آن ها حاکم بود، علیه تفکر استالینستی قیام می‌کنند. اواخر اکتبر 1956 شوروی قیام پوداپست (پایتخت مجارستان که مرکز اصلی تحرکات انقلابیون بود) را به خاک و خون کشید. سراسر اروپا با ناتوانی شاهد این صحنه‌های خون‌بار بود. کامو نمی‌توانست ساکت بنشیند، به‌ویژه که نویسنده‌های مجارستانی، درخواست‌های کمک نوامیدانه را خطاب به صداهای آزاده غرب مطرح کرده بودند، مستقیما خطاب به کامو نوشتند. کامو هم سخاوتمندانه از اسم و رسم و اقتدار اخلاقی‌اش خرج کرد و درگیر ماجرا شد. گفته‌ها و خشم و غصبش عناوین اصلی مطبوعات شد و در پاریس سخنرانی‌هایی به یاد ماندنی ایراد کرد. او در نطق‌هایش علیه یورش به مجارستان به خشم می‌آمد و با سخنانی برنده، "دمیتری شپیلوف" وزیر خارجه شوروی را خطاب قرار می‌داد. شپیلوف کسی بود که با غرور و نخوت تمام در شورای امنیت سازمان ملل از رفتارهای حیوانی دولتش تمام قد دفاع می‌کرد. او دفاع می‌کرد و کامو مستقیما حمله می‌کرد. مواضع کامو راجع به وقایع مجارستان، حقیقتا تاثیر عمیقی در اروپا و سراسر دنیا گذاشت. تصور کن یک سلبربتی جهانی مانند کریستیانو رونالدو هر روز در پیج اینستاگرام خود علیه اسرائیل و رفتارهای کثیف او علیه مردم فلسطین، موضع‌گیری کند. به نظرت زنده می‌ماند؟ حالا فکر کن کامو که یک اندیشمند جهانی بود، چگونه شوروی را آزار می‌داد. به هر حال مواضع سیاسی کامو علیه ظلم باعث شد که دستگاه‌های امنیتی به او حساس شوند. البته من به صراحت نمی‌گویم که او را کشته‌اند و حتما هم شوروی این کار را کرده است، ولی می‌گویم با توجه به اسناد موجود و حرف‌های کسانی که در صحنه تصادف بودند، پذیرشش برای من سخت است که او را نکشته باشند. تشریح دقیق اسناد از حوصله این متن خارج است ولی می‌توانی کتاب "مرگ کامو" را بخوانی و خودت ببینی چه اتفاقی افتاده است. ارتباط معشوقه آلبر کامو - ماریا کاسارس - با مرگ او به تو گفته بودم در جریان قتلش پای معشوقه‌ی جذابش در میان است؟ ماجرا این بود که نویسنده کتاب مرگ کامو معتقد است که ماریا کاسارس به نوعی با مرگ ساختگی کامو مرتبط است. چون کامو 30 دسامبر (یعنی چهار روز قبل از مرگ کامو) برای ماریا نامه نوشته بود تا در جریان اخبار قرارش دهد و همچنین بگوید که سه شنبه که می‌شد فردای روز قتل، به پاریس می‌رسد. کاتللی می‌گوید دور و بر خانم بازیگر پر بود از خبرچین‌ها و جاسوس‌هایی که احتمال دارد اخبار سفر کامو از طریق همان‌ها به جلادان کامو رسیده باشد و این‌گونه برنامه قتل او را ساخته باشند. خب بیش از این خسته‌ات نکنم. امیدوارم توضیحاتم در مورد شخصیت و اندیشه کامو، سومند باشد. حرف‌های زیادی دارم که بگویم ولی چه کنم که هم مکاتبه ظرفیت بیش از این را ندارد و هم دلم نمی‌خواهد چشمان تو تاوان پرگویی‌های من را بدهد. البته دوست دارم وقتی این مطالب را خواندی با دوستانت هم مطرح کنی و نظر خودت و آن‌ها را برایم نقل کنی. کامو شخصیت جذابی دارد و حیف است که آثارش را نخوانیم. کاش می‌شد در مورد همه‌ی آثار کامو صحبت کنیم. بی‌صبرانه منتظر نامه‌ی بعدی تو هستم. ارادتمند چشمانِ تو؛ مهران... به قلم «مهران بوذری»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. هم چنین می‌توانید با کیک روی این لینک تمام کتاب‌های آلبر کامو را مشاهده و در صورت تمایل خریداری کنید. کتاب هایی مثل سقوط، سوء تفاهم، طاعون، بیگانه و ...
مروری بر چند رمان کلاسیک برتر جهان
مروری بر چند رمان کلاسیک برتر جهان
کتاب‌های کلاسیک، انتخابی که هیچ‌گاه پشیمانتان نمی‌کند!! در ادبیات، هیچ دسته‌ای به‌اندازه کتاب‌های کلاسیک‌ محبوب و پرطرفدار نیست. اگر از آن دسته افرادی هستید که دوست ندارید وقت‌تان را صرف آزمون و خطا در یافتن کتابی کنید که باب طبع‌تان باشد؛ و نگرانید که کتابی را شروع کنید اما دوستش نداشته باشید، کتاب‌های کلاسیک همیشه انتخاب خوب و قابل‌اعتمادی هستند. آثاری که کسی را از خواندنشان پشیمان نمی‌کنند. کتاب‌های کلاسیک چیستند؟ اما مهم‌ترین سوال این است که کلاسیک‌ها کدام‌ هستند؟ چه مشخصه و معیاری، رمانی را تبدیل به یک اثر کلاسیک می‌کند و اصلا شیرازه این دسته چیست؟ چرا برخی از کتاب‌ها را با وجود ژانرهای متفاوت در دسته کتاب‌های کلاسیک قرار می‌دهیم؟  به‌واقع این پرسش سختی است. دقیقا به همین دلیل که آنچه برخی آثار را در دسته کتاب‌های کلاسیک قرار می‌دهد، ژانر و عناصر داستانی نیست. از اثر منظوم کهنی مانند «هفت پیکر»ِ نظامی تا رمان پست‌مدرنی مانند «صد سال تنهایی»، از اسطوره‌ای حماسی مانند «ایلیاد» یا «گیلگمش» گرفته تا رمان ژانر وحشتی مانند «دراکولا» یا کتابی علمی تخیلی مانند «دنیای قشنگ نو»، همگی در دسته کلاسیک‌ها قرار می‌گیرند. به همین دلیل چیزی به‌اندازه کتاب‌های کلاسیک نمی‌تواند مبهم و گیج‌کننده باشد. اما با همه این‌ها، همه ما می‌دانیم که کدام کتاب‌ها در دسته کلاسیک‌ها قرار می‌گیرند. به قول ایتالو کالوینو، کتاب‌های کلاسیک‌، همان‌هایی هستند که هیچ‌گاه کسی نمی‌گوید «دارم می‌خوانمش» بلکه می‌گویند «دارم دوباره می‌خوانمش»؛ زیرا حتی اگر برای نخستین‌بار باشد که در حال خواندن آن اثر کلاسیک هستید، از بلند گفتن آن شرمنده‌اید.  این امر نشانه خوبی برای بازشناختن کتاب‌های کلاسیک، در قدم اول است؛ اما مسلما کافی نیست. ایتالو کالوینو نویسنده بزرگ ایتالیایی مقالاتی درباره کتاب‌های کلاسیک و جهان نویسندگانشان دارد که پس از فوت او در کتابی با عنوان «چرا باید کلاسیک‌ها را خواند»، گردآوری شده است. به نظرایتالو کالوینو کتاب‌های کلاسیک، تاثیر خاصی بر جای می‌گذارند و همچنان که به مثابه امر فراموش‌نشدنی بر جای می‌مانند، در هزارتوی یاد در ناخودآگاه جمعی یا فردی پنهان می‌شوند. ازاین‌رو در بزرگسالی باید زمانی را صرف کشف دوباره آن‌ها کرد. کتاب‌های کلاسیک را همیشه می‌شود در پرتوی تاریخ جدیدی خواند و از نو کشف کرد. زیرا گرچه کتاب‌ها تغییر نمی‌کنند اما ما تغییر می‌کنیم. همین امر ما را به دیگر تعریف کالوینو از کلاسیک‌ها می‌رساند. اینکه کتاب‌های کلاسیک تا به ما برسند، در خود رد خوانش‌های پیشین و فرهنگ‌هایی که از آن عبور کرده‌اند را دارند. اما یک اثر کلاسیک اجازه نمی‌دهد در حصار این خوانش‌ها محبوس بماند؛ و گرچه همواره ابری از گفتمان‌های نقادانه ایجاد می‌کند، اما پیوسته آن را از خود می‌راند. همه اینها البته به این معنا نیست که کتاب‌های کلاسیک باید دربردارنده همه آن‌چیزی باشد که برای شما پذیرفتنی و درست می‌نماید. گرچه نمی‌توان در برابر کلاسیک‌ها بی‌اعتنا ماند اما این‌طور نیست که نتوان با آن‌ها مخالفت و جدل کرد. درواقع کتاب‌های کلاسیک به شما کمک می‌کنند تا از طریق آن‌ها خود را تعریف کنید؛ و این می‌تواند از راه تضاد و تقابل با آنها باشد. در آخر، تاریخ و حوادث آن در کتاب‌های کلاسیک حکمروایی می‌کند؛ گرچه این اخبار بسیار دور و به مثابه سروصدایی در پس‌زمینه باشد. شارل اگوستن سنت بوو؛ شاعر، نویسنده و منتقد ادبی فرانسوی در قرن 19 دیگر نویسنده‌ای است که در تلاش برای بیان چیستی کتاب‌های کلاسیک، تعریف جالبی از اینکه «کلاسیک چیست»، داده است: «کلاسیک دلالت بر چیزی دارد که تداوم و قوام دارد و وحدت و سنت ایجاد می‌کند، مد می‌شود و خود را منتقل می‌کند و پایدار می‌ماند. یک کلاسیک واقعی، همان‌طور که دوست دارم تعریفش را بشنوم، نویسنده‌ای است که ذهن انسان را غنی کرده، گنجینه آن را افزایش داده و باعث شده است تا یک گام پیش برود. کسی که حقیقتی اخلاقی و غیر مبهم را کشف کرده است، یا شور و اشتیاق ابدی‌ای که در قلب او کشف شده، آشکار کرده است. کسی که اندیشه، مشاهده یا اختراع خود را به هر شکلی بیان کرده باشد، فقط به شرطی که وسیع و بزرگ، ظریف و معقول، عاقلانه و زیبا باشد. او با همه به سبک خاص خود صحبت کرده است، سبکی که به‌نظر می‌رسد سبک تمام جهان است، سبکی جدید فارغ از نوواژه‌ها، که به راحتی با همه زمان‌ها معاصر است.» بهترین کتاب‌های کلاسیک اکنون که توانستیم تا حدی پرده از راز گیرایی کلاسیک‌ها و چیستی‌شان برداریم، چند نمونه از بهترین کتاب‌های کلاسیک را معرفی می‌کنیم. ربکا یکی از بهترین کتاب‌های کلاسیک، رمانی است در ژانر وحشت که به دلیل اقتباس سینمایی آلفرد هیچکاک بسیار شناخته‌شده است؛ رمان «ربکا» از دافنه دو موریه. دافنه دو موریه، نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس زن بریتانیایی است که رمان کلاسیک «ربکا» را در سال 1938 منتشر کرد. آثار دافنه دو موریه همواره محل اقتباس‌های نمایشی و سینمایی بوده است.  «ربکا» اثری کلاسیک به حساب می‌آید. رمانی که در نوع خود یک نمونه و سرآغاز بود و همواره می‌تواند از نو خوانده شود.  این رمان کلاسیک به شکلی متعارف و دلپذیر آغاز می‌شود. زنی جوان و مهربان که همراه و مراقب زن آمریکایی ثروتمندی است که تعطیلاتش را در مونته کارلو می‌گذراند، با مرد بیوه ثروتمندی آشنا می‌شود. این آشنایی با اصرارها و خواستگاری مرد؛ آقای دووینتر ، ظرف دو هفته به ازدواج ختم می‌شود و زن جوان همراه او به عمارتش در ماندرلی می‌رود. اما این آغاز گرم و شورمندانه، دوام چندانی ندارد. نوعروس که راوی داستان نیز او است در می‌یابد همه چیز در این عمارت تحت سیطره یک نفر است: ربکا؛ همسر پیشین و مرده شوهرش. او که در سراسر کتاب بی‌نام باقی می‌ماند، پیوسته و در هر کجا نام ربکا را می‌شنود. ربکا مرده است اما چنان در جان عمارت رفته است که راوی بی‌نام ما، نمی‌تواند از چنگال آنچه او تحمیل می‌کند، فرار کند. پس روز به روز آشفته‌تر و منزوی‌تر می‌شود تا حادثه‌ای، رازی شوم را برملا می‌کند. رازی که چهره این عمارت را به کلی تغییر می‌دهد. رمان کلاسیک «ربکا»، یکی از کتاب‌های کلاسیک خواندنی است که کشش و پیچش داستانی آن، شما را رها نخواهد کرد.   دنیای قشنگ نو همانطور که پیشتر گفته شد، کتاب‌های کلاسیک ژانرهای متعددی را در خود جای داده‌اند. یکی از این آثار در ژانر علمی تخیلی، رمان جذاب و مهم «دنیای قشنگ نو» با نام اصلی «the new brave world» از آلدوس هاکسلی است. این رمان در سال 1932 به چاپ رسید. نام رمان «دنیای قشنگ نو» برگرفته از عبارتی است که در نمایشنامه «طوفان» اثر ویلیام شکسپیر، آمده است. "How many goodly creatures are there here! How beautiful mankind is! O brave new world That has such people in't." در این عبارت واژه brave نه به معنای شجاع و دلیر که در معنای دورتر این واژه، یعنی زیبا و پرزرق‌وبرق است.  آلدوس هاکسلی، عضوی از خانواده مهم هاکسلی است. نویسنده، شاعر و فیلسوف بریتانیایی که از طرف انجمن پادشاهی ادبیات انگلستان، عنوان مصاحب ادبیات «Companion of Literature» را دریافت کرد. او که 7 بار نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات نیز شده بود، از پیشاهنگان ادبیات مدرن در نیمه اول قرن بیستم به حساب می‌آید. رمان «دنیای قشنگ نو» که یکی از خواندنی‌ترین کتاب‌های کلاسیک است، رمانی آرمانشهری یا بلکه بهتر است بگوییم پادآرمانشهری است. آلدوس هاکسلی در این کتاب، جهانی را تصویر می‌کند، بسیار پیشرفته و مترقی. جهانی که وقایع آن در سال 2540 و در لندن می‌گذرد.  جهانی را تصور کنید که همه مردم در آن شاد و سالم هستند. پیری، بیماری و فقر به شدت کنترل شده است و علم با دستاوردهای بی‌نظیرش زندگی بشر را تا جای ممکن از رنج زدوده است. خوشی، شادی و لذت یگانه هدف و اصل اساسی مردم و دولتمردان، در این دنیای قشنگ نو است.  اما این تنها یک روی این آرمان‌شهر است. همه این‌ها به بهایی به دست آمده است و آن زدودن همه آن چیزهایی است که فردگرایانه و تمایزگذار است؛ هنر، دین و حتی علم در معنای حقیقی آن. مفهوم خانواده از بین رفته است و تداوم نسل همراه با مهندسی ژنتیک و در آزمایشگاه صورت می‌پذیرد. در این نظم جدید که جهانی نو، زیبا و پرزرق‌وبرق به ارمغان آورده است، مردم به وسیله تولید مثل آزمایشگاهی و انبوه سازی شده، طراحی انسان با ویژگی‌های فیزیکی و روانی مشخص که نسبت به سرنوشت طبقاتی و اجتماعی خود شرطی‌سازی شده‌اند، خواب‌آموزی و دسترسی آزادانه به ماده مخدری به‌نام سوما، کنترل می‌شوند. رفتارهای فردگرایانه جرم و نابخشودنی است و مردم همواره باید در خدمت جامعه و برای جامعه باشند.  آلدوس هاکسلی در رمان کلاسیک «دنیای قشنگ نو» آرمان‌شهری رویایی و مملو از خوشی و لذت را برپا می‌کند به این امید که دیگر هرگز برپا نشود. همه آرمان‌شهرها سرابی هستند که با دیکته‌کردن تعریفی از شادی، ما را می‌فریبند. پس باشد که دیگر کسی درصدد برپایی شهری آرمانی برنیاید. نیکولاس بردیائف فیلسوف سیاسی اوکراینی در یادداشتی درباره این رمان کلاسیک نوشته: «ناکجاآبادها بسیار بیش از آنچه سابقا تصور می‌کردند تحقق‌پذیر است. ما اکنون در برابر مساله بسیار دلهره‌آوری قرار داریم و آن این است که از تحقق نهایی ناکجاآبادها چگونه احتراز کنیم؟... ناکجاآبادها تحقق‌پذیر است. زندگی به سوی ناکجاآبادها پیش می‌رود. شاید هم قرن تازه‌ای آغاز شده باشد که در آن، روشنفکران و طبقه فرهیخته آرزوی احتراز از ناکجاآباد و بازگشت به جامعه‌ای را دارند که ناکجاآباد نیست؛ یعنی به‌اندازه ناکجاآباد کامل نیست ولی آزادتر از آن است»   زنان کوچک میان کتاب‌های کلاسیک، رمان «زنان کوچک» به دلیل ساخت انیمه و اقتباس‌های سینمایی و سریالی متعدد، بسیار مشهور است و فراتر از شهرت، به بخشی از تجربه و خاطره جمعی تبدیل شده است.  رمان کلاسیک «زنان کوچک» از آثار نویسنده‌ای آمریکایی در قرن 19 است به نام لوییزا می آلکات که در سالهای 1868 و 1869 منتشر کرد. او رمان «زنان کوچک» را براساس تجربه‌های زندگی خود و سه خواهرش نوشت؛ ازاین‌رو می‌توان این رمان کلاسیک را یک زندگینامه خودنگاشت به حساب آورد. رمان «زنان کوچک» روایتگر پستی و بلندی، عشق و دوستی، رنج‌ها و غم‌ها و رویاهای 4 خواهر است که در سال‌های جنگ داخلی آمریکا زندگی می‌کنند. مگ، جو، بث و ایمی تلاش می‌کنند در زمانه‌ای که آتش جنگ شعله‌ور است و پدرشان در جبهه جنگ و مادرشان در پشت جبهه مبارزه می‌کنند، خود را سرپا نگه دارند و از یکدیگر و خانواده‌شان مراقبت کنند.  هرکدام از این خواهران با رویاها، امیدها، ضعف‌ها و خصوصیات اخلاقی خود بخشی از داستان را شکل می‌دهند.  دو مساله درباره رمان کلاسیک «زنان کوچک» بسیار پراهمیت است؛ از آنجا که روایتگر زندگی شمالی‌ها در جنگ داخلی آمریکا است برخلاف دیگر رمان کلاسیک محبوب؛ «بر باد رفته»، نگاهی اخلاقی به برده‌داری دارد. همچنین، مساله هویت زنانه در آن بسیار پررنگ است. این رمان اساسا زندگی چند زن جوان را روایت می‌کند؛ دنبال کردن امید‌ و شوق و آرزوهای آنان در برابر جنگ ویرانگری که در پس‌زمینه در جریان است، شاید مهم به نظر نیاید؛ اما همه مطلب همین است. همه چیز در جهت حفظ همین زندگی است. پس به جای تمرکز بر جبهه‌های جنگ، به جای تمرکز بر آنچه که به‌طور معمول، متن قلمداد می‌شده است این بار نویسنده تمرکزش را به حاشیه داده است. آنانی که در پشت جبهه‌های جنگ، در شهرها، بار مسئولیتی سترگ را بر دوش کشیدند بی‌آنکه هیچ‌گاه اهمیتشان درک شود.  اگر به دنبال خواندن اثری میان کتاب‌های کلاسیک هستید که زنانگی قدرتمند و تشخص‌یافته‌ای داشته باشد، از رمان «زنان کوچک» اثر لوییزا می آلکات، غافل نشوید.   گتسبی بزرگ یکی دیگر از کتاب‌های کلاسیک محبوب، تراژدی عاشقانه‌ای به ‌نام «گتسبی بزرگ» است. این رمان کلاسیک را نویسنده آمریکایی؛ اف. اسکات فیتزجرالد در سال 1925 منتشر کرده است. فیتزجرالد یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم قلمداد می‌شود که به‌ویژه برای همین رمان «گتسبی بزرگ» مورد توجه و استقبال است. او این رمان را با الهام از حوادث زندگی خود و عشق نافرجامی که در 19 سالگی به دختری پرشور و میهمانی‌رو به نام جینورا کینگ داشت، نوشت.  رمان کلاسیک «گتسبی بزرگ» در دوره رونق اقتصادی آمریکا در سال 1922 و در لانگ آیلند رخ می‌دهد. حوادث آن در عصر جاز و در دوره ممنوعیت الکل در آمریکا شکل می‌گیرد. فیتزجرالد به طور کامل فرهنگ آن دوران را که شامل موسیقی جاز، فرهنگ فلاپر (زنان مو کوتاهی که با آرایش غلیظ، دود کردن سیگار، پوشیدن دامن‌های کوتاه و گوش دادن به موسیقی جاز شناخته می‌شوند)، آداب لیبرترین، جوانان سرکش و بارهای مخفی می‌شود را به تصویر درآورده است؛ دوره آسان‌گیری اخلاقی آمریکایی‌ها که از سرخوردگی آنان نسبت به هنجارهای اخلاقی ناشی می‌شد. راوی داستان شخصیتی است به نام نیک کاراوی که همسایه مرد بسیار ثروتمند و مرموزی به نام گتسبی می‌شود. گتسبی در عمارتی مجلل و چشم‌نواز زندگی می‌کند و هیچکس نمی‌داند که منبع ثروت بی‌پایان او چیست. ثروتی که به گتسبی اجازه می‌دهد به طور منظم و همیشگی، میهمانی‌های پرزرق‌وبرق و بزرگ برپا کند. در طول داستان، شخصیت مرموز و پیچیده گتسبی از زیر سایه بیرون می‌آید و گذشته پررنج و دردناک او روشن می‌شود. راز عشق عمیق و قدیمی او به زنی به نام دیزی که عموزاده راوی داستان است از پرده بیرون می‌افتد و ما را به دل درامی عاشقانه و بدفرجام می‌کشاند. رمان «گتسبی بزرگ» با خلق تراژدی‌ای کامل و تاثیرگذار، به یکی از به‌یادماندنی‌ترین کتاب‌های کلاسیک عاشقانه تبدیل شد. به‌ هیچ وجه خواندن این اثر بی‌نظیر را از دست ندهید.   آرزوهای بزرگ رمان «آرزوهای بزرگ» اثر نویسنده نامدار انگلیسی؛ چارلز دیکنز و یکی از مهم‌ترین کتاب‌های کلاسیک است. چارلز دیکنز این رمان را با نام اصلی Great Expectations، نخست به صورت دنباله‌دار و در طول یک سال از دسامبر 1860 تا آگوست 1861 میلادی، در هفته‌نامه دیکنز منتشر کرد. رمان کلاسیک «آرزوهای بزرگ» بالاخره در اکتبر سال 1861 به صورت یک رمان 3 جلدی به چاپ رسید. «آرزوهای بزرگ» در ژانر تربیتی یا bildungroman نوشته شده است. ژانری که بر دوره بلوغ و شکل‌گیری جهان عاطفی و ذهنی شخصیت داستان متمرکز است و سیر تحولات زندگی او را به‌ویژه تحولات روانشناختی و اخلاقی، از کودکی تا بزرگسالی دنبال می‌کند. رمان کلاسیک «آرزوهای بزرگ» داستان زندگی پسربچه یتیم و فقیری است به نام پیپ که همراه با خواهر و شوهر خواهر خود زندگی می‌کند. او که انتظار می‌رود به همان سرنوشت دچار شود و پیشه همسر خواهرش را ادامه دهد، ناگهان حامی مالی ناشناسی پیدا می‌‌کند که حاضر می‌شود هزینه آموزش و زندگی او را در شهر لندن پرداخت کند. پیپ با فکر اینکه حامی او حتما خانم هاویشام؛ پیرزن عنق و منزوی رمان «آرزوهای بزرگ» است، این حمایت مالی را می‌پذیرد. خانم هاویشام یکی از جذاب‌ترین کاراکترهای داستانی است که شخصیت آیکنیکش به فرهنگ عمومی راه یافت و به یک سمبل بدل شد.   رمان «آرزوهای بزرگ» روایتگر زمانه خویش است و از کتاب‌های کلاسیکی است که ارزش‌های ویکتوریایی را درباره آموزش، اصلاح اجتماعی و مادی‌گرایی، بازنمایی می‌کند. پیپ پسری در میان فقر و نکبت، به یکباره فرصت رشد اجتماعی پیدا می‌کند و انتظارات و آرزوهای بزرگی زین پس در وجودش شعله می‌کشد. اما آیا به راستی حامی مالی او خانم هاویشام است؟ زن سنگدل و زخم‌خورده‌ای که در میان تاریکی و پوسیدگی عمارتی زندگی می‌کند که تارعنکبوت بسته است؟؟!!   1984 یکی دیگر از آثار پادآرمانشهری که در میان کتاب‌های کلاسیک قرار می‌گیرد، رمان بسیار پرطرفدار و جذاب «1984» اثر نویسنده انگلیسی؛ جورج اورول است که در سال 1949 منتشر شد. اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول، از نویسندگان بزرگ قرن بیستم بود که با نوشتن دو رمان کلاسیک «1984» و «مزرعه حیوانات» شناخته شد.  رمان «1984» که در نقد جامعه کمونیستی است، دیستوپیایی را برمی‌سازد که در آن زندگی مردم در همه ابعاد تحت کنترل و سیطره دولت است. در جامعه‌ای که جورج اورول برای آینده‌ای در سال 1984 متصور است، زندگی بیرون از نظارت برادر بزرگ (رهبر حزب) ممکن نیست. در هر کجا و هر زمانی که باشید، شما در حال نظارت شدن، هستید و همچنین بیرون ماندن از پروپاگاندای مستمر حزب نیز ناممکن است. تلسکرین یا اکران دوربرد آمده است که در طول شبانه روز مردم را با خواست، آموزش‌ها و اخبار حزب سازگار کند.  در میان یک چنین جهان کنترل شده‌ای، مردی 39 ساله به نام وینستون اسمیت که در منطقه اقیانوسیه (اوشنیا)؛ یکی از سه ابر قدرت خیالی داستان، زندگی می‌کند، تصمیم می‌گیرد خطر کرده و یک دفتر خاطرات تهیه کند. او که از اعضای غیراصلی حزب است و همواره گذشته را در ذهن کنجکاوش خیال‌پردازی می‌کند، شروع به نوشتن اندیشه‌هایش می‌کند. این بزرگترین جرم ممکن در اقیانوسیه است؛ جرم اندیشه. از این به بعد سیر حوادث داستان همراه می‌شود با دگرگونی‌های روانشناختی وینستون اسمیت که میان نقاب زدن، سرکوب و درک چگونگی شرایط، دست‌وپا می‌زند. آشنایی‌اش با زنی همانند خود و جوانه زدن عشق میانشان، درامی پرکشش و نفس‌گیر از مبارزه برای بقا و امکان «خود بودن» شکل می‌دهد.  رمان «1984» از سیاسی‌ترین کتاب‌های کلاسیک است که نباید خواندنش را به تعویق بیندازید؛ زیرا این رمان، از همان‌هایی است که نمی‌توانید بلند بگویید آن را نخوانده‌ام.   بینوایان ویکتور هوگو نویسنده شهیر فرانسوی، از دیگر نویسندگانی است که آثار متعددی از او در میان کتاب‌های کلاسیک قرار می‌گیرد؛ رمان‌هایی مانند «بینوایان»، «گوژپشت نوتردام» و «کارگران دریا». ویکتورهوگو که سیاستمدار نیز بود، در آثارش به مسائل سیاسی اجتماعی و وقایع تاریخی، توجه بسیاری داشت. به‌گونه‌ای که برای مثال در رمان کلاسیک «بینوایان» بخش‌های زیادی را به توضیح مواردی چون ساختمان فاضلاب شهری، مناسک مذهبی و خیابان‌های پاریس اختصاص داده است. بی‌عدالتی‌های اجتماعی و فقر و فلاکت مردم، ماهیت قانون و اخلاق و ... از دیگر مسائلی است که ویکتور هوگو در رمان سترگ «بینوایان» به آن پرداخته است. رمان کلاسیک «بینوایان» نخستین بار در سال 1862 منتشر شد. رمان، بسیار طولانی است و از پنج بخش تشکیل می‌شود که هر بخش خود به چندین کتاب تقسیم می‌شود. رمان «بینوایان» در مجموع از 48 کتاب و 365 فصل تشکیل شده است. 5 بخش کتاب عبارت است از: 1)    فانتین 2)    کوزت 3)    ماریوس 4)    ترانه کوچه پلومه و حماسه کوچه سن دنی 5)    ژان والژان رمان کلاسیک «بینوایان» از زیر پیرنگ‌های متعددی تشکیل شده است. اما داستان اصلی درباره مردی است به نام ژان والژان که 19 سال در حبس بوده است. 5 سال برای دزدیدن یک قرص نان و 14 سال به دلیل فرارهای متعددش از زندان. رمان حول او و زندگی رنج‌بارش و همچنین تلاش وی برای غلبه یافتن نیکی بر بدی در زندگی شخصیش می‌چرخد.   ویکتور هوگو، کاراکتر ژان والژان را با برداشتی آزاد از زندگی اوژن فرانسوا ویدوک نوشته است. ویدوک مجرم سابقی بود که به جایگاه سرپرستی پلیس مخفی فرانسه رسید و بعدها نخستین آژانس کارآگاه خصوصی فرانسه را تاسیس کرد. ویکتور هوگو علاوه بر گرته‌برداری از شخصیت و زندگی او برای کاراکتر ژان والژان7 از او برای نوشتن چند داستان دیگر نیز کمک گرفت.  رمان «بینوایان» از بهترین کتاب‌های کلاسیک است. رمانی درباره مردی مجرم که پس از سال‌ها در بند بودن امکان تغییر مسیر زندگی را در پیش پای خود می‌بیند؛ اما تراژدی همیشه در کمین است!   رمان‌هایی که آورده شد تنها بخش بسیار کوچکی از انبوه کتاب‌های کلاسیک است. قطعا این یادداشت کوچک، امکان پرداختن و حتی معرفی همه کتاب‌های کلاسیک را ندارد. اما امید است این چند مورد به درک بهتر از کلاسیک‌ها و یافتن کتابی لذت‌بخش برای خواندن، کمک کند. به قلم «قاصدک حسینی» کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.    
بهترین کتاب های ترسناک خارجی
بهترین کتاب های ترسناک خارجی
ادبیات ترسناک، همراه کهن‌سال آدمیان «ادبیات ترسناک» یکی از قدیمی‌ترین همراهان انسان به حساب می‌آید؛ زیرا گرچه به عنوان یک گونه ادبی به دوران مدرن برمی‌گردد اما ریشه در داستان‌های کهن دارد. موجوداتی مانند اشباح و ارواح شریر، شیاطین، دیوها و پریان، جنیان، جادوگران و ... تاریخی به درازای خود انسان دارند. درواقع خود ترس و وحشت، از همان آغاز در بطن زندگی انسان بوده است. عاطفه‌ای که انسان هیچگاه از آن رها نشد و رها نخواهد شد. چرا ژانر وحشت؟ اما پرسش مهم برای ما، می‌تواند این باشد که چرا انسان امروز، ‌با خلق «ادبیات ترسناک»، «سینمای وحشت» و یا «پارک‌های تفریحی با وسایل وحشت‌بار»، خود را در معرض این ترس قرار می‌دهد؟ چرا امروز که عوامل مختلف، بسیاری از ترس‌های انسان را زدوده، آدمی با خلق موقعیت‌های کاذب در صدد وحشت‌آفرینی برای خود برمی‌آید؟ و حتی از آن لذت می‌برد؟   گی‌یرمو دل‌تورو، کارگردان و نویسنده مشهور مکزیکی که به‌ویژه برای دو فیلم «هزارتوی پن» و «پسر جهنمی» شناخته می‌شود و حوزه مطالعاتی وی، ادبیات ترسناک و داستان‌های محیرالعقول است، ترس‌های ما را نشان‌دهنده حد و مرزها و ذات ما می‌داند. از این‌رو فکر می‌کند که اگر انسان ترس‌هایش را بشناسد، خودش را خواهد شناخت. همچنین گرچه شاید عجیب به نظر رسد اما گی‌یرمو دل‌تورو «ژانر وحشت» را آخرین پناهگاه انسان، برای رهایی از چنگال این جهان مادی قلمداد می‌کند. اثر عمیق ژانر ترسناک بر انسان «ادبیات ترسناک» و «ژانر وحشت»، اثر عمیقی بر انسان دارند و با هر لرزی که در پس ترس‌هایشان بر انسان می‌نشانند، بینشی از نحوه اندیشه ما درباره جهان، انسان و مرگ می‌دهند. درحقیقت نیز مهم‌ترین عنصر «ژانر وحشت»، «مرگ» است. مرگ و رنج آن، شاید بزرگترین دل‌مشغولی انسان باشد. «ادبیات ترسناک» به ما اجازه می‌دهد تا تشویش‌هایمان را به بحث بگذاریم و در امنیت کامل درباره تجربه مرگ بیندیشیم. تاریخچه ژانر ترسناک همانطور که گی‌یرمو دل‌تورو می‌گوید، «رومانتیسیسم» که «ادبیات گوتیک» در بطن آن سر برآورد، در قرن هجدهم و در جدال با عصر روشنگری تولد یافت. سروری علم و پشت‌کردن به هر چیز جز علوم طبیعی، جان مردم را ملول کرد؛ پس تلاش کردند با خواباندن خرد، هیولاها را بیدار کنند. «ادبیات گوتیک» به عنوان اولین تبلور انسجام یافته «ادبیات ترسناک»، درست در میان سروری علم و زدودن همه آنچه که نسبتی با علوم طبیعی نداشت، نبض گرفت. «ادبیات گوتیک» در ابتدا مدرنیته را به درون خود راه نمی‌داد، اما به مرور به عناصری از آن که به کارش می‌آمد دست انداخت تا با استفاده از علم، روانشناسی و ابزارهای تکنولوژیک، هیولاها و موجودات خیالین خود را باورپذیرتر کند. و این‌گونه بود که کم‌کم، ادبیات ترسناک مدرن و داستان‌های ژانر وحشت امروزین، پا به عرصه گذاشت.  به هر روی، علاقه انسان به «ژانر وحشت» و «ادبیات ترسناک» به دلیل میل او به کلنجار رفتن با ترس‌ها و تشویش‌های عمیق درونی او باشد یا حس سرخوشی و شعفی که پس از غلبه بر این هراس و وحشت، در آدمی سر بر می‌آورد، و یا حتی به دلیل میل به تجربه هیجان در زندگی یکنواخت، روزمره و خالی از هیجانی که آدمی امروزه تجربه می‌کند، افراد بی‌شماری علاقه دارند ترس را به بند تجربه خویش بکشند و از این‌رو خود را به موقعیت‌های مشابه می‌سپرند. برای این تجربه چه راهی بهتر از محیط امنی مثل داستان‌ها؟!  «ادبیات ترسناک» در کنار سینمای ژانر وحشت، می‌تواند برای علاقه‌مندان و طرفداران چنین تجربیاتی، بستری امن فراهم کند که بدون خطری واقعی، ترس را بچشند. زیرا واکنش‌های انسانی که برای بقا تکامل یافته است، قبل از پردازش منطقی محیط و درک امن بودن آن، به طور غیرارادی برانگیخته می‌شوند.  بهترین کتاب‌ها در ژانر وحشت اگر شما هم طرفدار «ادبیات ترسناک» و «ژانر وحشت» هستید، همراه این یادداشت باشید تا با تعدادی از «بهترین و مهم‌ترین رمان‌های ژانر وحشت» آشنا شوید.  «گجسته دژ هیل یا تسخیر عمارت هیل» رمان "the haunting of hill house" اثر «شرلی جکسون»، که در ایران با دو نام «تسخیر عمارت هیل» و «گجسته دژ هیل» ترجمه و به چاپ رسیده است، یکی از «مهم‌ترین آثار ادبیات ترسناک و ژانر وحشت» به حساب می‌آید.  «شرلی جکسون»، نویسنده زن آمریکایی (1916-1965) است که عمدتا برای آثار ترسناک و رازآلودش شناخته می‌شود. او در طول دو دهه فعالیت حرفه‌ای خود، 6 رمان، 2 شرح‌حال و بیش از 200 داستان کوتاه نوشته است. «شرلی جکسون» اعتبار خود را به عنوان نویسنده‌ای خبره در «ژانر وحشت»، در سال 1948 و با انتشار داستان کوتاهی به نام «لاتاری» در مجله نیویورکر به دست آورد.  تاکنون فیلم‌ها و سریال‌های متعددی بر اساس آثار «شرلی جکسون» در «ژانر وحشت» ساخته شده است؛ شاید مهم‌ترین آنها، سریالی باشد که بر اساس همین رمان یعنی؛ «تسخیر عمارت هیل»، ساخته شده است. همچنین فیلمی به نام «شرلی» محصول سال 2020،  بر اساس زندگی شرلی جکسون و با بازی «الیزابت ماس» در نقش «شرلی جکسون» ساخته شده است که اگر به این نویسنده علاقه‌مند هستید، بهتر است از دستش ندهید. رمان «گجسته دژ هیل»، شاهکاری در «ژانر وحشت گوتیک» است که در سال 1959 نوشته شده است. «ادبیات گوتیک»، از زیرشاخه‌های «ژانر وحشت» است که با ویژگی‌هایی چون فضاسازی تاریک و ترسناک، عناصر ماوراءالطبیعه، شخصیت‌های پیچیده و مرموز، حس وحشت و اضطراب، تم‌های روانشناختی و نفوذ گذشته به حال، شناخته می‌شود.  کاراکتر اصلی رمان «گجسته دژ هیل» نه دکتر مانته‌گی‌یو است که به امور فراطبیعی علاقه دارد و داستان به واسطه علاقه او به عمارت هیل کلید می‌خورد و نه حتی النور ونس که وقایع عجیب و غریب رمان، حول او چیده شده است. کاراکتر اصلی این رمان، عمارتی قدیمی است بر فراز تپه‌ای که ترس در خشت‌خشت آن رخنه کرده است. رمان «گجسته دژ هیل»، روایت عمارتی کهنه که در آن، ارواح و موجودات ماورایی دهشت‌بار به دنبال تسخیر جان آدمیان هستند، نیست. بلکه روایت عمارتی است که گویی خود زنده است و خود شکار می‌کند! عمارتی که میهمانانش را انتخاب می‌کند و با دیوارهای بلند و اتاق‌های تو در توی خود، آنان را می‌بلعد و روانشان را به چنگ خود در می‌آورد. ترس و وحشتی که در این ادبیات ترسناک خلق می‌شود به دلیل حضور ناگهانی ارواح یا مرگ‌های دلخراش نیست. شما شوکه نمی‌شوید و از جای خود نمی‌پرید. اما ترسی عمیق و دلهره‌ای خزنده در زیر پوست شما خانه خواهد کرد. عمارت هیل هیچ‌گاه شما را رها نخواهد کرد و برای همیشه بخشی از شما خواهد شد. چراکه این ویژگی این عمارت پیر و زنده است. عمارتی که روان سلیم نیست. در میان تپه‌هایش قد برافراشته و تاریکی و ظلمت را در اندرون خود حفظ کرده است. 80 سال است که این چنین پابرجا است و امکان دارد که 80 سال دیگر نیز این چنین پابرجا بماند. در اندرون، دیوارهایش راست و مستقیم، آجرهایش چفت و بدون مرز، طبقاتش قرص و محکم و درهایش گویی از روی یک حس، بسته است. سکوت ممتد در میان چوب و خشت و سنگ دژ هیل حکم می‌راند و هر آنچه در آن قدم برمی‌دارد، تنها است.   پرونده عجیب دکتر جکیل و آقای هاید «پرونده عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» که به طور خلاصه با نام «دکتر جکیل و آقای هاید» شناخته و چاپ می‌شود، ترجمه رمان کوتاهی است در «ژانر وحشت گوتیک» به نام "The Strange Case of Dr. Jekyll and Mr. Hyde". این رمان کلاسیک را نویسنده‌ای اسکاتلندی به نام «رابرت لویی استیونسن» (1850-1894) در عصر ویکتوریایی نوشته است. استیونسن در بیشتر زندگی خود از بیماری شدید برونشیت رنج می‌برد. با این‌حال این امر، مانع از سفرهای متعدد و طولانی او نشد. «رابرت لویی استیونسن»، در دهه چهلم زندگی‌اش و پس از آزمودن طبع خود در مهندسی و وکالت بود که توانست با انتشار رمان «جزیره گنج» شهرت و اعتبار پیدا کند. سه سال پس از رمان «جزیره گنج» و در سال 1886 رمان کوچک «پرونده عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» را نوشت و این‌بار طبع خود را در «ادبیات ترسناک» آزمود. احتمالا «رابرت لویی استیونسن» فکرش را هم نمی‌کرد که این رمان کوچک و عجیب و غریب، تبدیل به یکی از شاهکارهای کلاسیک در «ژانر وحشت» شود و بارها و بارها مورد اقتباس و الهام در ادبیات و سینما قرار گیرد.  ممکن است بسیاری از مردم، «ادبیات ترسناک» و «ژانر وحشت» را گونه‌ای سبک و سطحی به حساب آورند که هدفی جز سرگرمی و خلق هیجان ندارند. گرچه خلق هیجان، امر ناچیز و پیش‌پا‌افتاده‌ای نیست؛ اما همین رمان کوچک «پرونده عجیب دکتر جکیل و آقای هاید»، به خوبی نشان می‌دهد که «ادبیات ترسناک» بسیار فراتر از سرگرمی است. محور اصلی رمان «پرونده عجیب دکتر جکیل و آقای هاید»، دوگانگی شخصیت و ماهیت انسان است. مبارزه و کشمکش میان خیر و شر که در درون همه انسان‌ها وجود دارد. اما آن زمان که این تنش پذیرفته نشود و دوگانگی ما انکار شود، وجه تاریک و شر انسان سرکوب و فرافکنی می‌شود و در نتیجه می‌تواند جنبه تاریکی مانند آقای هاید ظهور کند.  مطابق نظریه فروید، افکار و امیالی که به ضمیر ناخودآگاه رانده می‌شوند، انگیزه رفتار ضمیر خودآگاه است. ازاین‌رو پس راندن شر به ضمیر ناخودآگاه در تلاش برای رسیدن به خوبی کامل، می‌تواند جنبه‌ای از نوع آقای هاید را در شخصیت فرد، بسازد.  «پرونده عجیب دکتر جکیل و آقای هاید»، درست مانند رمان «فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن» از مری شلی، روایت خود را در میان دوست‌داران علم و پژوهشگران شکل می‌دهد. دانشمندانی که با کنجکاوی مهارنشدنی و میل به زیر سلطه گرفتن همه چیز، شری بزرگ می‌آفرینند که دیگر خود از پس مهار کردنش برنمی‌آیند.  کاراکتر اصلی در این «ادبیات ترسناک»، شخصیت مرموز و نادیده‌ای است که زندگی دکتر جکیل دوست‌داشتنی و مشهور را تحت تاثیر خود قرار داده است. شخصیت نفرت‌انگیزی که همه او را با نام آقای هاید (پنهان) می‌شناسند و یا درواقع بهتر است بگوییم نمی‌شناسند. کسی او را ندیده است و هیچ ردی از او در جایی پیدا نیست. جز اینکه دکتر جکیل در وصیت‌نامه‌ای همه اموال خود را به او بخشیده است. دوست و وکیل دکتر جکیل یعنی آقای آترسون که نگران راز و رمز این ماجرا است تلاش می‌کند تا پرده از چهره آقای هاید بردارد و او را بیابد. اما آیا واقعا شخصی به نام هاید وجود دارد؟ این از ناکجا آمده، کیست؟    ربکا رمان «ربکا» شاهکاری از نویسنده زن بریتانیایی «دافنه دو موریه» است که در سال 1938 نوشته شده و کمتر کسی وجود دارد که آن را نشناسد. این رمان به دلیل اقتباس سینمایی «آلفرد هیچکاک» در سال 1940 که توانست «جایزه اسکار بهترین فیلم» را به دست آورد، در میان عموم مردم بسیار مشهور است.  «دافنه دو موریه» (1907-1989) رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس بزرگ بریتانیایی است که بیشتر شهرتش را به دلیل نوشتن رمان «ربکا» و رمان کوتاه «پرندگان» به دست آورد. رمان کوتاه «پرندگان» نیز در «ژانر وحشت» است و آلفرد هیچکاک از آن نیز اقتباسی سینمایی ساخته است.  «دافنه دو موریه» از «خواهران برونته» به عنوان الهام دهندگان ادبی خود نام برده است. به همین دلیل است که شاهکار او در «ادبیات ترسناک گوتیک» یعنی رمان «ربکا» از «رمانتیسیسم» مشابه آثار خواهران برونته بهره برده است. رمان «ربکا» به‌ویژه از رمان «جین ایر» تاثیر گرفته است. رمان «ربکا» در میان شور و شعف، و حرارت عشقی کلاسیک میان زن جوان خدمتکاری و مردی ثروتمند آغاز می‌شود. زن که در سراسر داستان بی‌نام است و ما او را تنها با نام خانوادگی همسرش یعنی خانم دووینتر می‌شناسیم، مدت کوتاهی پس از ورودش به عمارت بزرگ همسرش درمی‌یابد همه چیز، زیر سیطره یک نفر است؛ یک نام. زنی که پیش از او، همسر شوهرش بود و اکنون مرده است؛ ربکا.  راوی داستان، عروس تازه آقای دووینتر، بی‌آنکه خود نامی داشته باشد در هر کجا قدم می‌گذارد یک نام تکرار می‌شود. ربکا... ربکا... ربکا... سایه ربکا بر زندگی او و بر عمارت سنگینی می‌کند و نوعروس عمارت، درصدد شناخت او برمی‌آید. تلاش نوعروس در یافتن ربکا و زدودن سایه او از زندگیش، رازهای مدفون را یکی‌یکی بیرون می‌کشد و افشا می‌کند.  رمان «ربکا» در «ژانر وحشت» و در زمره «ادبیات ترسناک گوتیک» قرار دارد. چه که زنی مرموز و پیچیده، زنی مرده در میان فضای ابهام‌آلود و تاریک عمارتی قدیمی گام برمی‌دارد و همه چیز را لمس می‌کند. گذشته عمارت و زندگی زنی که دیگر در این جهان نیست به روز گرم و درخشان این عمارت نفوذ می‌کند و همه چیز را سرد و تاریک می‌کند. وحشت رمان «ربکا»، حس اضطراب و هراسی نمناک و مبهم است که شما را می‌گزد و اجازه نمی‌دهد با آسودگی از دگرگونی و خوشبختی زندگی این نوعروس لذت ببرید. حس عدم امنیت و ناآسودگی که لحظه به لحظه از کتاب به بیرون تراوش می‌کند، شادی و خنده‌های او را برای ما اضطراب‌ساز می‌کند. او، یکه، تنها و بی‌نام است در دراندردشت عمارتی که زیر سایه سترگ زنی مرده به نام ربکا، نفس می‌کشد.   فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن  یکی دیگر از بهترین رمان‌های ژانر وحشت، رمان شناخته شده و مشهور «فرانکشتاین یا پرومته مدرن» است. این رمان «ترسناک گوتیک» که در سال 1818 نوشته شده، مشهورترین اثر نویسنده‌ای انگلیسی، به نام «مری شلی» (1797-1851) است. رمان «فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن» که بیشتر به‌طور خلاصه و با نام «فرانکشتاین» شناخته می‌شود، محصول مسابقه‌ای است برای آزمودن طبع در ترسناک‌نویسی میان مری شلی، همسرش پرسی شلی و دوست شاعرشان لرد بایرون که از پیشگامان جنبش رمانتیک بود. از میان این سه تن، تنها مری شلی بود که با الهام گرفتن از کابوس‌های شبانه‌اش کار را به سرانجام رساند و داستان ترسناک کاملی نوشت. داستانی که تبدیل به یکی از مهم‌ترین کلاسیک‌های ادبیات ترسناک شد و یک پروتوتایپ در جهان ادبیات خلق کرد. رمان «فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن» سرشار از عناصر رمانتیسیستی و گوتیک است. با این حال این رمان را می‌توان سرآغاز ژانر جدیدی در «ادبیات ترسناک» دانست. مری شلی با درهم آمیختن عناصر «علمی» و «ترسناک»، سبک جدید «رمانتیک ترسناک علمی» را به وجود آورد. البته برخی نیز آن را در دسته «علمی - تخیلی نرم» قرار می‌دهند.  «فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن» داستان دانشمندی است به نام ویکتور فرانکشتاین که با کنجکاوی خستگی‌ناپذیری به دنبال کشف سرآغاز حیات است. علاقه به کیمیاگری، شیمی و سایر علوم تجربی و سال‌ها تلاش بی‌وقفه در آزمایشگاه، او را موفق به کشف رمز زندگی می‌کند. ویکتور فرانکشتاین، موفق می‌شود انسان خود را خلق کند و در مسند خدایگانی بنشیند. او اجزای مردگان را سرهم می‌کند و انسانی می‌سازد که هیچ‌گاه برایش نام نمی‌گذارد. فرانکشتاین آفریده‌اش را بی‌نام، بی‌هویت و بی‌معنا طرد می‌کند. از او می‌ترسد و هیولا می‌خواندش. ازاین‌رو هیولای فرانکشتاین در میان خوانندگان رمان، برای اشاره به این مخلوق طرد‌ شده مورد استفاده قرار می‌گیرد. فرانکشتاین از آفریده خود وحشت دارد و بی‌آنکه کوچکترین توضیحی به این مخلوق ترحم برانگیز بدهد رهایش می‌کند و درنهایت نیز در صدد نابودی او برمی‌آید.  اما این هیولا، این مخلوق طرد شده، موجود پلیدی نیست. او حتی موجود بی‌مغزی نیست. او در جست‌و‌جوی هویت و معنای خود است. در جست‌و‌جوی خانه‌ای که پذیرایش باشد. هیولای فرانکشتاین، زبان می‌آموزد، کتاب می‌خواند، با تاریخ جوامع آشنا می‌شود و با امیدواری به دیگران مهر می‌ورزد. هیولای فرانکشتاین بهشت گم‌شده جان میلتون را می‌خواند و در زمینی که خود بهشتش را گم کرده است، در جست‌و‌جوی بهشت بر‌می‌آید. رمان «فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن»، رمانی است در «ژانر وحشت». وحشتی از جنس رهاشدگی و بی‌هویتی. هیولای رمان فرانکشتاین، دیوی بدطینت نیست که بی‌هیچ احساس و دردی، دیگران را سلاخی و شکنجه کند. خشونت او، محصول هیچ چیزی نیست جز خشم و انتقام. طغیانی است در برابر خالقی که او را آفرید و سپس رهایش کرد. خالقی که او را تنها گذاشت بی‌آنکه حتی نامی به او دهد. بی‌آنکه بخواهد او را بشناسد. هراس و ترس در این ادبیات ترسناک، هراس روبه‌رو شدن با تنهایی خودمان است. هراس از هیولایی که رهایش کرده‌ایم و او قدم به قدم دنبالمان می‌آید. هیولایی که تعقیبمان می‌کند تا روزی در جایی به آنچه می‌خواهد، دست یابد…   بچه رزماری امکان ندارد درباره «ژانر وحشت» و «ادبیات ترسناک» صحبت کنیم و اشاره‌ای به پرفروش‌ترین رمان دهه 1960 یعنی «بچه رزماری» نکنیم. رمان «بچه رزماری» سرآغاز داستان‌های ترسناک بیشماری با موضوع شیطان‌پرستی از جمله «طالع نحس» و «جن‌گیر» شد. چیزی که بعدها سبب آزردگی نویسنده رمان «بچه رزماری» یعنی «آیرا لوین» شد. زیرا به گمان آیرا لوین، این رمان منجر به شکل‌گیری باورهایی درباره شیطان شد که حقیقی نبودند و برای او تنها دستمایه‌ای خیالین برای خلق داستانی در «ژانر وحشت» بودند.  «آیرا ماروین لوین» (1929-2007)، نویسنده رمان و نمایشنامه و ترانه‌سرای آمریکایی است. شناخته‌شده‌ترین اثر او رمان «بچه رزماری» است که در سال 1967 منتشر کرد. رمان «بچه رزماری» یکی از کامل‌ترین داستان‌های «ژانر وحشت» است که تاکنون نوشته شده است. یک شاهکار واقعی که رندانه، اغوا‌کننده و بی‌نقص نگاشته شده است. «رومن پولانسکی» در سال 1968 اقتباسی سینمایی در «ژانر وحشت و دلهره‌آور» با بازی «میا فارو» و نروث گوردون» از این رمان ساخت که مورد تحسین و استقبال فراوانی قرار گرفت و نامزد چندین و چند جایزه هنری شد. بعدها که «آیرا لوین» ادامه‌ای بر رمان «بچه رزماری» با نام «پسر رزماری» نوشت، آن را به «میا فارو» بازیگر نقش رزماری در اقتباس سینمایی «رومن پولانسکی»، تقدیم کرد. داستان رمان «بچه رزماری» حول زنی می‌چرخد به نام رزماری وودهاوس که به‌تازگی با همسرش گای وودهاوس به آپارتمانی قدیمی نقل مکان کرده است. در همان ابتدا آن‌ها هشدارهایی دریافت می‌کنند از سابقه این آپارتمان در اعمال جادوگری و قتل؛ اما این هشدارها را جدی نمی‌گیرند. گای وودهاوس در تلاش است خود را وارد عرصه بازیگری کند اما تاکنون موفقیت چندانی کسب نکرده است. به همین دلیل با درخواست‌های مکرر رزماری برای بچه‌دار شدن مخالفت می‌کند. این زوج جوان در میان گرفتاری‌های خود با همسایه کناری‌شان که زوج مسنی هستند، آشنا می‌شوند. شاید همه چیز خیلی عادی و حتی شیرین به نظر رسد. اما در پس پرده، ماجراهای هولناک و خارج از تصوری در حال وقوع است. این رمان نفس‌گیر، یکی از بهترین نمونه‌های ادبیات ترسناک است که طرفداران ژانر وحشت، نباید آن را از دست بدهند.    درخشش معرفی کتاب‌های «ژانر وحشت» بدون آنکه اسمی از «استیون کینگ» بیاید، ناممکن و بی‌معنا است. «استیون کینگ» متولد سال 1947، از نویسندگان بزرگ آمریکایی در «ادبیات ترسناک و جنایی» است؛ کسی که لقب «پادشاه وحشت» را از آن خود کرده است.  رمان «درخشش» با نام اصلی "the shining"، در سال 1977 منتشر شد. این کتاب سومین رمان استیون کینگ و نخستین رمان پرفروش او با جلد سخت بود. رمان «درخشش» توانست استیون کینگ را به عنوان نویسنده‌ای برجسته در «ژانر وحشت» تثبیت کند.  رمان «درخشش» در برخی صحنه‌ها و شخصیت‌ها از تجربه‌های شخصی استیون کینگ وام گرفته است؛ از جمله بازید او از هتل استنلی در سال 1974 و کشمکش او در برابر اعتیاد به الکل. سال‌ها بعد استیون کینگ دنباله‌ای بر این رمان با نام «دکتر اسلیپ» و در ژانر وحشت نوشت که آن هم با تحسین گسترده منتقدین همراه شد. وقایع رمان «دکتر اسلیپ» سال‌ها پس از داستان رمان «درخشش»، رخ می‌دهد.  در سال 1980 «استنلی کوبریک»، کارگردان نام آشنای سینما، یکی از درخشنده‌ترین آثار «سینمای ژانر وحشت» را بر اساس رمان «درخشش» ساخت. اثری که گرچه در زمان اکران، با انتقادات تند و تیز فراوانی از طرف منتقدین از جمله خود استیون کینگ روبه‌رو شد، اما رفته‌رفته به اثری تحسین برانگیز و کلاسیک در سینما تبدیل شد.  رمان «درخشش» بر شخصیت جک تورنس متمرکز است. نویسنده‌ای مشتاق که در حال بهبودی از اعتیاد به الکل است و مشکل کنترل خشم دارد. جک که شغل معلمی خود را به دلیل برخورد خشن با دانش‌آموزش از دست داده، سرایداری هتلی تاریخی را در فصل زمستان می‌پذیرد. او به همراه همسرش وندی و پسرش دنی به هتل اورلوک که در فصل زمستان خالی از سکنه و میهمان است، می‌رود. رمان «درخشش» نامش را از توانایی منحصربه‌فرد دنی گرفته است. ویژگی‌ای غیرطبیعی که سبب می‌شود دنی گاهی اوقات ماهیت چیزها را آنطور که هستند، ببیند. مانند هتل اورلوک، که چیزی بیش از یک هتل تخلیه‌شده با قدمتی دیرین است. هتل اورلوک درست مانند عمارت هیل، روان سلیم نیست و روان میهمانانش را به چنگ خود درمی‌آورد. چه ماجراهایی در انتظار دنی و خانواده‌اش است هنگامی که تمام زمستان سرد را تنها در ساختمانی قدیمی، متروک و بدطینت به سر می‌برند؟ به قلم «قاصدک حسینی»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
مروری بر 10 رمان پیرامون انقلاب اسلامی
مروری بر 10 رمان پیرامون انقلاب اسلامی
ادبیات پایداری؛ حماسۀ واژه‌ها «ادبیات پایداری»، صرفاً بازگویی خاطرات یا تدوین اسناد تاریخی نیست؛ حتی لفاظی و شلوغ‌کاری رسانه‌ای هم نیست. ادبیات پایداری خود، نوعی از مقاومت است. این گونۀ ادبی رویدادها را روایت می‌کند و به دور از محرمانگی وضعیت‌های تنش‌زا با آرامشی برگرفته از ادبیات، به وقایع معنا می‌بخشد و با بازتعریفی از روابط و صف‌بندی‌ها، وقایع و تاریخ را تنظیم می‌کند. «ادبیات پایداری» از دل تجربه‌های تلخ‌وشیرین جنگ، استبداد، اشغال و مبارزه برمی‌خیزد و به واژگان این بار مأموریتی سرشار از ایستادگی و امید می‌بخشد. «ادبیات پایداری» به دست مظلوم نه سپر که حتی سلاح می‌دهد. همان‌گونه که می‌تواند به دست ظالم زهرهای کاری‌تری بدهد‌. در جهان پرهیاهوی امروز که یادآوری و ثبت رخدادهای مقاومت، گاه در سایۀ پروپاگاندا یا فشارهای سیاسی کم‌رنگ می‌شود، «ادبیات پایداری» نقشی تعیین‌کننده و نجات‌بخش دارد. این ادبیات می‌تواند مقاومت را تا حد یک حماسه ارتقا دهد، به رویدادهایی که در نگاه نخست معمولی به نظر می‌رسند، بُعدی اسطوره‌ای ببخشد و از شخصیت‌هایی که شاید در ظاهر عادی باشند، قهرمانانی الهام‌بخش بسازد. از این رو ادبیات پایداری محدود به خاطره‌نگاری و مستندسازی و دراماتیزه‌کردن نبردها و ایستادگی‌ها نمی‌شود، بلکه الگوسازی فردی و جمعی را نیز بر عهده دارد و مسیری را بازنمایی می‌کند که تبیین آن جز از ادبیات برنمی‌آید. مطالعۀ آثار برجسته این ادبیات، راهی است برای درک عمیق‌تر پایداری انسان در برابر ناملایمات و کشف رمز و رازهایی که از دل مبارزه‌ها و ایثارها برمی‌آید. مرور این کتاب‌ها، نه فقط بازخوانی تاریخ، بلکه مواجهه‌ای زنده و پویا با مفهوم مقاومت است؛ مواجهه‌ای که می‌تواند امیدافزا، دلگرم‌کننده و الهام‌بخش دیگر نسل‌ها باشد. روایت هایی پر التهاب از رویدادهای انقلاب اسلامی ایران در میان شاخه‌های گوناگون ادبیات پایداری، آن دسته از رمان‌هایی که به «انقلاب اسلامی ایران» پرداخته‌اند، جایگاهی ویژه دارند. این رمان‌ها با بازتاب لحظات پرالتهاب انقلاب، عمق و گسترۀ تحولات فردی و اجتماعی را نیز به تصویر می‌کشند و مسیری را روایت می‌کنند که انسان ایرانی به‌نحوی بی‌بدیل در تاریخ خود طی کرده است. در این آثار، انقلاب فقط یک واقعه تاریخی نیست، بلکه جریانی زنده است که درونیات شخصیت‌ها را دگرگون می‌کند، آرمان‌ها را شکل می‌دهد و از انسان‌های معمولی، قهرمانانی می‌سازد که شاید خود نیز از عظمت نقشی که ایفا می‌کنند، آگاه نباشند. بهترین داستان هایی که در مورد انقلاب اسلامی ایران نوشته شده با این نگاه به استقبال چند اثر خواهیم رفت که هم روایتگر انقلاب‌اند و هم جزئی از فرایند آن. داستان‌هایی که انقلاب را از سطح رخدادهای خیابانی و تحولات سیاسی به لایه‌های عمیق‌تر زندگی فردی و اجتماعی می‌برند و ما را با تجربه‌های متنوعی از امید، شوریدگی و ایثار روبه‌رو می‌کنند. این رمان‌ها فرصتی برای دیدن انقلاب از دریچه‌ی ادبیات‌اند؛ جایی که تاریخ به روایت انسان‌ها بازگو می‌شود، نه فقط به قلم مورخان.  کتاب تشریف  رمان «تشریف» اثر «علی‌اصغر عزتی پاک» در انتشارات «شهرستان ادب» به چاپ رسیده است. «تشریف» داستانی اجتماعی و عاشقانه را روایت می‌کند. این اثر داستان مردی است که در خاطره‌انگیزترین شب زندگی‌اش دست به تصمیمی سخت و دشوار می‌زند. شهریار در شب عروسی متوجه می‌شود دوست صمیمی‌اش مصطفی با نقشه همسرش به ساواک تحویل داده شده و باور اینکه همسرش در این جریان نقش داشته برایش باورنکردنی و سخت است. شهریار این جریان را تاب نمی‌آورد و همان شب تصمیم به ترک حجله می‌کند و بعد از چند روز سرگردانی سر از همدان درمی‌آورد. سه روز سرگردانی مصادف می‌شود با یافتن مسیری بهتر برای دیدن جهان و آشنا‌شدن با افراد و مفاهیم نوینی که لازمۀ یک زندگی قهرمانانه است. رمان پر از وصال و فراق‌های پی‌درپی انفسی و انسانی است و ماجرا در سال‌ 57 روایت می‌شود. رمان «تشریف» مخاطب را با شخصیت‌های گوناگون روبه‌رو می‌کند؛ اما آنچه روند داستان را جذاب می‌کند مواجهه شهریار با وجوه متفاوت درونی خودش است. درواقع آوارگی شهریار شروع یک سفر قهرمانانه است که لایه‌های متعددی دارد و نویسنده با فضاسازی خوب و زبان قوی توانسته است دنیای شهریار را که رنگ‌ولعابی ملی و دینی دارد به خوبی توصیف و به تصویر بکشد. «تشریف» بسیار هنرمندانه توانسته است نقش انتظار و ضرورت وجود امام را برای بازپس‌گرفتن حق‌وحقوق یک ملت به تصویر بکشد و ضرورت اجنبی‌ستیزی را برای مخاطب اثبات نماید. کسانی که به رمان اجتماعی در فضای انقلاب علاقمند هستد از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.  کتاب ارتداد رمان «ارتداد» یک رمان سیاسی است به قلم «وحید یامین‌پور» که از 22 بهمن سال 57 آغاز می‌شود؛ اما با تعبیر و تفسیری متفاوت با آنچه تاکنون شنیده‌ایم. در همان صفحات ابتدایی کتاب، مخاطب غافل‌گیر می‌شود و آغاز کتاب به اندازه‌ای جذاب است که مخاطب، کتاب را کنار نگذارد. مردی به اسم یونس روایتی را برای دخترش آرزو تعریف می‌کند که در سال‌ 57 اتفاق افتاده است. ولی با تفاوتی چشمگیر و عجیب! انقلاب اسلامی در سال 57 پیروز نشده و حکومت پهلوی کماکان برقرار است. نویسنده تاریخ را تغییر داده است و با ایده‌ای جذاب داستان خود را پیش می‌برد. داستان در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» پیش می‌رود. امام(ره) به محض ورود به ایران دستگیر می‌شوند و رادیو و تلویزیون اعلام می‌کند ایشان فوت کرده‌اند و نیروهای ارتش تصمیم به قتل عام مردم می‌کنند. در همین جریانات یونس همسرش را از دست می‌دهد. در واقع نویسنده می‌کوشد با بیان داستانی جانکاه و پردرد به مخاطب بفهماند همه چیز ممکن بود جور دیگری رقم بخورد و ما اکنون در جای دیگری از تاریخ ایستاده باشیم. «ارتداد» یکی از بهترین رمان هایی است که به انقلاب اسلامی ایران پرداخته است. کتاب فصل پنجم سکوت کتاب «فصل پنجم سکوت» به قلم «محمدرضا بایرامی» نوشته و در انتشارات «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» به چاپ رسیده است. رمان در بحبوبه انقلاب اسلامی اتفاق می‌افتد. «فصل پنجم سکوت» ماجرای پسری به اسم مرتضی معروف به «مرتضی گاری» را شرح می‌دهد. مرتضی کودکی بازیگوش و سربه‌هواست که بیشتر وقتش صرف بازی با دوستانش در زمین‌های فوتبال می‌شود و گاهی خلاف‌های ریزی هم ازشان سر می‌زند.  داستان از زاویه دید مرتضی نوشته شده است و همین باعث می‌شود که ما با واگویه‌ها و نشخوارهای ذهنی مرتضی در یک زندان سیاسی روبه‌رو شویم. جریانی که خیلی اتفاقی و از روی یک حادثه برای مرتضی پیش می‌آید و او را وارد یک زندان سیاسی می‌کند. روزی به طور اتفاقی که مرتضی در خیابان پرسه می‌زده فرشته دختر نوجوان محله را می‌بیند و او را دنبال می‌کند و در این بین متوجه می‌شود شخص دیگری در حال تعقیب اوست. مرتضی باعث فرار فرشته می‌شود و ماموران او را دستگیر می‌کنند و بازجویی مرتضی شروع می‌شود. برای ماموران باورنکردنی است که مرنضی این کار را بدون نقشه قبلی انجام داده باشد. زندان این امکان را برای مرتضی فراهم می‌کند همه چیز را مثل یک پازل در کنار هم بچیند و متوجه نکات خاص و اتفاقات عجیبی شود.  لازم است بدانید کتاب برای گروه سنی «ه» و «د» به نگارش درآمده است. کتاب دخیل هفتم کتاب «0» نوشته «محمد رودگر» از جمله بهترین آثار داستانی است که مضمون آن، «انقلاب اسلامی ایران» است. در رمان «دخیل هفتم» پای دو روایت می‌نشینیم؛ روایت مردی که در دوران طاغوت درگیر ماجرایی عاشقانه است و روایت پسر جوانی که خواهان عشقی آتشین است. پسر جوان از مرد چهل‌سالۀ داستان می‌خواهد که ماجرای عاشقانه‌اش را تعریف کند. ماجرا از این قرار است که سال 57 مرد جوان به همراه معشوقه‌اش حین فعالیت‌های انقلابی دستگیر می‌شوند و این دستگیری تا پیروزی انقلاب اسلامی به طول می‌انجامد. مرد آزاد می‌شود؛ ولی از دختر داستان که فاطمه نام دارد هیچ خبری نیست. مرد به برادر فاطمه شک می‌کند و گمانش این است که برادر فاطمه مسبب اصلی این ماجراست. در این بین پسر جوان هم درباره داستان‌های عاشقانه خود صحبت می‌کند و فکر مرد چهل‌ساله درگیر داستان عاشقانه پسر می‌شود؛ گویی این همه سال نگاهش به عشق با نقصان‌های زیادی همراه بوده است. هر دو ابعاد جدیدی از روایت‌های عاشقانه را برای هم بازگو می‌کنند و سنجه‌ها و معیارهای جدیدی برای مفهوم عشق به یکدیگر می‌بخشند. داستان علاوه بر اینکه روایتی عاشقانه در سال 57 را به تصویر می‌کشد، رمانی با تمثیل‌های عرفانی و فلسفی نیز محسوب می‌شود که لذت خواندن کتاب را دو چندان می‌کند. کتاب فصل توت‌های سفید روایت کتاب «فصل توت‌های سفید» روایتی زنانه است از جهد و تلاش‌های زنی که کوشیده در بحرانی‌ترین روزهای زندگی‌اش انتخاب‌گر باشد و همواره بهترین تصمیم‌ها را بگیرد و جهان خود را تغییر دهد. داستان با اتهامی ناروا به فروغ آغاز می‌گردد؛ فروغ در ماجرایی حوالی دهه 50 به دلیل گذشته پرفرازونشیبی که از سر گذرانده است با اتهامات سنگینی روبه‌رو می‌شود که طرد و تنهایی را برایش به بار می‌آورد. بهروز به‌عنوان شخصیت سیاه داستان تلاش می‌کند این ننگ را برای فروغ ابدی کند؛ اما با ورود امیر به داستان و آشنایی فروغ با او مسیر داستان تغییر می‌کند. داستان فروغ در دورانی از ایران روایت می‌شود که هرکسی اجازه ورود به این حریم را به خودش می‌داد. فروغ نماد زنی است که در این دوران از هیچ خطری در امان نیست و ترس و اندوه قسمت جدانشدنی زندگی‌اش شده. نویسنده در داستان فروغ، علاوه بر اشاره‌های متعدد به وقایع تاریخی، با توصیف‌های دقیق و نثر غنی لذت خواندن کتاب را بیشتر می‌کند و به‌خوبی کنش‌گری شجاعانه در برابر کلیشه‌های اجتماعی را به تصویر می‌کشد. نویسنده کتاب سیده عذرا موسوی است و کتاب در انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.    کتاب سال گرگ کتاب «سالِ گُرگ» به قلم «جواد افهمی» از نشر انتشارات شهرستان ادب است. «سال گرگ» رمانی است نیمه داستانی با مایه‌های مستند که دست به روایت تاریخ می‌زند. هم داستان می‌گوید و هم با ظرافت و هنر به بخش‌های مهمی از تاریخ انقلاب می‌پردازد. شخصیت اصلی داستان فردی است به اسم شهرام. نویسنده شخصیت داستان را از فردی به نام تقی شهرام الهام گرفته که در واقعیت مهره اصلی تغییر در فرآیندهای فکری و عملی مجاهدین خلق بوده است. نویسنده در کتاب «سال گرگ» تلاش کرده وقایع تاریخی مهم در تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین را به تصویر بکشد و اطلاعات نسبتا کاملی را در اختیار مخاطب قرار دهد. اشاره به همین نکات کلیدی و مستند، روند داستانی کتاب را کند می‌کند؛ ولی به بخش تاریخی کتاب عیار می‌بخشد. از ویژگی‌های خوب کتاب داوری عادلانه و صداقت نویسنده در روایت ماجراست که بدون هیچ مبالغه و سیاه‌نمایی به پردازش وقایع در قالب یک داستان می‌پردازد و جایی که لازم است اشاراتی به نکات مثبت اعضای گروه هم دارد تا خواننده خودش قضاوت کند و به نقد رفتار اعضا بنشیند. نویسنده کوشیده است با اشاره به نکات مثبت و منفی شخصیت‌ها ایهام را از ذهن مخاطب برچیند و پاسخ بسیاری از سوالات درباره اعضای گروه مجاهدین را پاسخ دهد. رمان سال گرگ را می‌توان یک گزارش تاریخی خوب دانست که حتما ارزش خواندن دارد. کتاب آن مرد با باران می‌آید «آن مرد با باران می‌آید» نوشته «وجیهه سامانی» است که در انتشارات «کتابستان معرفت» به چاپ رسیده است.کتاب درباره چهار ماه پایانی سال 57 است. داستان حول پسری معمولی به اسم بهزاد در یک گروه نوجوان می‌چرخد که مثل تمام هم‌سن‌وسالانش پر از ترس‌ و معذوریت‌های نوجوانی است؛ ولی به‌خاطر غرور و رقابت با یکی از اعضای گروه تن به کاری می‌دهد که از او یک قهرمان می‌سازد. محور اصلی رمان تظاهراتی است که سال 57 در حال رخ‌دادن است. پدر بهزاد میوه‌فروشی به‌شدت محافظه‌کار است که تلاش می‌کند خانواده‌اش را از جریانات انقلابی دور نگه دارد. مدام با فرزند بزرگ خود که دانشجویی انقلابی است بحث و کشمکش دارد و از حضور فرزندش در تشکل‌ و تجمعات انقلابی ناراضی است. اما درست زمانی که انتظارش را ندارد بهزاد فرزند نوجوانش که همیشه سرش توی لاک خودش است وارد جریانی می‌شود که اتفاقات تلخی را رقم می‌زند و از او قهرمانی بزرگ می‌سازد.   کتاب کلاه‌پوستی‌ها «کلاه‌پوستی‌ها» نام رمانی از «سیدمیثم موسویان» است که در «انتشارات صاد» به چاپ رسیده است. کتاب زندگی و مبارزات سیاسی «شهید آیت‌الله اسدالله مدنی» را روایت می‌کند‌. علاوه بر اشاره به ابعاد شخصیتی شهید مدنی، نویسنده کوشیده است فضای پر از دلهره و التهاب روزهای انقلاب به خوبی توصیف شود. زبان اثر زبانی روان و صمیمی است و همین باعث می‌شود مخاطب ارتباط خوبی با کتاب برقرار کند. کتاب با طرح یک داستان فرعی پیرامون شخصیت یک پسر نوجوان که در خانواده‌ای با مشکلات فرهنگی متعدد بزرگ شده است شروع می‌شود. پدرش خلافکار است و نامادری‌اش او را بزرگ می‌کند. برادری دارد که به ارتش پیوسته و از نظر ذهنی و فکری تحت تاثیر تعالیم ارتش است. داستان سرنوشت پسر را به آشنایی با شهید مدنی گره می‌زند و نشان می‌دهد چطور شهید مدنی با اصول اخلاقی و ویژگی‌های شخصیتی‌اش مردم را برای فعالیت علیه نظام طاغوتی همراه‌ می‌کند. از آیت الله مدنی به‌عنوان دومین شهید محراب انقلاب اسلامی یاد می‌شود و خواندن کتابی در رابطه با ابعاد شخصیتی ایشان خالی از لطف نیست. کتاب عاشقی به سبک ونگوگ کتاب «عاشقی به سبک ونگوگ» داستان پسری به اسم البرز است که در خانه یکی از فرماندهان ارتش بزرگ شده و خانواده‌اش به‌عنوان خدمتکار در خانه فرمانده زندگی می‌کنند. البرز دوران کودکی‌اش را با دختر تیمسار نازلی گذرانده است و به مرور البرز عاشق دختر تیمسار می‌شود و برای این عشق دست به هر کاری می‌زند؛ کارهای عجیب و غریبی که نشان از محبت زیاد و عشق پرشور دارد. البرز وارد ماجراهایی می‌شود که پدر نازلی تیمسار ارتش شاهنشاهی یک سر ان‌هاست. البرز متوجه رفت‌وآمدهای مرموز و پنهان به خانه تیمسار می‌شود و راز این رفتارهای مشکوک کم‌کم برملا می‌گردد. سبک نوشتاری خاص «محمدرضا خبوشان» در کنار تکنیک‌های ادبی و نوشتاری خوب و تصویرسازی‌های قوی و توصیفات بدیع کشش زیادی در خواندن کتاب ایجاد می‌کند. اگر خواندن کتاب‌های عاشقانه و تاریخی را دوست دارید حتما کتاب عاشقی به سبک ونگوگ برای شما لذت‌بخش خواهد بود. کتاب تبخال داستان «تبخال» ماجرای پزشکی است که در اواخر سال‌ 57 به‌خاطر همراه داشتن کلت و اعلامیه و حضور در قیام مردم تبریز توسط ساواک دستگیر می‌شود. این دستگیری 6 ماه طول می‌کشد و شکنجه‌های متعدد روح و روان دکتر را به هم می‌ریزد. بعد از آزادی دکتر دل‌ودماغ هیچ کاری را ندارد و تصمیم می‌گیرد به‌دنبال دوست قدیمی‌اش بگردد و او را ملاقات کند. دوستی که اکنون در ارتش هوایی شاهنشاه کار می‌کند و نقشه کشیده است یکی از جنگنده‌های ارتش را به نشانه اعتراض بدزدد و به خارج از کشور پناهنده شود. داستان دارای دو روای است یکی دکتر و دیگری نظامی مشغول در نیروی هوایی. واگویه‌های دکتر و فضاسازی نویسنده از اتفاقات و مکان‌هایی که داستان در آن رخ می‌دهد کتاب را جذاب‌تر می‌کند. از طرفی نویسنده تلاش کرده است همراهی ارتش با مردم را در تظاهرات و وقایع انقلاب 57 نشان بدهد.   به قلم «فرزانه غلامشاهی»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
داستایفسکی را بهتر بشناسیم
داستایفسکی را بهتر بشناسیم
در این مقاله کوشیده‌ایم تا نگاهی تازه به زندگی و آثار داستایفسکی داشته باشیم و به این نویسنده بزرگ روسی از منظری نو بنگریم. با مطالعه این مطلب، با بیوگرافی، زندگی‌نامه، حوادث مهم زندگی داستایفسکی و مهم‌ترین کتاب‌های داستایفسکی آشنا خواهید شد. رنج ابدی انسان به روایت داستایفسکی یکی از مترجمین ایرانی که بعدا اسمش را می گویم، ابتدای یکی از ترجمه‌هایش داستانی نقل کرده که دوست دارم شما هم از ماجرایش مطلع شوید. احتمالا اسم «آلفونس دوده» را کمتر شنیده باشید، البته اگر از مخاطبین پر و پا قرص «عاشقانه های کلاسیک» نشر افق باشید داستان فرق می‌کند؛ چون قطعا در میان آثار عاشقانه‌ی کلاسیکی که نشر افق چاپ کرده، رمان «مرد کوچک» رو دیده‌اید، حتی اگر نخوانده باشید. بله جناب «دوده» نویسنده همین «مرد کوچک» است؛ نویسنده شهیر فرانسوی قرن نوزدهم. الغرض این مترجم ایرانی می‌گوید سال‌ها پیش عبارتی از آقازاده‌ی «آلفونس دوده» بر صفحه‌ی اول کتابی دیده که نوشته بود: «پدرم (آلفونس) مدت‌ها در نظر داشت کتابی در مورد فلان کتاب بنویسد تا اینکه ترجمه آن کتاب به دستش رسید و به من گفت "این ترجمه به مراتب دقیق‌تر از چیزی بود که من قصد داشتم بنویسم و دیگر نیازی به نوشتن نیست و خود متن کتاب گویای همه چیز است" پسر آلفونس در ادامه می‌گوید: بعد از آن پدرم یک لحظه آن کتاب را از خود دور نکرد و بارها و بارها آن را خواند.» خب سوال من این است که حدس می‌زنید این کتاب کدام اثر بوده که زندگی جناب آلفونس را اینگونه تسخیر کرده است؟ اگر خودم مخاطب این سوال بودم قطعا جواب می‌دادم که حتما یکی از رمان‌هایی بوده که روایتی از رنج انسان داشته است؛ به این دلیل که تنها رنج است که می‌تواند این‌گونه فرهیختگان عالم را جذب یکدیگر کند. حدس شما هم اگر از آثار «داستایفسکی» عزیز بوده، حدس صائبی داشتید. کتاب مد نظر، «جنایت و مکافات» بود و مترجم مد نظر هم جناب «پرویز شهدی» هستند که در ابتدای ترجمه «جنایت و مکافات» خود از «نشر پارسه» این قصه را ذکر کرده است. چرا باید کتاب های داستایفسکی را بخوانیم؟ حال که تا اینجای متن با من آمدید، بگذارید سوال را جدی‌تر بپرسم: «داستایفسکی» که هر جا می‌رویم اسم اوست و اگر صادقانه بخواهم بگویم، ابزار خوبی برای کلاس‌گذاشتن در محیط‌های آکادمیک و فرهیخته هست، چه دارد که اینگونه جذاب است؟ اصلا ضرورتی هم دارد خوانش آثار این شخصیت پر سر و صدا یا از مصادیق ِ «آواز دهل شنیدن از دور خوش است» هست و واقعا چیزی برای عرضه به ما ندارد؟ یک نکته‌ی غریبی که «داستایفسکی» دارد این است که به طرز عجیبی هر آنچه از این نویسنده در جامعه‌ی ایرانی ترجمه شده، خوانده شده. این خوانده‌شدن به معنای استقبال شدید هست. حقیقتا به عقیده‌ی خود من، استقبال اکثریت از یک موضوع، چه فیلم چه موزیک چه هر کالایی، دلالت مستقیم بر فضیلت آن موضوع ندارد و در فضای علم و هنر و ادبیات گاهی هم دقیقا این استقبال نشان از ابتذال دارد. اما در باب «داستایفسکی» من استدلال‌هایی دارم که نشان می‌دهد استقبال از آثار ایشان، دال بر فضلیت آن است. من اینجا یک جعل واژه‌ای کنم که مطلب را دقیق تر برسانم. به نظرم دو گونه استقبال از آثار ادبی هست. «استقبال وسیع» و «استقبال عمیق» «استقبال وسیع» زمانی محقق می‌شود که آن اثر در میان عموم جامعه کتاب‌خوان به شکل بیمارگونه پخش می‌شود و در عین حال اهالی علم، با تمام شهرتی که آن اثر پیدا می‌کند هیچ نسبتی با آن ندارند. به بیان دقیق‌تر نفیا و اثباتا هیچ واکنشی به او نشان نمی‌دهند. اما «استقبال عمیق» آن‌جاست که منشأ استقبال، محیط آکادمیک و در میان اهالی علم باشد و به‌مرور به کف خیابان‌ها و کتابفروشی‌ها و مخاطب عمومی برسد. حال اگر به دنبال نشانه‌ای برای تشخیص این آثار از هم باشیم، میزان نقد و بررسی‌های اهالی علم در باب آثار، نشان‌دهنده عمق این آثار است. خب با سرچ و فحص ساده‌ای حجم آثاری که در تحلیل «کتاب های داستایفسکی» نگاشته شده، به راحتی به جایگاه این کارکتر در میان اهالی علم پی می‌بریم. آشنایی با داستایفسکی اما برگردم به سوال اصلی‌ام. «داستایفسکی» چه دارد؟ بگذارید کمی از زندگی او بگویم. اول اینکه این ابر مرد ادبیات، 60 سال بیشتر درد را نزیسته است. «داستایفسکی» متولد اکتبر 1821 است و در سال 1881 به رحمت حقیقی ایزد پیوسته. عبارت غریبی گفتم؟ مگر کسی درد را زیست می‌کند؟ بله. «داستایفسکی»، سراسر زندگی‌اش مواجهه با درد و رنج بود. «ادوارد هلت کار» نویسنده کتاب ارزشمند «داستایفسکی، جدال شک و ایمان»، داده‌های جالبی در باب زندگی خصوصی او دارد. ظاهرا نام خانوادگی او برگرفته از روستایی به اسم «داستایوو» در غرب روسیه است و مغلطه‌ای از همه ی نژادها من جمله لهستانی‌ها، لیتوانی‌ها، یهودی‌ها و روس‌های سفید است. شاید برای همین بوده که هنوز منشأ نژادی خانواده داستایفسکی محل شک است‌. جالب است که دختر داستایفسکی در سال 1921 که موثق‌ترین زندگی‌نامه او را نوشته، نسب لیتوانی را برای او قائل می شود و حتی ضعف‌های ادبی در زبان نگارشی «داستایفسکی» در انشای روسی را که عده‌ای بر او خرده گرفتند، ناشی از همین موضوع می‌داند. به هر حال خود داستایفسکی اذعان داشت که یک روس تمام‌عیار است. پدرش پزشک ارتش بود و مادرش فرزند یک بازرگان که با این حساب شاید به نظر برسد اوضاع مالی خوبی داشته اما اینگونه نبوده و به احتمال زیاد از ابتدا با فقر آشنا بوده. نکته‌ی جالب دوره کودکی او، خوانش کتاب توسط پدرش در جمع خانواده، در زمان‌های فراغت از امور پزشکی است. غربت غریب داستایفسکی شخصیت ویژه‌ای که ما در بزرگسالی «فیودور داستایفسکی» می‌شناسیم و رگه‌هایی از غم و درد عجیبی که در آثارش روایت کرده را شاید بتوان در دوران کودکی او پیدا کرد. «ادوارد هلت» در مورد کودکی او می‌گوید: پدرش به شدت بر معاشرت‌های بچه‌ها حساس بود و فیودور تا ده سالگی به جز دو مورد برای سفر زیارتی از شهر بیرون نرفته‌است. شاید به همین دلیل توصیفات معروف نویسندگان روسی مانند «تورگینف» و «تولستوی» از روستاهای روسیه را در هیچ‌کدام از آثار «داستایوفسکی» نمی‌بینیم. نداشتن همبازی در کودکی تاثیر زیادی بر شخصیت او گذاشت. چگونه ممکن است از تنهایی کودکی صحبت کنیم که با شش خواهر و برادر در آپارتمانی سه اتاقه زندگی می‌کرد؟ دنیای عجیبی داشت. پیشنهاد می‌کنم در باب زندگی «داستایوفسکی» بیشتر بخوانید. او به همراه برادرش در مدرسه خصوصی تحصیل کرده که ظاهرا مدرسه خیلی خوبی بوده ولی باعث نشده خلق و خوی او عوض شود. برای همین در شخصیت نخست کتاب «جوان خام» که بسیار به خود او نزدیک است، بیان می‌کند که «من با هیچ جمعی انس نداشتم و در مدرسه میانه‌ام با رفقا بد نبود اما دوستانم انگشت‌شمار بودند. برای خود گوشه‌ای ساخته بودم و در آن گوشه می زیستم.»  داستایفسکی و از دست دادن مادر در 15سالگی مادرش را از دست می‌دهد. او همواره از مادرش با احترام یاد می‌کند ولی بعید است مادرش تاثیری بر او گذاشته باشد؛ چرا که مادران قهرمانان او در آثارش عمدتا افرادی مهربان ولی بی‌تأثیر هستند. نکته‌ی جالبی بگویم؟ در همان ایام رحلت مادرش، «پوشکین» هم از دنیا می‌رود‌. برادرش در مورد حال «داستایوفسکی» گفته بود چیزی نمانده بود عقل از سرش بپرد. و بعدها فیودور بارها به برادرانش گفته بود «اگر خودمان سوگوار نبودیم از پدر اجازه می‌گرفتم برای پوشکین لباس عزا تن کنم.» دلبستگیهای انسان ها بسیار مهم هستند. وقتی کسی اینگونه «پوشکین» را دوست بدارد، باید تبدیل به «داستایوفسکی» شود. مقایسه کنید با علاقه دختر و پسرهای امروزی به سلبریتی‌ها. بگذریم… داستایفسکی در دانشکده مهندسی نظامی فیودور به همراه برادرش میخائیل نهایتا به دانشکده مهندسی نظامی پطرزبورگ می‌روند. یک گزارشگری که او را در سال اول دانشگاه دیده، اینگونه توصیفش کرده: «پسری 16ساله، فربه و بی‌دست و پا و مو بور که از کلاس‌های رقص و دیگر جنبه‌های شادتر زندگی در دانشگاه پرهیز داشت. در گوشه‌ای تاریک و خفه از خوابگاه می‌نشست و در نور شمعی از پیه به خواندن و نوشتن می‌پرداخت، یا با یکی دو نفر از هم‌مشربانش قدم می‌زد و بحث‌های بزرگتر از سنش می‌کرد» در همین دوران با نویسندگان بزرگی مثل «شکسپیر» و «بالزاک» آشنا می‌شود و کم‌کم دست به قلم می‌برد و ظاهرا نمایش‌نامه‌های منظومی می‌نویسد که البته الان هیچ اثری از آن ها نیست. «داستایوفسکی» در نامه هایش به برادرش در سال 1839 از علاقه‌ی شدید خود به یکی از همکلاسی‌هایش می‌گوید که بسیار درگیرش بوده و به خاطر او متن‌های جدی می‌خوانده تا برایش توضیح دهد. از شخصیت پیچیده «داستایفسکی» همین بس که هیچ‌وقت هویت و جنیست این فرد مشخص نشد. چقدر غریب زیسته «داستایفسکی» که عاشقانه‌هایش هم اینگونه مخفی‌اند.  فوت پدر داستایفسکی در تابستان 1839 پدرش را از دست می‌دهد. او بعدها در نامه‌ی خود به میخائیل نوشته بود: «برادر عزیز، بر مرگ پدر بسیار اشک ریختم، اما وضع ما اکنون حتی وحشتناک‌تر از پیش است، منظورم خودم نیست، خانواده ماست.» مطابق گزارش «هلت کار»، این واقعه اثر روحی زیادی بر او نگذاشت اما آثار مالی و اقتصادی زیادی ایجاد کرد؛ چراکه خود «داستایفسکی» عقل معاشی نداشت (دقیقا مانند نگارنده این سطور!) و کاملا به پدر وابسته بود (برخلاف نگارنده این سطور!) نهایتا در 1843 با درجه افسری فارغ التحصیل شد و در شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. در این دوره به ادبیات فرانسه من جمله «هوگو» علاقه‌مند می‌شود. البته هلت می‌گوید در این دوره ادبیات برای او جنبه‌ی تجاری پیدا کرد و دیگر محلی برای جولان افکار فلسفی نبود. چراکه در آن ایام، مردم برای داستان‌های روسی پول خرج می‌کردند. واقعیت امر این است که مشکلات مالی، پدر او را درآورده بود و راهی جز این نداشت. البته نگاهش تجاری بود ولی بلندترین مفاهیم را هم طرح کرد. به نظرم این‌که مفاهیم جدی را بیان می‌کرد، دست خودش نبود. زیست او به گونه‌ای بود که رنج را تا خرخره درک کرده بود و این درد است که باعث می‌شود انسان، خاص بار بیاید. بیچارگان، روایتی متفاوت از فقر اولین رمانش را نوشت‌. «بیچارگان». رمانی کوتاه در قالب مکاتبه در سال 1845. کتابی که باعث شد فیودور جوان خودش را در حمایت مشهورترین نویسندگان روس از جمله «بلیسنکی»، «تورگنیف» و «نکراسوف» ببیند. می‌گویند وقتی «بلیسنکی» کتاب «بیچارگان» را خواند، در اولین مواجهه با فیودور می‌گوید: «هیچ میدانی چه نوشته‌ای؟! تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی!» «داستایوفسکی» 30 سال بعد این صحنه را شگفت‌انگیزترین لحظه حیاتش توصیف می‌کند. به نظرم «داستایفسکی» همچنان‌که همه می‌گویند در رمان‌هایش روایتی از زیسته همان دوره‌ی خودش را داشته است. «بیچارگان» از مصادیق اتم این قصه است؛ قصه‌ی نامه‌نگاری بین دو نفر که آشنایی دوری با هم دارند و در این نامه‌ها از شرایط و سبک زندگی خود می‌گویند که چطور در ساعات روز با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند ولی نمی‌میرند. مردی مسن به نام «ماکار آلکسییویچ» و دختری بسیار جوان به نام «واروارا آلکسییونا» که در همسایگی یکدیگر زندگی می‌کنند، رابطه عاشقانه‌ی توام با احترامی را آغاز کرده‌اند که صرفا در حد همین نامه‌نگاری‌هاست که برای پنهان‌ماندن از دید دیگران، توسط یک مستخدمه برای یکدیگر نامه می‌فرستند. «بیچارگان» روایتی متفاوت از فقر در کف خیابان‌های همه‌ی شهر های جهان است. «داستایفسکی» در این رمان نوع انسان فقیر را به تصویر می‌کشد و معتقدم با اینکه کلیدواژه داستان، فقر است اما هدف نویسنده تقریر وضعیت بد اقتصادی در جهان نیست. به نظرم داستایوفسکی در «بیچارگان» به دنبال این بوده تا بگوید گاهی دغدغه‌ی معاش، انسان را از مفاهیم اصلی دور می‌کند و نباید اینگونه باشد. در واقع داستایفسکی روایتی از جدال واقعیت (فقر در جامعه) و حقیقت (تلاش برای زیست شرافت‌مندانه) دارد.  ناقدان زیادی مدل داستایفسکی را در این رمان، «طبیعت‌گرایی» (ناتورالیسم) و متنی تمام‌قد مخالف «رمانتیسم» قلمداد کرده‌اند ولی به نظرم داستایفسکی آگاهانه این کار نکرده و او به دنبال تقریری از شرایط زندگی خودش بوده‌است. بیچارگان، تمثیلی از وضعیت خود داستایفسکی سابقا گفتم که دو دغدغه اساسی در این ایام داشت. اول خانواده‌اش و دوم مسائل مالی. به این قسمت متن دقت کنید: «چقدر خوب می‌بود اگر الان در خانه بودم! در اتاق کوچکمان می‌نشستم، کنار سماور، همراه اعضای خانواده‌ام؛ محیطمان چقدر گرم می‌بود، چقدر خوب. چقدر آشنا. با خودم فکر می‌کردم چه تنگ مادرم را در آغوش می‌گرفتم. فکر می‌کردم و فکر می‌کردم، و آهسته از فرط دل‌شکستگی گریه می‌کردم، اشک‌هایم را فرو‌می‌خوردم، و همهٔ لغاتی که یاد گرفته بودم از یاد می‌بردم.» من تصور می‌کنم این فضا، حال و هوای بعد از مرگ پدر و مادرش و جدایی از اعضای خانواده است. ما انسان‌ها هر چقد هم خانواده برایمان بد باشد ولی در عمق وجودمان یک نوع امنیتی در فضای خانه احساس می‌کنیم و اگر از آن ها فاصله بگیریم باز هم سایه معنوی آن‌ها در ما احساس می‌شود. اما در زمانی که مرگ بین ما فاصله می‌اندازد، به‌ویژه مرگ پدر و مادر، دچار حس تنهایی غریب و ترس از آینده می‌شویم. حالا این عبارت نویسنده در متن را ببینید: «چه به سرم خواهد آمد، سرنوشتم چیست؟ بدتر از همه این است که هیچ یقینی ندارم، آینده‌ای ندارم، و حتی نمی‌توانم حدس بزنم چه بر سرم خواهد آمد. به گذشته هم می‌ترسم نگاه کنم. گذشته چنان پر از بدبختی است که فقط یادش کافی است تا دلم را پاره‌پاره کند» سراسر این عبارات سردرگمی فاحشی نسبت به این وضعیت آن دوره زندگی‌اش را نشان می‌دهد. به عقیده من در رمان «بیچارگان داستایفسکی» هر جا که فضا را مهیا دیده شروع کرده به تبیین وضعیت خودش بعد از مرگ پدر. من که خیلی نمی‌توانم احساس عینی از دست دادن پدر را مدعی شوم ولی معتقدم حضور پدر حتی با فاصله، کمترین چیزی که برای فرزند دارد، موضوع امنیت روانی است. فقدان پدر اولین ضربه‌ای که به فرزند می‌زند از همین ناحیه است. برای همین است که فیودور این‌گونه دچار تحیر شده و در جای‌جای «بیچارگان» هم این احساس بی‌کسی (از نوع بی‌حامی بودن) را روایت می‌کند. در بخش هایی از «بیچارگان» احساس می‌شود که مطلب بیش از حد کش داده شده است. البته این احساس، به خاطر تصویر ما از شخصیت قدرتمند «داستایفسکی» در دیگر آثارش است. فیودور در بقیه آثارش به حدی انتخاب واژگان دقیق و توضحیحات به جایی دارد که باورش سخت است یک رمان بلند با آن حجم‌های زیادی که او می‌نویسد، کمتر دچار تطویل بی‌جا شده‌باشد. بیماری داستایفسکی ظاهرا در همین سال‌ها غمی جدید بر غم‌های داستایفسکی افزوده می‌شود.  او بیماری صرع می‌گیرد. گروهی معتقدند این بیماری ناشی از مرگ پدرش بوده اما «هلت کار» معتقد است اینگونه نیست. مطابق پیگیری‌ای که من داشتم، متوجه شدم اصل این قصه که ارتباطی میان بیماری صرع او و قتل پدرش بوده، ناشی از همان زندگی‌نامه‌ای است که دخترش نوشته. او در آن نامه این‌گونه می‌گوید: «بنا بر نقل شایع در خانواده، نخستین حمله صرع بر اثر شنیدن خبر مرگ پدر به داستایفسکی دست داد.» و البته طبیعی است که چنین حرفی تلقی به صحت شود؛ چرا که وقتی دخترش اینگونه می‌گوید ما کی هستیم تا در مسائل خانوادگی داستایفسکی عزیز دخالت کنیم. اما مساله این است که این روایت با حرف خود فیودور سازگار نیست. او در نامه‌ای که برای میخائیل برادرش نوشته دقیقا زمانی که از زندان سیبری (حتما با خود می‌گویید زندان این وسط چه میگوید ها؟ کمی صبر داشته باشید. هنوز وارد رنج‌های عزیز فیودور نشدیم. از زندان هم می‌گویم) آزاد شد، در تاریخ 22 فوریه 1854 اینگونه توضیح داده: «بر اثر اختلالات عصبی‌ام دچار حمله صرعی شده‌ام، اما این حملات مکرر نیست.» خب این نامه گویای این است که دلیل صرع هرچه بوده، مرگ پدر نبوده چرا که چندسال بین آن‌ها فاصله هست. متاسفانه آنچه قدر متیقن است این است که نویسنده محبوب ما با بیماری صرع زیست کرده و دردی به دردهای متعدد و مکرر او اضافه شده بود. ای کاش به جای تشکیک در علت بیماری می‌شد در وجود اصل بیماری تشکیک کرد و حتی مطابق سند ضعیفی به این نتیجه رسید که فیودور حداقل صرع نداشت. (فکر کنم دیگر خودم را لو دادم و شما مخاطب عزیز، متوجه عمق علاقه ای من به فیودور شده اید. به من حق بدهید گاهی به صورت کاملا دیوانه‌وار در مورد نویسنده محبوبم آروزهایی بکنم که خلاف واقعیتی که رخ داده، هست) همزاد، تلاشی ناکام «داستایفسکی» بعد از «بیچارگان»، مجدد دست‌به‌قلم می‌شود و «همزاد» را تولید می‌کند. همین اول بگویم در اینجا باز هم قهرمان داستان در قامت یک کارمند فقیر و مفلس ظاهر می‌شود. می‌خواهم علیه علاقه‌ام شورش کنم و صادقانه اعتراف کنم که در نگاه خودم «همزاد»، متن قوی و جان‌داری نبود. همچنان‌که گفته‌شده خوانندگان روسی هم در زمان انتشار این اثر صرفا آن را تلاش بعدی نویسنده‌ی خوش‌ذوق دانسته بودند و استقبال گرمی از آن نشد. هرچند خودش بعدها لاف گزافی در مورد این متن زده است ولی خب بیاید قبول کنیم هر نویسنده گاهی به این حرکات نیاز دارد. به‌هرحال انسان طبیعتا به دنبال پوشش ضعف‌های خود است. برای همین خیلی ناشیانه از توضیحش عبور می‌کنم. بانوی میزبان، روایت عشقی ممنوعه از نوشته‌های او تا 2 سال بعد، «بانوی میزبان» است که روایت عشق ممنوعه مردی روان‌پریش و منزوی (مثل همه مردان داستان‌های داستایوفسکی) به زن شوهرداری است که در طی فرایندی وارد زندگی آن زن و شوهرش می‌شود.  یک نکته بگویم که برای خودم جالب است. به نظرم می‌آید بدبخت‌ترین مردان تاریخ همین مردان داستان‌های داستایفسکی هستند که دچار نوع خاصی از خدازدگی اند. همیشه تحت تأثیر زیست دردمندی که داشته‌اند، جهان برای آن‌ها جز تاریکی نبوده و تمام قصه هم بر پایه‌ی دست و پا زدن‌های آن‌ها برای خروج از آن جهنم است. (از بد حادثه به شکل غریبی احساس می‌کنم اگر قدر مشترک ویژگی‌های مردان این قصه‌ها را در یک نفر تجمیع کنیم، آن فرد می‌شود نویسنده همین متن! این صادقانه‌ترین عبارتی بود که من تا الان داشته‌ام!) اصل داستان مثل همیشه تحلیل شخصیت‌های قصه است و نقطه‌ی قوت کتاب هم همین است ولی شاید برای کسانی‌که به دنبال داستانی واقعی که سر و ته مشخص داشته باشد هستند، خوب نباشد.  شب های روشن، بهترین داستان کوتاه داستایفسکی اما شاید بتوانم بگویم بهترین داستان داستایفسکی تا پیش از ماجراهای سیبری، داستان «شب های روشن» است که در سال 1848 چاپ شد. خالی از لطف نیست همین‌جا بگویم عناوینی که این مرد بر داستان‌های خود می‌گذارد گاهی گویای بخش عمده‌ای از داستان است. نماد اتم و اکمل این عنوان‌گذاری‌ها، «جنایت و مکافات» است و طبیعتا همین «شب های روشن» هم از مصادیق آن است.  «شب های روشن» روایت مردی است باز هم بیچاره و بدبخت و این بار به همه صفات سابق، مظلومیت را هم اضافه کنید. به این دلیل که مثل همیشه پای یک دختر جذاب در میان است و مرد قصه‌ی ما هم که اسمی ندارد و مانند شبحی زندگی می‌کند، به او علاقمند می‌شود ولی متاسفانه نباید از این عشق چیزی بگوید و جالب‌تر اینکه دختر هم دائم از مستاجر سابق خانه‌ی مادربزرگش می‌گوید و به صراحت انتظار و علاقه‌اش به او را بیان می‌کند و من می‌دانم این مرد، چه دل خونی داشته در آن لحظات! در فضای فکری من، این شبح‌گونه بودن برخی شخصیت‌های داستایفسکی اشاره به نکته‌ای دقیق دارد؛ عده زیادی از زنان و مردان این جامعه به گونه‌ای فراموش شده‌اند که انگار هاله‌ای از بودن و نبودن دور آن‌ها را گرفته و دقیقا ماهیت اساسی خود را -که به قول ارسطوی بزرگ، مدنی بالطبع بودن است- از دست داده‌اند. خدا می‌داند گاهی هیچ دردی برای انسان بالاتر از این نیست که احساس کند در جامعه ی خود فراموش شده است! این مرد، عاشق قدم‌زدن در شب‌هاست (دقیقا مطابق حالات راقم این سطور!) به این دلیل که همه کسانی را که در طول روز می دید و به دیدن آن‌ها علاقه داشت، دیگر نبودند (دقیقا نقطه مخالف راقم این سطور، چرا که من به خاطر فرار از دست آدم‌هایی که در طول روز به سراغ من می‌آیند، به شب پناه آورده ام!) این مرد، در آپارتمان خود به تنهایی زندگی می‌کند و  تنها فردی که با او مراوده دارد، زن مسنی است در قامت خدمتکار منزلش. داستایفسکی به طرز عجیبی از زبان این مرد یک واقعیت عمومی را برای انسان‌های دردمند بیان می‌کند. شاید نوعا انسان‌هایی که همزمان هم در ساحتی از اندیشه هستند و جایگاه و تشخصی دارند و هم دچار رنج‌های عمیق هستند، به هر دلیلی به خود اجازه این اعتراف را ندهند که چقدر دوست دارند گاهی با یک جنس مخالف ولو برای چند دقیقه مکالمه‌ای داشته باشند ولی داستایفسکی به راحتی این مطلب را از زبان این مرد به ناستنکا (شخصیت دختر داستان) می‌گوید. او به دختر می‌گوید که چقدر آرزو دارد چند کلامی با یک دختر صحبت کند و از حالات خودش بگوید و توصیفاتی از خودش داشته باشد. به نظرم یکی از الطاف خدا به بندگانش این می‌تواند باشد که اگر از نعمت عشق دوطرفه محروم است، حداقل معشوقی سر راه آدم قرار بدهد که بتوان دقایقی بدون ترس از عواقب گفتگو، با او حرف زد و او هم فقط بشنود و درک کند. همین. حالا شما باید داستان را بخوانید تا اوج عجز این مرد را درک کنید ولی برای اینکه عجالتا تصویری از حال او در برابر آن دختر داشته باشید، می‌گویم که این بیت روایت خوبی است از آن ماجرا: «با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج، حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج...» شاید اگر از من بپرسند بهترین داستان کوتاه داستایفسکی کدام است، بی‌درنگ پاسخ دهم: شب های روشن! دلیلش دقیقا به موضوعی برمی‌گردد که تا داستان را تا آخر نخوانیم دقیقا متوجه آن نمی‌شویم. حالا من برای شما می‌گویم ولی قول بدهید خودتان این داستان را که حجم کمی هم دارد، مطالعه کنید. به یاد دارید در خطوط قبلی از مردانی گفتم که جامعه آن ها را فراموش کرده‌است و آنان تبدیل به شبحی شده‌اند که با اموات فرقی ندارند؟ حالا می‌خواهم بگویم می‌دانید چه چیزی این مرگان را زنده می‌کند؟ قطعا جواب یک کلمه‌ی سه حرفی است. حدس شما چیست؟ ننگ بر آنانی که گفتند پول! بی‌تردید جواب، «عشق» است. ولو عشق یک‌طرفه. حالا چرا یک‌طرفه؟ چون «شب های روشن» توصیفی غریب از یک عشق واقعی و مردانه و یک طرفه هست. دوست دارم خط به خط این داستان را روایت کنم و در موردش بنویسم ولی دلم نمی‌خواهد بیش از این، داستان را لو بدهم و به قول شما جوان‌ها اسپویلش کنم. داستایفسکی و قصه غریب عشق در دل روسیه اما بگذارید کمی دیگر از این قصه‌ی غریب عشق در دل روسیه بگویم. همیشه فکر می‌کردم ایرانیان در روایت عشق به غایت هنرمند و قدرتمند هستند؛ چه در حوزه شعر چه در فضای ادبیات. احمد ِ عزیز مثال نابی برای آن است. شاملو را می‌گویم. بعید می‌دانم دیگر کسی بتواند آنگونه که احمد‌، آیدای خود را صدا می‌زد، صدا بزند. خطابات عاشقانه احمد تا ابد بر تارک تاریخ عشق می‌درخشد. یا قصه‌ی عشق آیدین و سورملینا در «سمفونی مردگان» و یا سیاسی‌ترین عشق تاریخ معاصر، عشق فرنگیس و استاد ماکان در قصه جذاب «چشم هایش». این‌ها تصورات من بود تا پیش از آشنایی با «شب های روشن». البته رمان دیگری از ادبیات سوئد هست که بی‌تردید عنوان مظلوم‌ترین عاشقانه تاریخ ادبیات اروپا را دارد و آن هم رمان  «تصرف عدوانی» است. بعید می‌دانم از اهالی روستای عشق کسی باشد که این رمان را نخوانده باشد. به هر حال اگر کسی «تصرف عدوانی» از «لنا آندرشون» را با آن ترجمه قیامت ِ «سعید مقدم» نخوانده، قطعا از ما نیست. القصه «شب های روشن» که روایت چند شب گفتگوی آن مرد با ناستنکا است، از ابتدا بنا بر این می‌شود که عشقی رخ ندهد ولی این مرد عاشق‌پیشه، یکی دو شب بر عهد خود می‌ماند و بعد متوجه می‌شود قافیه را باخته و وارد جهان دیگری شده‌است. اما متاسفانه حق اظهار آن را نداشت. گفتم که آن دختر عاشق مستاجر مادر بزرگش شده و الان منتظر است که او برگردد. اما مردانگی‌ای که این مرد می‌کند، از جنس ایثارهای عاشقانه‌ی اصیل شرقی است که نشان می‌دهد روسیه و مردان آن حتی زمانی که شوروی خوانده می‌شدند، از شرقی‌های اصیل بودند و حداقل در وادی عشق هیچ نسبتی با اروپایی‌های سردمزاج و سوسول ندارند. این مرد در یک حرکت مجنون‌وار دست‌به‌قلم می‌شود و به معشوقه ناستنکا به قصد کمک به او نامه می‌نویسد و به دست خودش گور خود را می‌کند. دقیقا یاد این شعر افتادم: «درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد، بگذاری برود! آه... به اصرار خودت! بگذاری برود در پی خوشبختی خود، و تو لذت ببری از غم و آزار خودت درد یعنی بروی، دردسرش کم بشود، بشوی -عابرِ آواره ی- افکار خودت اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی، درد یعنی بزنی دست به انکار خودت...!» آه از حال فیودور که من مطمئنم خودش در زیست شخصی‌اش دچار یک عشق یک‌طرفه بوده که توانسته این قصه‌ی غریب را خلق کند. مگر می‌شود زیست عاشقانه نداشت و اینگونه از آن روایت کرد؟ معاذالله. اگر یادتان نرفته باشد ابتدای متن از هم‌کلاسی فیودور گفتم که عشق فیودور به او جهانش را تسخیر کرده بود و تا امروز هم مشخص نشد که حتی جنیست او چیست. ای بسا «شب های روشن» اقتباسی از آن داستان شخصی داستایفسکی باشد. ماجرای زندان رفتن داستایفسکی برگردیم به قصه‌ی خود داستایفسکی. احتمالا در ذهنتان مانده که ماجرای زندان‌رفتن داستایفسکی با آن روحیات گوشه‌گیر و منفعل در زیست اجتماعی چه بوده و چگونه سر از زندان‌های روسیه در آورده است. همین اول کلکش را می‌کنم و سر راست به شما می‌گویم که جرم فیودور، فعالیت سیاسی به همراه عده‌ای از نویسندگان مطرح بوده. حالا قصه را برایتان روایت می‌کنم. «داستایوفسکی» بعد از نوشتن «بیچارگان» به شهرت زیادی رسید و به تبع آن در مجامع علمی و ادبی در کنار شخصیت‌های کلان آن روز حاضر می‌شد. میزبان یکی از این محافل، فردی بود به اسم «پتراشفسکی» که کارمند وزارت خارجه بود و از منتقدان ادبی آن روزگار. او هفته‌ای یک‌بار دوستان و همدلانش را برای تبادل نظر در هر بابی از ابواب جامعه، به خانه خود دعوت می‌کرد و تمرین رفتارهای روشنفکرانه مثل «چای‌خوردن پشت هم» و «سیگار را با سیگار روشن‌کردن» و «بیان عبارات اعتراضی علیه حاکیمت بدون هیچ عملی» داشتند! فیودور بعدها اعضای این محفل را این‌گونه توصیف می‌کند: «ارضای شهوت مختصرشان به بازی نقش آزادی خواه!» اساس مباحثه نشست‌های خانه‌ی پتراشفسکی مباحث مارکسیستی به‌ویژه مفاهیم سیاسی این فکر بود. در همین ایامی که این محفل هفتگی برپا می شد، در فرانسه انقلابی صورت می‌گیرد و در فوریه 1848 تخت فرمانروایی «لویی فلیپ» به زباله‌دان تاریخ می‌پیوندد. «نیکلای اول» پادشاه روسیه، (همان کره‌خری که عهدنامه ترکمنچای با ایران در زمان او امضا شد!) از ترس اینکه مبادا او هم نسبتی با سطح آشغال تاریخ پیدا کند، فرمانی داد که هر گروه و شخصی که نسبتی ولو کم رنگ با کمونسیت‌ها دارند، مورد عنایت نیروهای امنیتی قرار بگیرند و گروه پتراشفسکی که کله همه‌ی اعضایشان بوی قرمه سبزی می‌داد زیر چتر دستگاه اطلاعاتی می‌روند. این محفل دیگر جذابیتی برای اعضا نداشت و اعضا بی‌خبر از چتر اطلاعاتی حاکمیت به دنبال فعالیت جدید بودند و به همین دلیل در خانه‌ی جدیدی محفل می‌زنند. فیودور و میخاییل از اعضای این محفل جدید بودند.در این محفل قرار بر انجام برنامه عملیاتی شد که حداقل یک فرقی با محفل سابق داشته باشند. قرار شد که دستگاه چاپی تهیه کرده و مقالات اعضا را علیه وضعیت حاکم چاپ و پخش کنند و این دقیقا همه آن چیزی بود که کمیسون تحقیق علیه این گروه پیدا کرده بود.  نمی‌دانم از حسن یا قبح حادثه، فیودور عزیز از فعالین اصلی در جریان دستگاه چاپ بود. اما خوشبختانه وقتی که این گروه دستگیر می‌شوند هیچ اثری از دستگاه پیدا نمی‌شود. چراکه قبلش به هر دلیلی دستگاه از محلش خارج شده بود که اگر اینگونه نمی‌شد معلوم نبود که امروز ما برای تسکین دردها و رنج‌های آمیخته با گوشت و پوست و استخوانمان، به کدام متن رجوع می‌کردیم. چراکه با پیداشدن دستگاه، احتمال اعدام فیودور عزیز هم بالا می‌رفت و به تبع آن «جنایت و مکافات» و «شیاطین» و «ابله» و «برادران کارامازوف» نداشتیم. اما اگر در باب محفل دوم، شانس با فیودور یار بود ولی در باب سابقه محفل پتراشفسکی بسیار بدشانس بودند. چراکه آمار اعضای آن و مباحث مطرح‌شده، داده شده بود و سران آن محفل که 34 نفر بودند و برادران داستایفسکی هم جزئی از آنان بودند را دستگیر کردند. فیودور عزیز دقیقا 8 ماه در قلعه پطروپاول در وضعیتی شبیه به حبس انفرادی به سر برد. حال فیودور را شاید این دو بیت نشان بدهد: «هر روز غم تازه تری آمد و نگذاشت، دنبال غم کهنه‌ی دیروز بگردیم! ما حنجره در حنجره در حنجره بغضیم، ما آینه در آینه در آینه دردیم!» زندان خودش دردی است مستهلِک. وای اگر زندانی سیاسی باشد. فقط خدا می‌داند که یک ساعتش هم زیاد است. چرا که برای فعال سیاسی مهم‌ترین داشته بشری، آزادی است و شما فکر کنید تمام هستی‌تان را ازتان بگیرند، چه می‌ماند؟ قطعا چند پاره استخوان. در چهار ماه اول که مشغول تحقیق بودند و بعد عده‌ای را آزاد کردند. میخائیل جز آنان بود. نهایتا بقیه که شامل 23 نفر بود من جمله فیودور را به دادگاه فرستاند.  جنایت و مکافات، حکایتی از رنج داستایفسکی برای اینکه بدانیم این مدت چه اثری بر روح و روان این مرد رنجور گذاشت، کافی است سراغ «جنایت و مکافات» برویم و قسمت‌های مربوط به کشکمش‌های طولانی میان راسکولنیکوف و کاراگاه زوسیموف را بخوانیم. از جنگ‌های درونی راسکولنیکوف، در لحظاتی گفتگو با بازجوی خود است در باب اینکه چقدر از حرف‌های من را باور می‌کنند؟ چقدر از خطاهای او آگاه هستند؟ اصلا بهتر نیست اعتراف کند و تمام؟ اما آیا اعتراف کند مساله حل می‌شود؟ و هزار اما و اگر که با طرح هرکدام تکه‌ای از روح آن مرد ناتوان و خسته را می‌جوید. جنگ‌های درون روح و مغز او که تنها کشته‌ی آن نه راسکولنیکوف که خود فیودور بود‌. صدور حکم اعدام برای داستایفسکی نهایتا حکم اعدام برای 21 یک نفر صادر می شود. بعد از مدت کوتاهی محکومین را بدون هیچ توضیحی به محلی در ملأ عام برای اجرای فرمان اعدام می‌برند. حکم اعدام قرائت می‌شود و کشیش هم آنان را به اعتراف فرا می‌خواند. سه تن از آن‌ها را به چوبه‌ی دار می‌بندند. سربازان تفنگ‌به‌دست آماده شلیک می‌شوند. تا این لحظه هرکدام از آن‌ها ده بار مردند و از نو زنده شدند. به یک‌باره پیک دربار می‌رسد و خود را حامل فرمان عفو ملوکانه جناب نیکلای اول معرفی می‌کند و محکومین را به سلول ها برمی‌گردانند. حالا فکر می‌کنید ماجرا چه بود؟ بعد از صدور حکم، رأی به محضر پادشاه می‌رسد و در کش و قوسی نهایتا احکام اعدام هرکدام به نحوی تقلیل پیدا می‌کند. مثلا پتراشفسکی به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم می‌شود. اما قرار گذاشته بودند که حکم اعدام به صورت نمایشی اجرا شود. ننگ بر صادرکننده این حکم. که اگر اعدام می‌شدند بهتر بود. داستایفسکی تا زنده بود از رنج آن روز نوشت.  ابله و مسئله اعدام وخامت حال فیودور هیچ‌گاه قابل درک نیست مگر اینکه به رمان «ابله» رجوع کنیم و از زبان قهرمان داستان که مشیکین است بخوانیم: «اعدام انسان به جرم قتل، مجازاتی بس فراتر از خود جنایت است. اعدام‌شدن بس وحشتناک‌تر از کشته‌شدن به دست راهزنی است. در کشته‌شدن به دست راهزن، انسان تا لحظه‌ی آخر امید دارد که به نحوی فرار کند اما در اعدام این آخرین امید که مرگ را ده‌ها بار آسان‌تر می‌کند، گرفته می‌شود. حکمی که قطعی داده شده است و بزرگ‌ترین شکنجه در همین یقین است که می‌دانید راه گریزی از آن نیست. و از این شکنجه بزرگ‌تر بر روی زمین نیست. چه کسی می‌تواند ادعا کند طبیعت بشری توان تحمل این شکنجه را دارد بی‌آنکه دیوانه شود؟ این خوارکردن تصور ناپذیر و غیرلازم، چرا؟» می‌دانید که فیودور رنجور ما از چه سخن می‌گوید؟ می‌دانید این مرد چه رنجی از آن لحظه با خود داشت که تا آخر عمر از آن می‌گفت؟ بعید میدانم بدانید. حقیقتا هیچ دردی بالاتر از این نیست که حکم گناه‌کار بودن تو را امضا کنند و بر سر تو فریاد بزنند و تو فقط یک کنش بیشتر نداشته باشی و آن پذیرش گناه است. وای از لحظاتی که هیچ امیدی برای رهایی نداری. خدا می‌داند رو به رو شدن با لحظه خوار شدنی که داستایفسکی از آن نام می‌برد، نمی‌ارزد به زندگی در این دنیا. تصور نکنید این خوار شدن حتما باید پای اعدام در ملأ عام باشد آن هم  به جرم سیاسی. گاهی در مراودات عادی با دیگران به جرمی متهم می شوی که واقعیت ندارد. حالا شاید خطایی هم کرده باشی (مثل داستایفسکی) ولی قطعا خطا به حجم مجازاتی که برای شما نوشته‌اند نیست و چون ظواهر علیه شماست هیچ کاری از دستتان بر نمی‌آید.  در برابر حجم اتهامات که نه، در برابر حجم ناتوانی که احساس می‌کنید، خوار می‌شوید و قطعا کار انسان شرافتمند در همین نقطه تمام است. نقطه‌ای که فروپاشی درونی آن از فروپاشی شوروی سهمگین‌تر است و ایضا غمگین‌تر.   دیگر نمی‌خواهم نوشتن در باب فیودور و آثارش را ادامه دهم. یا قلم ناتوان است یا خودم. می‌دانم شاید انتظار این است که متن‌های اصلی داستایفسکی مثل «برادران کارامازوف» و «جنایت و مکافات» و «ابله» را روایت کنیم ولی قطعا بررسی آن‌ها فرصتی دیگر می‌طلبد‌. فقط همین مقدار بگویم اگر خواهان این هستیم که پیش از مواجهه‌شدن با دردهای بزرگ بشری، با آن درد و رنج‌هایی که انسان را از بودنش پشیمان می‌کند -که قطعا برای عده‌ای از ما رخ داده یا میدهد- رو به رو شویم باید سراغ متن‌های فیودور را بگیریم و بخوانیم. چه آنکه اگر هنوز با این رنج‌ها رو به رو نشدیم، تمرینی باشد برای وقت رو به رو شدن و اگر دچار این‌گونه رنج‌ها بوده‌ایم، تسکینی باشد بر آن‌ها. به قلم «مهران بوذری»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
زندگی و آثار هاروکی موراکامی
زندگی و آثار هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی؛ نویسنده دونده هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی شناخته‌شده‌ای است که معرفی‌‌کردن او کار آسانی نیست. درباره زندگی شخصی او اطلاعات چندانی در دسترس نیست. نه اینکه گمنام باشد و یا زندگی او، وجهی پنهانی داشته یا در هاله‌ای اسرار‌آمیز باشد. اما از آنجا که چندان به مصاحبه تن در نمی‌دهد، از زندگی خصوصی او تنها اطلاعاتی کلی می‌دانیم؛ چیزهایی نه آنچنان خصوصی یا صمیمانه.  هاروکی موراکامی، پس از جنگ جهانی دوم و در دوره انفجار جمعیت در قرن بیستم، در سال 1949 به دنیا آمد. مادرش دختر تاجری از اوساکا بود و پدرش راهبی بودایی که عمیقا از جنگ دوم چین و ژاپن تاثیر گرفته و دچار تروما شده بود. چیزی که در‌ نهایت بر شخصیت و آثار هاروکی موراکامی نیز، تاثیر گذاشت. هر دو آن‌ها اهل ادبیات بودند و ادبیات ژاپنی را آموخته بودند. از همین‌رو، هاروکی موراکامی از کودکی با ادبیات و داستان مانوس بود.  موراکامی، نویسنده بزرگ ژاپنی هاروکی موراکامی مانند دیگر نویسنده بزرگ ژاپن؛ کوبو آبه، از کودکی تحت تاثیر فرهنگ غرب و همچنین موسیقی و ادبیات روسیه بود. هاروکی موراکامی با خواندن آثار نویسندگانی چون فرانتس کافکا، گوستاو فلوبر، فئودور داستایوفسکی، چارلز دیکنز و ... دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشت و در نتیجه، زیست ذهنی او در کشمکش با آثار آنان شکل یافت. شاید به همین دلیل باشد که آثار هاروکی موراکامی از وجهی برخوردار شد که از سوی هم‌وطنان ژاپنی‌‌اش به ژاپنی نبودن، متهم شد.  هاروکی موراکامی؛ این نویسنده بزرگ ژاپنی که صاحب چندین و چند جایزه ریز و درشت ادبی مانند جایزه مهم فرانتس کافکا و جایزه جهانی فانتزی شده است، تا 29 سالگی که اولین رمانش را نوشت، هیچ چیز ننوشته بود. کمتر کسی است که این جمله او را نشنیده باشد: «من قبل از آن چیزی ننوشته بودم و یک شخص معمولی بودم، یک کلاب جاز داشتم و هیچ نوشته‌ای خلق نکرده بودم.» اما یک روز در حین تماشای یک بازی بیس‌بال، ایده رمان «به آواز باد گوش بسپار» به هاروکی موراکامی الهام شد. ایده‌ای که او را وادار به نوشتن کرد و نه‌تنها جایزه گونزو را که متعلق به نویسندگان جدید است، در همان سال برایش به ارمغان آورد، بلکه راه هاروکی موراکامی را به دنیای نویسندگان گشود و به‌زودی او را در جرگه مهم‌ترین نویسندگان معاصر جهان قرار داد. هاروکی موراکامی، در 33 سالگی دویدن را نیز آغاز کرد و دو، نه تنها بخش مهمی از زندگی او شد بلکه آثار هاروکی موراکامی را نیز  تحت تاثیر قرار داد. تا جایی که در کتاب «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» هاروکی موراکامی به مقایسه نوشتن و دویدن می‌پردازد. اکنون، او یک دونده ماراتن است.  هاروکی موراکامی و جهان‌های جادویی‌اش هاروکی موراکامی پس از نوشتن سه‌گانه موش؛ «به آواز باد گوش بسپار» در 1979، «پین‌بال، 1973» در 1980 و «تعقیب گوسفند وحشی» در 1982، دست به خلق جهانی فانتزی و شبه رویا در کتاب «سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا» زد. اثری که عناصر جادویی کارهای هاروکی موراکامی را به سطح تازه‌ای آورد.  آثار هاروکی موراکامی، به‌ویژه برای خلق جهان‌های جادویی و فانتزی شناخته شده است. جهان‌هایی که جادو و واقعیت در کنار یکدیگر و همگام پیش می‌روند و خواننده، عناصر جادویی را چیزی غیرواقعی و نامتعارف قلمداد نمی‌کند؛ چیزی از آن نوع که در رئالیسم جادویی تجربه می‌کنیم. برای مثال در رمان بی‌نظیر «کافکا در کرانه» که هاروکی موراکامی برای آن، برنده جایزه جهانی فانتزی در سال 2006 شد، حتی بارش ماهی از آسمان و حرف زدن ناکاتا با گربه‌ها باعث نمی‌شود که خواننده احساس کند امری غیرعادی و باورنکردنی در حال رخ دادن است؛ بلکه آن هم پیشامدی است که ممکن است در جایی از این جهان رخ دهد. نویسندگان الهام بخش بر هاروکی موراکامی همانطور که پیشتر آمد، هاروکی موراکامی با آثار نویسندگانی چون تئودور داستایوفسکی، چارلز دیکنز، گوستاو فلوبر، فرانتس کافکا و ... بزرگ شد؛ در نتیجه نمی‌توان تاثیر آن‌ها را بر او نادیده گرفت.  با این‌حال به نقل از سایت رسمی هاروکی موراکامی، مهم‌ترین نویسندگانی که الهام بخش آثار هاروکی موراکامی بوده‌اند ریموند چندلر، کرت وانه‌گت و ریچارد براتیگان بوده‌اند. ریموند چندلر، از نویسندگان بزرگ ژانر جنایی و پلیسی بود. اقتباس‌های سینمایی زیادی نیز از آثار او ساخته شده است که شاید مهم‌ترین آنها خواب گران باشد. وانه‌گت نیز نویسنده‌ای آمریکایی است که آثاری علمی-تخیلی با مایه‌ای از طنز سیاه دارد. سلاخ‌خانه شماره پنج را می‌توان شناخته شده‌ترین اثر او دانست. ریچارد براتیگان، نویسنده و شاعر آمریکایی دیگر نویسنده الهام‌بخش آثار هاروکی موراکامی، تحت تاثیر جنبش بیت بود. او در ایران بیشتر با آثاری چون اتوبوس پیر، کلاه کافکا و بارش کلاه مکزیکی؛ یک داستان ژاپنی شناخته می‌شود. گرچه مهم‌ترین اثر او رمان صید قزل‌آلا در آمریکا است.  البته خود هاروکی موراکامی از سه نویسنده دیگر به عنوان نویسندگان فعالی که در حال حاضر به آنها و آثارشان علاقه دارد نام برده است. کازئو ایشی‌گورو نویسنده ژاپنی رمان‌های «غول مدفون» و «کلارا و خورشید»، کورمک مک‌کارتی نویسنده آمریکایی رمان جایی برای پیرمردها نیست و برنده جایزه پولیتزر و در نهایت، داگ سولستاد، نویسنده نروژی که جوایز ادبی متعددی را از آن خود کرده است.  سبک نگارشی آثار هاروکی موراکامی بیشتر آثار هاروکی موراکامی از زبان اول شخص روایت می‌شود و در سنت رمان نویسنده‌محور ژاپن یا I-novel  قرار می‌گیرد. I-novel یکی از گونه‌های ادبی ژاپن است که بر اساس دریافت ژاپنی‌ها از ژانر ناتورالیسم در دوران میجی، شکل گرفت. این‌گونه سبک ادبی بعدها بر ادبیات سایر کشورهای آسیایی نیز تاثیر گذاشت. I-novel گونه‌ای رمان اعترافی به حساب می‌آید و رویدادهای داستان به زندگی و جامعه خود نویسنده مرتبط است. از دیگر نویسندگان مهم ژاپن در این سبک، اوسامو دازای است.  درون‌مایه‌های آثار هاروکی موراکامی o    تنهایی و انزوای مدرن: شاید این مهم‌ترین درون‌مایه آثار هاروکی موراکامی باشد. شخصیت‌های داستان‌های او اغلب، افرادی منزوی هستند که در دنیای شهری و مدرن ژاپن احساس تنهایی می‌کنند. برای مثال کاراکترهای اصلی در دو کتاب «کافکا در کرانه» و «جنگل نروژی» در عین زندگی در شهر، از جامعه فاصله دارند. o    حرکت در مرز خیال و واقعیت: هاروکی موراکامی آنقدر استادانه جهان واقعی و سوررئال را در هم می‌آمیزد که خواننده گمان باورپذیر نبودن را هم نمی‌برد. پیشامدهای غیرواقعی آثار هاروکی موراکامی، واقعیتی باورپذیر را برای خواننده شکل می‌دهند. برای مثال در «سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا»، «کافکا در کرانه» و «1Q84» مرز میان واقعیت و رویا مبهم می‌شود.   o    عشق و روابط انسانی: عشق از درون‌مایه‌های بسیار برجسته در آثار هاروکی موراکامی است. او روابط عاشقانه پیچیده و گاه حتی غیرممکن را تصویر می‌کند. برای مثال در رمان «جنگل نروژی»، عشق با فقدان و مرگ درآمیخته است. o    موسیقی و فرهنگ پاپ: حضور موسیقی به‌ویژه موسیقی جاز و کلاسیک در آثار هاروکی موراکامی پررنگ است. کتاب «رقص، رقص، رقص» نمونه‌ای است که در آن موسیقی نقشی محوری دارد. o    جست‌وجوی هویت: قهرمانان آثار هاروکی موراکامی اغلب در جست‌وجوی معنا و هویت خود هستند. این درون‌مایه در رمان «کافکا در کرانه» به اوج خود می‌رسد. o    تاثیر تاریخ و ترومای جمعی بر زندگی معاصر: رویدادهای تاریخی بازتاب عمیقی در آثار هاروکی موراکامی دارند و او به طور مکرر به رویدادهای تروماتیک تاریخ ژاپن می‌پردازد: - قتل عام نانجینگ در رمان «سرگذشت پرنده کوکی» - حمله گاز سارین در متروی توکیو در کتاب «زیرزمین» - شورش‌های دانشجویی دهه 1960 در «1Q84»  - بمباران اتمی و پیامدهای آن در چندین اثر مختلف در آثار هاروکی موراکامی، این رویدادهای تاریخی، با تجربیات شخصی شخصیت‌ها درهم می‌آمیزد و نشان می‌دهد که چگونه تاریخ در زندگی روزمره مردم حضور دارد؛ حتی اگر به طور مستقیم آن را تجربه نکرده باشند.  o    شمنیسم و معنویت شرقی: سنت‌های شمنی و معنویت شرقی در آثار هاروکی موراکامی از درون‌مایه‌های تکراری است. به ویژه در «کافکا در کرانه» و «1Q84» این عناصر کاملا برجسته هستند. درواقع ترکیب دو درون‌مایه اخیر در آثار هاروکی موراکامی، به او اجازه می‌دهد تا از طریق تجربیات معنوی و ماورایی، راهی برای التیام زخم‌های تاریخی، بیابد.  لیست کتاب‌های هاروکی موراکامی در این قسمت مروری اجمالی خواهیم داشت بر آثاری که از هاروکی موراکی منتشر شده است. برای آن دسته از آثار هاروکی موراکامی که در ایران ترجمه نشده‌اند، از عناوین انگلیسی آن‌ها استفاده شده است. رمان‌های هاروکی موراکامی 1)    به آواز باد گوش بسپار 2)    پین‌بال، 1973 3)    تعقیب گوسفند وحشی 4)    دنیای عجیب بی‌رحم و ته دنیا 5)    جنگل نروژی / چوب نروژی 6)    رقص، رقص، رقص 7)    جنوب مرز، غرب خورشید 8)    تاریخچه پرنده کوکی 9)    دلدار اسپوتنیک 10)    کافکا در کرانه / کافکا در ساحل 11)    بعد از تاریکی 12)    1Q84 13)    سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش 14)    کشتن کمانداتور 15)     شهر و دیوارهای نامطمئنش 16)    The Strange Library (رمانی کوتاه برای بچه‌ها) مجموعه داستان‌های کوتاه هاروکی موراکامی 17)     Let's Meet in a Dream  (اثری مشترک) 18)    فیل ناپدید می‌شود 19)     بعد از زلزله 20)    بید کور، زن خفته 21)    مردان بدون زنان 22)    اول شخص مفرد 23)    Birthday Stories (مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه درباره تولد که هاروکی موراکامی از نویسندگان مختلف جمع‌آوری کرده است. یکی از داستان‌های مجموعه تولد، متعلق به هاروکی موراکامی است.) مقالات و آثار غیرداستانی هاروکی موراکامی 24)    Walk, Don't Run 25)     Rain, Burning Sun (Come Rain or Come Shine) 26)     Portrait in Jazz 27)     زیرزمین  28)    Portrait in Jazz 2 29)     وقتی از دو حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم؟ 30)     It Ain't Got that Swing (If It Don't Mean a Thing) 31)     Absolutely on Music: Conversations 32)     هاروکی موراکامی به دیدار هایائو کاوای می‌رود. 33)     What Is There to Do in Laos? 34)     Abandoning a Cat: Memories of my Father 35)     Murakami T: The T-Shirts I Love 36)     An Accidental Collection 37)     Novelist as a Vocation معرفی بهترین کتاب های هاروکی موراکامی بسیار بدیهی است که در این مقاله کوچک نمی‌توان به همه آثار هاروکی موراکامی پرداخت و درباره‌شان صحبت کرد. از این‌رو تنها چند عنوان از بهترین آثار هاروکی موراکامی را معرفی می‌کنیم. این چند عنوان، از میان گونه‌های مختلف آثار او انتخاب شده است. 1. کافکا در کرانه یکی از بهترین آثار هاروکی موراکامی، رمان جذاب «کافکا در کرانه» است که نخستین بار در سال 2002 به زبان ژاپنی و در سال 1386 به فارسی ترجمه و منتشر شد. رمان «کافکا در کرانه» که در ژانر فانتزی و رئالیسم جادویی قرار می‌گیرد، توانست جایزه جهانی فانتزی را در سال 2006 برای هاروکی موراکامی به ارمغان آورد. این رمان یکی از پیچیده‌ترین آثار هاروکی موراکامی است. «کافکا در کرانه» دو خط داستانی دارد که به موازات هم پیش می‌روند و روایت را شکل می‌دهند. یکی از این خطوط داستانی، روایت زندگی پسربچه‌ای 15 ساله است با نام غیرعادی کافکا که داستان از زبان او روایت می‌شود. کافکا، با ذهنی هدفمند و اراده‌ای قوی، همراه با دوست خیالیش که آن را پسر زاغی می‌نامد، از خانه فرار می‌کند تا جلوی سرنوشت محتومش را بگیرد. اما این، سفری ادیپ‌وار برای کافکا است و فرارش از سرنوشت، دویدن به آغوش آن است. او در این سفر درگیر ماجرای قتلی می‌شود که خود نمی‌داند در کجای آن ایستاده است؛ و خواننده نیز. روایت دوم، داستان زندگی ناکاتا است. پیرمرد کم‌هوشی که در اثر حادثه‌ای فراطبیعی در زمان کودکیش، توان ذهنیش را از دست داده است اما درعوض توانایی صحبت کردن با گربه‌ها را به دست آورده. ناکاتا این مهارت غریبش را تبدیل به راهی برای کسب درآمد کرده است. اما او نیز در پی یافتن گربه‌ای، پا به سفری می‌گذارد که شرایط عجیب و غریبی را پیش می‌آورد. این دو خط داستانی گرچه جدا از هم روایت می‌شوند و ارتباط مشخصی با یکدیگر ندارند، اما خواننده سایه هریک از این دو روایت را بر دیگری، احساس می‌کند. روایت‌هایی که شاید در دو جهان متفاوت پیش می‌روند اما به گونه‌ای فهم ناشدنی در هم تنیده‌اند.  عنوان «کافکا در کرانه» از آثار هاروکی موراکامی، ترکیب جالب توجهی است. هایائو کاوای، روانشناس مکتب یونگی ژاپنی که به عنوان پدر روانشناسی تحلیلی و بالینی ژاپنی شناخته می‌شود، معنای ویژه‌ای در این نام گذاری دیده است. زیرا کافکا که در نسخه ژاپنی؛ kafuka، خوانده می‌شود می‌تواند ترکیبی از ka به معنای خوب یا ممکن و fuka به معنای بد یا ناپذیرفتنی باشد. کاوای معتقد است که این امر، وضعیتی بینابین به کتاب بخشیده است.  این نکته هوشمندانه‌ای است که در رمان «کافکا در کرانه» از آثار هاروکی موراکامی، به کار گرفته شده است. زیرا وضعیت معلق میان فرهنگ غرب (کافکا) و فرهنگ شرق (کافوکا) و هویت اصلی و هویت جدید را به خوبی نشان می‌دهد. شخصیت کافکا تامورا در چندین حالت بینابینی قرار دارد. کافکا/کافوکا، میان نوجوانی و بزرگسالی، میان جهان واقعی و جهان موازی/ رویایی، میان گذشته و آینده و میان اراده و هویت فردی‌اش و پیشگویی که درباره‌اش شده معلق است. گویی هاروکی موراکامی از این چندلایگی استفاده کرده است تا درون‌مایه اصلی رمان را که معلق بودن میان وضعیت‌های مختلف است، بیان کند. «کافکا در کرانه» در میان آثار هاروکی موراکامی، رمان پیچیده‌ای است که ذهن شما را به چالش می‌کشد. هاروکی موراکامی خود در مصاحبه‌ای، راه فهم معماهای این رمان را چند بار خواندن آن دانسته است. با این حال «کافکا در کرانه» رمان سخت‌خوانی نیست. شما به راحتی می‌توانید بر کتاب سوار شده و خود را به روایت نفس‌گیر آن بسپارید.    2. جنگل نروژی رمان «جنگل نروژی» یکی دیگر از آثار هاروکی موراکامی است که به زیبایی، کشمکش‌های درونی انسان را در مواجهه با عشق و فقدان به تصویر می‌کشد. عنوان کتاب از یکی از موسیقی‌های گروه بیتلز، گرفته شده است. آهنگ جنگل نروژی که در ابتدای داستان، واتانابه تورو؛ قهرمان رمان را به مرور خاطراتش وا می‌دارد.  «جنگل نروژی» که در سال 1987 منتشر شد، داستان واتانابه را روایت می‌کند که در دبیرستان با کیزوکی؛ صمیمی‌ترین دوستش و نائوکو؛ دختری که کیزوکی با او رابطه دارد، آشنا می‌شود. نقطه عطف داستان، خودکشی کیزوکی در 17 سالگی است. چیزی که زندگی نائوکو و واتانابه را عمیقا تحت تاثیر قرار می‌دهد. آنها را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند و در عین حال سایه گذشته همیشه بر آن دو سنگینی می‌کند. نائوکو هیچ‌گاه نمی‌تواند از زیر این سایه سنگین خارج شود و واتانابه میان عشق عمیق اما غم‌آلودش به نائوکو و دختری به نام میدوری که بعدتر با او آشنا می‌شود سردرگم است. میدوری دختری سرزنده و مستقل است که در نقطه مقابل نائوکو قرار دارد. رمان «جنگل نروژی» از آثار هاروکی موراکامی، روایت این چالش‌های درونی است. شخصیت‌ها در انتخاب میان مرگ و زندگی، آینده و گذشته، عشق و وفاداری سردرگم هستند و معلق بودنشان میان انتخاب‌های ممکن، جهان روایی داستان را شکل می‌دهد.  در یک معنا، رمان «جنگل نروژی» از یک بحران هویت، در نسل جوان دهه 60 میلادی ژاپن می‌گوید. از دلبستگی به گذشته (سنت) و در عین حال، میل به جهان نو و بهبود اوضاع. شخصیت‌ها میان انتخاب گذشته و آینده، میان انتخاب سنت و مدرنیسم، معلق مانده‌اند. گرچه میل به آینده‌ای تازه دارند اما دلهره وفاداری به گذشته، سایه سنگینی بر سرشان انداخته است و آنان را دچار بحران‌های درونی و هویتی کرده است. واتانابه، نائوکو و میدوری نمایندگان انتخاب‌ها و امکان‌های متفاوت هستند که رابطه‌شان با هم جهان معنایی پیچیده رمان «جنگل نروژی» از آثار هاروکی موراکامی را شکل می‌دهد.   3. از دو که حرف میزنم از چه حرف می‌زنم؟ «ده سال از روزی می‌گذرد که ایده نوشتن کتابی در مورد دویدن برای بار نخست به ذهنم خطور کرد. سال‌ها پشت‌سر هم می‌آمدند و می‌رفتند و من همین‌طور، افکار و طرح‌های گوناگون را یکی پس از دیگری در ذهن مرور می‌کردم بی‌آنکه یکبار هم شده بنشینم و آن‌ها را بنویسم. دویدن موضوعی روشن و مشخص نیست که بتوان راحت از آن نوشت و از آن‌جا که نمی‌دانستم دقیقا از چه می‌خواهم بگویم، کار برایم سخت شده بود.  با این همه لحظه‌ای فرا رسید که تصمیم گرفتم افکار و احساسات خود را در این مورد، صادقانه بر زبان آورم و در این راه نیز جز سبک و روش خودم بر چیزی دیگر تکیه نکنم.» این بریده، بخشی از پیشگفتاری است که در کتاب «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» از آثار هاروکی موراکامی آمده است.  «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم»، کتابی غیرداستانی در میان آثار هاروکی موراکامی است که در سال 2007 در ژاپن منتشر شد. این کتاب که در گونه شرح‌حال نویسی قرار می‌گیرد، همانطور که از بریده پیشگفتار کتاب برمی‌آید در بیان عواطف و افکار هاروکی موراکامی، پیرامون دویدن و نوشتن است. رابطه دویدن و نویسندگی در زندگی شخصی، تجربیات هاروکی موراکامی از شرکت در ماراتن‌ها، چگونگی تبدیل شدن او به دونده و نویسنده و نظم و انضباطی که هر دو فعالیت نیاز دارند، از موضوعات اصلی این کتاب از آثار هاروکی موراکامی است. کتاب «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» ترکیبی است از خاطرات شخصی، تأملات فلسفی و بینش‌های نویسندگی هاروکی موراکامی و توصیف تجربیات ورزشی. هاروکی موراکامی با مقایسه نویسندگی و دوندگی در این کتاب، آن‌ها را دو روی یک سکه می‌داند که هر دو نیاز به نظم، تحمل تنهایی و انزوای طولانی دارند. در میان آثار هاروکی موراکامی، کتاب «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» به عنوان یک راهنمای شخصی برای خودانضباطی شناخته می‌شود و دیدی متفاوت از رابطه ذهن و بدن به خواننده می‌بخشد.    4. اول شخص مفرد همانطور که پیشتر گذشت، در میان آثار هاروکی موراکامی علاوه بر رمان‌ها، داستان‌های کوتاه هم وجود دارد. «اول شخص مفرد» نام یکی از این مجموعه داستان‌های کوتاه است که نخستین بار در سال 2020 به عنوان یک مجموعه به چاپ رسید.  «اول شخص مفرد» شامل 8 داستان کوتاه است که همگی همانطور که از عنوان مجموعه پیداست از زبان اول شخص، روایت می‌شوند. این داستان‌ها به جز داستان اول شخص مفرد پیش از این در مجله ادبی بونگاکوکای منتشر شده بودند. داستان‌ها شامل این عناوین است: 1)    خامه 2)    بر بالین سنگی 3)    چارلی پارکر، بوسا نووا می‌نوازد 4)    با بیتلز 5)    اعترافات میمون شیناگاوایی 6)    کارناوال 7)    مجموعه اشعار یاکولت سوالوز 8)    اول شخص مفرد این مجموعه داستان کوتاه، در ایران توسط نشرهای مختلف به چاپ رسیده است. دو نشر نوژین و خوب هر 8 عنوان را در مجموعه‌ منتشره خود، قرار داده‌اند. اما انتشارات چشمه با کنار گذاشتن داستان بر بالین سنگ، تنها 7 داستان از این آثار هاروکی موراکامی را در مجموعه خود دارد.   5. شهر گربه ها «شهر گربه‌ها» عنوان مجموعه گردآوری شده‌ای از داستان‌های کوتاه هاروکی موراکامی است که در ایران توسط نشر نون، منتشر شده است. این مجموعه شامل 5 داستان کوتاه از آثار هاروکی موراکامی است و همه آنها به‌جز داستان شهر گربه‌ها از مجموعه داستان‌های کوتاه «مردان بدون زنان» برداشته شده است. مجموعه شهر گربه‌ها شامل این عناوین است: 1)    شهر گربه‌ها 2)    شهرزاد 3)    سامسای عاشق 4)    کینو  5)    دیروز داستان کوتاه شهر گربه‌ها نیز درواقع گزیده‌ای است از رمان «1Q84» از آثار هاروکی موراکامی که در سال 2011 به‌طور مستقل در مجله نیویورکر منتشر شد. آثار هاروکی موراکامی، با روایتی پر پیچ‌و‌خم اما روان و دلنشین، گزینه خوبی برای کسانی است که خواندن برایشان، راهی برای برون رفت از این جهان روزمره و رنگ زدوده است. راهی برای سر درآوردن در جهانی با شگفتی‌های جادویی که در بطن همین زندگی هر روزه ما جریان دارد. به قلم «قاصدک حسینی»کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
بهترین رمان های ایرانی
بهترین رمان های ایرانی
ستارگانی بر تارک آسمان اهل قلم معرفی بهترین رمان‌های ایرانی کاری نیست که هر کسی بتواند به آن ادعا کند، اما کتابخوانی مثل من که شاید سه چهارم که نه حتی بتوانم به راحتی ادعا کنم 38 سال از 42 سال عمرم را میان صفحات کتاب‌ها گذرانده‌ام به خودم اجازه می‌دهم ستاره‌های درخشانی را که در این سال‌ها از میان این منظومه پرستاره کشف و گلچین کرده‌ام به شما معرفی کنم. کتاب ها و رمان های برتر ایرانی که باید بخوانیم تا هم به قدرت نویسندگان‌مان ایمان بیاوریم، هم اجازه ندهیم هر کتاب بی‌ارزشی خود را در میان بهترین رمان های ایرانی جا بزند. البته باز هم به خاطر اعتقادم به اینکه کتاب‌ها به قدر طول عمرشان در دست خوانندگان، قدر و قیمت می‌یابند 11 رمان فارسی برتر از دید خودم را به ترتیب سال انتشار از قدیمی‌ترین به جدیدترین برایتان معرفی خواهم کرد. برترین رمان های ایرانی 1. چشم هایش (1331) سید مجتبی آقابزرگ علوی متولد 1282 ، نویسنده واقع‌گرا، سیاست‌مدار چپ‌گرا، روزنامه‌نگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی یکی از چند نویسنده بزرگی است که پدر داستان ایرانی مدرن نام گرفته است. رمان ایرانی چشم هایش مانند نگینی بر تارک آسمان ادبیات داستان ایرانی می‌درخشد. گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشق / می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها. "خیابان‌های شهر تهران را آفتاب سوزان غیرقابل تحمل کرده‌بود. معلوم نیست که به شهرداری گفته بود که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت‌های کهن را می‌انداختند. کوچه‌های تنگ را خراب می‌کردند. بنیان محله‌ها را بر می‌انداختند، مردم را بی‌خانمان می‌کردند و سال‌ها طول می‌کشید تا در آن بر برهوت خانه‌ای ساخته بشود. آنچه هم ساخته می‌شد، توسری خورده و بی‌قواره بود. در سر تا سر کشور زندان می‌ساختند و باز هم کفاف زندانیان را نمی‌داد. از شرق و غرب، از شمال و جنوب پیرمرد و پسر بچه ده ساله، آخوند و رعیت، بقال و حمامی و آب حوض کش را به جرم اینکه خواب‌نما شده بودند و در خواب سقوط رژیم دیکتاتوری را آرزو کرده بودند، به زندان‌ها انداختند." در این تاریکی و خفقان سیاسی دوره اول پهلوی، نقاشی بر دیوار یک گالری قدیمی پس از مرگ نقاش چیره دستش در حال خاک خوردن است و مردی به دنبال راز چشمان زن میان این نقاشی است. داستان چشم هایش در دو خط موازی زمانی داستان استاد ماکان و فرنگیس و جریانات سیاسی دوره تاریخی آنها را با رمزگشایی بیان می‌کند. دکتر ماکان مردی جاافتاده و هنرمند و شناخته شده است و فرنگیس شاگرد جوانی است که قرار است استاد ماکان سخت و سنگی به ظاهر را برای ما با عشقش رمز گشایی کند. این پرده‌برداری عاشقانه و سیاسی لذتی است که قرار است در این رمان ایرانی پرطرفدار تجربه‌اش کنید. هنر روایت‌گری بزرگ علوی در کنار هیجان ماجراهای سیاسی و تاریخی باعث شده است این کتاب به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و عربی نیز ترجمه شده است. فرنگیسِ داستان چشم هایش، زنی است جوان که برای به دست آوردن آنچه می‌خواهد از هیچ تلاشی مضایقه نمی‌کند و در این رمان درخشان این استاد ماکان بزرگ است که بوسیله فرنگیس به جهان شناسانده می‌شود نه فرنگیس که یک دختر معمولی است.   2. مدیر‌ مدرسه (1337) سید جلال‌الدین سادات آل احمد معروف به جلال آل احمد یکی از پر آوازه‌ترین نویسندگان معاصر که متولد سال 1302 شمسی است، نویسنده‌ای است که نمی‌توان از آثار او در میان لیست رمان های معروف و بزرگ ایرانی نامی به میان نیاورد. جلال آل احمد را با لیستی از مشهور ترین و پرخوانش‌ترین آثار معاصر زبان فارسی مثل پنج داستان، نفرین زمین،سنگی بر گوری، نون والقلم، مدیر مدرسه، سرگذشت کندوها، زن زیادی، سه تار، از رنجی که می‌بریم و دید و بازدید می‌شناسیم. اما من همان‌طور که سیمین دانشور را با اتاقش شناختم جلال آل احمد را از نقشه دستی که در رویایش برای خانه‌اش تجسم کرده‌بود و صدای قطرات آبی که فواره‌ای هنوز بر حوض آب آن خانه می‌پاشد و رقص نسیم میان شاخه درختانی که از پنجره کنار میز کارش پیدا بود شناختم. جلال آل احمد را در نیم طبقه‌ای که مثل یک خانه درختی روح کودکانه‌اش را در حصار کتاب‌هایش قرار می‌داد شناختم. کتاب مدیر مدرسه رمان کوتاه و جذابی است که در آن قرار است بار دیگر از تقابل آرمان‌خواهی تا واقعیت جهان بخوانیم. شاید روح مبارزه طلب و نقاد جلال آل احمد در کتاب مدیر مدرسه به شفافیت آشکار شود اما نباید فراموش کنیم که زبان روان و توصیفات به‌جا و قلم قدرتمند جلال آل احمد است که کتاب مدیر مدرسه را خواندنی و لذت‌بخش کرده است. مدیر مدرسه معلم جوان با آرمان‌های عدالت طلبانه به مدرسه‌ای جدید می‌رود و قرار است آن مدرسه را با روشی متفاوت از مسئولین قدیمش اداره کند اما گام به گام با او همراه می‌شویم تا خم شدنش را در ساختار اجتماعی فاسد دورانش لمس کنیم.   3. سووشون (1348) سیمین دانشور نویسنده متولد سال 1300 را روبروی آن آینه روی میز آن اتاق نیم‌طبقه بالایی خانه‌اش که خود جلال آل احمد (همسرش) با عشق طراحی کرده و برای عشق جاودانی‌اش سیمین ساخته است شناختم. همیشه با خودم فکر می‌کنم تنها سیمین دانشور زنی که جلال آل احمد ادبیات ایران شیفته‌اش بود می‌تواند زنی باشد که بی‌جلال و با جلال پر قدرت ادبیات فارسی و داستان ایرانی را به اوج خود برساند. رمان ایرانی سووشون داستان همه مردم ایران میان سال‌های اشغال ایران در جنگ جهانی دوم است. داستان پدربزرگ من که در قحط نان آن سال‌های قحطی تعریف می‌کرد مادرش گوسفند را کباب می‌کرد و توی سینی برای او و خواهرش جلویشان می‌گذاشت ولی آن پسر و دختر کوچولوی نازپرورده نان می‌خواستند و از گرسنگی گریه می‌کردند و داستان سووشون در چنین روزهایی آغاز می‌شود و اتاق عقد دختر حاکم از نگاه زری این چنین جلوی چشمان ما تصویر می‌شود: دور تا دور سفره سینی‌های اسفند با گل و بته و نقش لیلی و مجنون قرار داشت و در وسط نان برشته به رنگ گل. خط روی نان با خشخاش پر شده بود: "تقدیمی صنف نانوا به حکمران عدالت گستر." با زعفران و سیاهدانه نقطه‌گذاری کرده‌بودند و دور تا دور نان نوشته‌بود:"مبارک باد" زری می‌اندیشید: در چه تنوری آن را پخته‌اند؟ چانه‌اش را به چه بزرگی برداشته‌اند؟ چقدر آرد خالص مصرف کرده‌اند؟ و آن هم به قول یوسف در چه موقعی؟ در موقعی که می‌شد با همین یک نان یک خانوار را یک شب سیر کرد. در موقعی که نان خریدن از دکان‌های نانوایی کار رستم دستان بود.همین چند خط از ورودیه داستان تکلیف ما را با این رمان ایرانی روشن می‌کند. قرار است از ایران بخوانیم. داستان سووشون با این نام نمادین که خواننده را پرت می‌کند به معروف‌ترین داستان بلند فارسی یعنی سیاوش شاهنامه کافی است تا با خیال راحت بدانیم با یک نویسنده باسواد و نمادگرا طرفیم. قرار نیست از کنار هیچ جمله‌ای راحت عبور کنیم. در جان یک داستان روان از اوضاع اجتماعی تاریخی به مهم‌ترین حقایق جهان یعنی عشق و وطن و مرگ و زندگی بپردازیم. زبان داستان با ظرافت ساده و محلی انتخاب شده و البته شاه‌بیت این کتاب ارزشمند و رمان ایرانی محبوب آنجاست که باز به زنان ایران پرداخته است. به زری که قهرمانانه در داستان ظاهر می‌شود و نه چون زنانی که نویسندگان خرده‌پا آن‌ها را ضعیف و منفعل و مظلوم می‌نمایانند که قصه‌هایشان بفروشد. این بار حقیقت زنان ایرانی را که گردآفرید زمانه خودند به تصویر می‌کشد. سووشون یکی از تحسین شده‌ترین داستان‌های ایرانی است که حداقل به پنج زبان در دنیا ترجمه شده است.   4. ملکوت (1349) بهرام صادقی نویسنده و پزشک متولد سال 1315 که بیشتر کار نویسندگی‌اش در داستان کوتاه بود، در تنها داستان بلندش توانست با رمان ملکوت اقبال خوانندگان را به دست آورد. "در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد." در میان لیست رمان‌های بزرگ ایرانی نام یک رمان در سبک سورئال و گوتیک بسیار خالی بود اما در رمان ملکوت قرار است یک جن در بدن یک مرد بسیار محترم حلول کند و شخصیتی که دوست دارد اعضای بدنش را از دست بدهد در داستان با ما همراه شود. آنچه این داستان را برای من جزء لیست بهترین رمان‌های ایرانی کرده است همراه شدن داستان و شخصیت‌های کاملا ایرانی در یک سبک مدرن ادبیات داستانی است."مساله برای من باور کردن یا باور نکردن است. نه بودن یا نبودن. زیرا من همیشه بوده‌ام! در همه سفرهایم، پای پیاده، در دل کجاوه‌ها، روی اسب‌ها و درون اتومبیل‌ها، وقتی که برف و بوران جاده‌ها را مسدود می‌کرد، یا آن زمان که از میان درختان گل می‌گذشتم، و آن غروبی که به شهری می‌رسیدیم و به سراغ مهمانخانه‌اش می‌رفتیم یا در سحری که باران بر سرمان می‌ریخت و درِ خانه رعیتی را می‌کوفتیم که پناهمان بدهد، در صبحی که تک و تنها به میدان دهی می‌رسیدیم و از سر چاه آب برمی‌داشتم و می‌خوردم، اگر یکی از زن‌هایم همراهم بود و اگر تنها بودم، همیشه بوده‌ام. یا اگر برایتان ثقیل است جور دیگر بیان می‌کنم: احساس می‌کنم که همیشه می‌توانم باشم."اما تنها دلیل لطف بسیار خواندن کتاب ملکوت سبک جذاب سورئالیم نیست، همان‌طور که در بخشی از کتاب الان مطالعه کردید قرار است کتاب جدالی بین خیر و شر را نیز به نمایش بگذارد تا در دل یک داستان سرگرم کننده خواننده جهان هستی شناسانه‌اش را هم را گسترده‌تر کند. داستان‌های کوتاه صادقی را در سنگر و قمقمه‌های خالی می‌توانید مطالعه کنید.   5. آتش بدون دود (1353) نادر ابراهیمی نمایش‌نامه نویس، مستندساز، ترانه‌سرا و البته یکی از نویسندگان برجسته زبان فارسی است. او متولد سال 1315 و نویسنده قهار خالق کتاب آتش بدون دود یکی از رمان‌های معروف ایرانی است. آتش بدون دود، این رمان بلند و بی‌نظیر که به زندگی مردم ترکمن صحرا در سه نسل می‌پردازد، داستان دشمنی ازلی دو قوم یموت و گوکلان است. از آغاز افسانه جایی که پدری بین فرزندانش فرق می‌گذارد و قصه کلید می‌خورد و نسل به نسل تا آنجا که دو قوم یموت و گولان بوجود می‌آیند و عشق میان دو جوان از دو قبیله دشمن و آتش و دود و جوانی ... در کتاب آتش بدون دود جهان مردم ترکمن صحرا با جزییاتی شگفت و روحیات ویژه در سه جلد کتاب که حاوی هفت فصل است با زبان شاعرانه نادر ابراهیمی تصویر شده است. وقتی به چنین مجموعه پرعظمتی نگاه می‌کنم که در آن به جز یک عالم داستان پرکشش آداب و رسوم زندگی مردم در سه نسل و جریانات تاریخی و سیاسی با دقت گنجانده شده، اشعار و اصطلاحات میان داستان به دقت انتخاب شده و جهانی از عشق ها، جنگ‌ها، مرگ‌ها و زندگی‌ها روبروی خواننده به نمایش گذاشته می‌شود. قهرمان رمان "آتش بدون دود" در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطوره‌ای ترکمن است. در جلدهای بعدی دکتر آلنی آق‌اویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آق‌اویلر محور اصلی جهان داستانی می‌شوند. رمان آتش بدون دود حاصل سی سال تلاش و قلم زنی نادر ابراهیمی است. فصول کتاب به ترتیب به شرح زیر هستند: اول: گالان و سولماز، دوم: درخت مقدس، سوم: اتحاد بزرگ، چهارم: واقعیت‌های پرخون، ششم: تو هرگز از حرکت باز نخواهی ایستاد، هفتم: هر سرانجام سرآغازی‌است. فاطمه سادات طاهری استاد ادبیات زبان فارسی دانشگاه کاشان درباره شاعرانگی زبان ابراهیمی در کتاب آتش بدون دود اینطور می‌گوید: "روی هم رفته می‌توان گفت ابراهیمی با در آمیختن شعر و داستان سبک تازه‌ای در داستان نویسی ابداع کرد که توانست با خلق تصاویر انتزاعی و آمیختن خیال و واقعیت، شخصیت بخشی به اشیا و در عین حال پایبندی به عناصر و اصول داستان نویسی نوین افزون بر ایجاد رستاخیز در کلمات داستان خویش، جایگاه زبان را در ادبیات داستانی اعتلا بخشد."   6. همسایه‌ها (1353) احمد محمود نویسنده اهوازی متولد سال 1310 یکی از نوابغ ادبیات فارسی و خالق آثاری چون داستان یک شهر، زمین سوخته، مدار صفر درجه، درخت انجیر معابد است. رمان فارسی همسایه ها داستانی است درباره زندگی مردم فرودست جامعه که در دوره تاریخی شهریور 1330 تا ماجراهای کودتای 28 مرداد 1332 می‌پردازد. در میانه داستان خالد از نوجوانی سرکش به مردی سیاسی بدل می‌شود و در آزمون عشق قرار می‌گیرد. رمان همسایه‌ها به زبان‌های روسی، انگلیسی، کردی، آلمانی و عربی نیز منتشر شده است. آنچه در دوره ملی‌شدن نفت بر مردم ایران رفت بیش از پیش در منطقه جنوب ایران به خاطر حضور پررنگ مستشاران خارجی نمود داشت و جریان فقر و ظلم ناشی از بی‌عدالتی در میان مردم ایران پیش از ملی شدن نفت دست‌مایه داستان‌های بسیاری مانند رمان همسایه ها است. اما نویسنده‌ای چون احمد محمود است که با آن گرمای نفس جنوبی‌اش و آن زبان روان و ساده پخته‌اش از ملی شدن نفت تا جنگ و محاصره در شهرهای جنگ زده در جنگ هشت ساله (در کتاب زمین سوخته) را آن‌چنان می‌تواند تصویر کند که خواننده را جلوی صفحات کتاب ساعت‌ها میخکوب کند.   7. سمفونی مردگان (1368) عباس معروفی متولد سال 1336 خالق رمان معروف سمفونی مردگان است. کتاب در سبک سیال ذهن نوشته شده است. داستان کتاب که ماجرای یک حادثه را از منظر چند ناظر روایت می‌کند در شهر اردبیل و در خانه تاجری سنتی رخ می‌دهد و مواجهه او با یکی از فرزندانش که دیدگاه‌های روشنفکری دارد را بیان می‌کند. شخصیت اصلی داستان شاعر جوانی است، که گرفتار خشم پدر سنتی خود می‌شود. باقی شخصیت هایی که در حال تماشای این روایت هستند، اورهان پسر کوچک خانواده و وارث تفکرات سنتی پدر نماینده نسل جدید قدیم اندیش، آیدا دختر خانواده، نماینده احساسات جامعه، پدر نماینده عوام، تحت تأثیر مذهب، بیوه همسایه روبه‌رو نماینده روشنفکران، صاحب کارگاه چوب‌بری نماینده روشنفکران محافظه‌کار، آیدین پسر خانواده، شاعر و نماینده نسل جوان درگیر در تناقضات هستند. داستان کتاب بسیار نزدیک به رمان "همانطور که می میریم"(as I lay dying) ویلیام فاکنر است البته در اندازه‌های کوچکتر و در رنگ و لعابی ایرانی و اسلامی که باعث می شود به عنوان یکی از بهترین رمان های ایرانی در لیست من قرار بگیرد. شاید بیست سال پیش که هیچ آشنایی با سبک سیال ذهن نداشتم وقتی در میان کتاب‌های یکی از هم‌اتاقی‌ها در خوابگاه دانشگاه این کتاب را پیدا کردم فضای پیچیده و ترسناک کتاب مرا مجذوب خود کرد اما امروز می‌توانم بی‌اغراق این کتاب را یکی از بهترین نسخه‌های رمان ایرانی در سبک سیال ذهن معرفی کنم و به علاقمندان این سبک توصیه‌اش کنم.   8. اسفار کاتبان (1379) ابوتراب خسروی متولد 1335 نویسنده خاص سال‌های اخیر است. از ابوتراب خسروی سه کتاب که یک سه‌گانه منزه و قوی است منتشر شده که اسفار کاتبان اولین آن‌هاست. این کتاب را از یک دستفروش در کوهپایه کوه دماوند خریدم. بی‌آن‌که به سال چاپ و نام نویسنده نگاه کنم کتاب را شروع کردم: "شیخ یحیی کندری رحمه‌الله علیه، صاحب تاریخ منصوری مشهور به رساله‌ی مصادیق الاثار؛ شبی در رویای صادق بر ما ظاهر شد و ... و گفت: همچنان‌که خداوند در این آیه وعده فرموده، اینک ما به هیات همچون شمایی به جهان خاکی بازگشته‌ایم ..." در آن صبح زیبای زمستانی که نفس‌ها آه می شد، همین صفحه اول میخکوبم کرد. اما هرگز فکر نمی‌کردم در پس این ورودیه فاخر و اعجاب‌انگیز قرار است یکی از عاشقانه‌های زیبایی را بخوانم که در روزهایی نه چندان دور در همین کوچه پس کوچه‌های شهرمان رخ داده است. داستان اسفار کاتبان روایت سعید بشیری دانشجوی جامعه شناسی است که همراه اقلیما همکلاسی‌اش که دختری یهودی است به دنبال غور و پژوهش در موضوعی تاریخی فلسفی در عاشقانه‌ای خونبار از دل سه داستان تو در تو در سه زمان مختلف ما را با خود می‌برد به لذت محشر صغری که همانا بازخوانی کلام است. بی‌شک اگر به رسم همیشگی‌ام بدون آن‌که نام و نشان نویسنده کتاب‌های ناگهانی خودم را دیده بودم باورم نمی‌شد قرار است چنین شاهکاری را مطالعه کنم. همانطور که هوشنگ گلشیری می‌گوید با اتکا به کتاب‌های بزرگی چون تذکره الاولیا و قرآن و اوستا نویسندگان فارسی زبان هم می‌توانند شاهکارهایی در حد جهانی بسازند، همان‌طور که شاگرد خوش‌قلمش ابوتراب خسروی در سه گانه اسفار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب آن را به نمایش گذاشته است.   9. دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت (1380) شهرام رحیمیان متولد سال 1338 نویسنده ایرانی که از سال 1365  سه کتاب دارد. کتاب‌هایی که پر خوانش‌ترین و جذاب‌ترین آنها کتاب "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت" است. کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت را که در دست می‌گیرید آن قیافه نحیفش به شما نهیب می‌زند که با یک داستان ساده طرف هستید اما دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت داستان مردی است جذاب که شما را با خود به میان داستان پرکشش عاشقانه و احساسی می‌کشاند. کتاب پر است از تکنیک‌های ادبی مدرن."افسر شهربانی گفت : "شما حق نداشتین جنازه رو از سردخونه بیمارستان بدزدین. شما مرتکب جرم بزرگی شدین. امیدوارم از عواقب کاری که کردین خبر داشته باشین." گفتم : "سرکار آدم غریبه رو که ندزدیدم. زن قانینی مو بردم خونه . زنی رو که سال‌های سال باهاش زندگی کردم و برگردوندم پیش خودم. این کار جرمه؟""دکتر نون داستان حال خوشی ندارد و در همان صفحه اول میخکوب این صحنه می‌شویم، اما قرار است ناگهان به یک واقعه سیاسی یعنی کودتای 28 مرداد پرت شویم و جهان رمانتیک داستان شما را در کنار دکتر نون در لحظه‌ای قرار دهد که تا آخر عمر همیشه با خودتان بگویید آیا اگر من هم جای دکتر نون بودم این کار را می‌کردم . اینکه نویسنده کم‌کاری مثل شهرام رحیمیان توانسته است یک کتاب در لیست بهترین رمان های ایرانی داشته باشد به خاطر تکنیک عالی داستان، زبان خوب داستان و البته یک داستان کاملا ایرانی است که در این کتاب آورده است.   10. چراغ ها را من خاموش می کنم (1380) زویا پیرزاد متولد سال 1331 در آبادان، نویسنده و مترجم ایرانی که یکی از پر افتخاران این حوزه است، پس از دو ترجمه و چند داستان کوتاه، اولین داستان بلندش؛ چراغ ها را من خاموش می کنم به سرعت جایگاه این نویسنده زن ایرانی قدرتمند را به همگان نشان داد."جعبه دستمال کاغذی را سراندم وسط میز و چرخیدم وسط میز و چرخیدم طرف یخچال شیر در بیاورم که دیدم چهار نفر دم در آشپزخانه ایستاده‌اند. گفتم: سلام. نگفته بودید مهمان دارید. تا روپوش عوض کنید، عصرانه دوستتان هم حاضر شده." خدا را شکر کردم فقط یک مهمان آورده‌اند و به دخترکی نگاه کردم که بین آرمینه و آرسینه این پا و آن پا می‌شد. از دوقلوها بلندقدتر بود و وسط دو صورت سرخ و سفید و گوشتالو، رنگ پریده و لاغر به نظر می‌آمد. آرمن چند قدم عقب‌تر ایستاده‌بود. آدامس می‌جوید و به موهای بلند دخترک نگاه می‌کرد. پیراهن سفیدش از شلوار زده بود بیرون و سه دگمه بالا باز بود. لابد طبق معمول با یکی دست به یقه شده بود. بشقاب و لیوان چهارم را گذاشتم روی میز و با خودم گفتم امیدوارم باز احضار نشوم مدرسه."زویا پیرزاد فرزند یک پدر مسلمان و مادر ارمنی و بزرگ‌شده‌ی جنوب ایران است؛ جایی که شرکت‌های نفت و مهندسان و ماجراهای آنها را از نزدیک لمس کرده‌است. حالا یک نویسنده باسواد و خوش‌زبان قرار است از زبان یک زن و یک مادر، داستان زندگی زنی ارمنی را که زندگی بسیار خوب و عادی است برایمان تعریف کند، آن چیزی که به نظر بسیار ساده انگاشته شده و بالاخره یک نویسنده تصمیم گرفته است آن را از درون به ما نشان دهد. کلاریس داستان "چراغ ها را من خاموش می‌کنم" زنی سی و هشت ساله است که در حال روایت ماجراهای عادی زندگی یک مادر و همسر و دختر است و ما را با چالش‌های روحی زنی که می‌خواهد به احساسات خودش هم کمی بها بدهد می‌پردازد. آنچه رمان ایرانی "چراغ ها را من خاموش می‌کنم" را آن‌قدر درخشان می‌کند که حداقل به پنج شش زبان زنده دنیا ترجمه شود، آن چیزی است که من آن را ایرانی‌بودن داستان می‌دانم. موقعیت کلاریس در عین حال که یک حس مشترک بین تمام زنان تاریخ جهان است، یک موقعیت بسیار ویژه ایرانی است. رمان ایرانی "چراغ ها را من خاموش می‌کنم" غیر از تحسین و جوایز پر شمارش به نظر من به دلیل پرداخت واقع‌گرایانه و ساده خود بسیار خواندنی است.   11. قوها انعکاس فیل ها (1397) پیام ناصر متولد سال 1348 نویسنده کتابهایی مثل سارق چیزهای بی ارزش و بهت زدگی توانست با کتاب قوها انعکاس فیل‌ها توجه بسیاری از خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کند. واقعیت این است که نام کتاب یعنی "قوها انعکاس فیل‌ها" که نام تابلویی از سالوادور دالی است یکی از دلایل هیجان من برای خواندن این کتاب بود. اما چه بگویم که داستان این رمان ایرانی که به سرعت جوایز ادبی را از آن خود کرد از نامش هم جذاب‌تر بود. داستانی در سبک سورئال که تا صفحه آخر خواننده را در یک جهان وارونه نگه می‌دارد و تا آخر جهان خواننده نمی‌داند دختر داستان یعنی نورا، واقعیت زندگی نقاش کتاب ما بود یا یک خیال که در همان صفحه اول انعکاس آن زنی است که در تابلو دالی هم نمی‌دانیم دارد می‌رود یا اصلا هست یا نیست. داستان با صحنه‌ای که در آن شخصیت اصلی داستان در شبی بارانی در خیابان‌های تهران پیاده‌روی می‌کند آغاز می‌شود که ناگهان زنی با یک چتر به او حمله می‌کند و پشت سرش نورا دختر عجیب داستان که دوست آن زن است جلو می‌آید و به خاطر رفتار دوستش عذرخواهی می‌کند و برای سال‌های زیادی از زندگی شخصیت اصلی داستان محو می‌شود تا وقتی که دوباره سال‌ها بعد ... کتاب قوها انعکاس فیل‌ها روایتی است قوی و چقر که خواننده هنرمند و دانا را به چالش می‌طلبد و قرار است ماهیچه‌های بخش فهم و درکتان را خوب ورز دهد. قوه تخیلتان را تیز کنید و این کتاب را به دست بگیرید تا لذتش را بچشید. این ستاره‌های درخشان آسمان ادبیات روزهای و شب‌های زیبایی را برای من ساخته‌اند و امیدوارم با خواندن این رمان‌های زیبای ایرانی، شادی و خوشی این خوانش را شما هم لمس کنید. به قلم "زهره عواطفی حافظ"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.
زندگی و آثار اوریانا فلاچی
زندگی و آثار اوریانا فلاچی
یک عمر خبرنگاری پر شور اوریانا فالاچی متولد سال 1929 در شهر فلورانس ایتالیا، یکی از انگشت‌شمار زنان خبرنگاران سیاسی و جنگی جهان بود که بعدها با کتاب‌های ویژه‌اش مورد توجه کتابخوان‌های جهان قرار گرفت. اوریانا فالاچی؛ یک خبرنگار جوان اوریانا کودکی خود را در کنار پدر  مادری از طبقه کارگر و زحمتکش آغاز کرد. در حالی که پدرش یک فعال سیاسی ضد فاشیسم ایتالیایی بود. اوریانا پس از تمام کردن دوره تحصیلی اولیه وارد کالجی در رشته داروسازی و شیمی شد اما زندگی نقشه های بسیار متفاوتی برای اوریانای نوجوان داشت. برونو فالاچی عموی جوان اوریانا پس از آنکه متوجه عدم علاقه برادرزاده اش به رشته تحصیلی‌اش شد او را ترغیب کرد که به شغل روزنامه نگاری وارد شود. از عمو به اشاره از اوریانا به سر دویدن و به این ترتیب اوریانا در هفده سالگی روزنامه نگاری نوجوان در یکی از مطرح‌ترین روزنامه‌های روز ایتالیا شد. اوریانا فالاچی؛ یک زن ضد جنگ نوشتن مطالب سیاسی تنها هنر اوریانا فالاچی نبود. اینکه از سال‌های جوانی عضو گروه‌های انقلابی ضد فاشیسم بود باعث می‌شد نوشته‌های پر شور و قابل توجه سیاسی داشته باشد اما با شروع جنگ جهانی دوم می‌توان گفت اوریانا در رودخانه پر خروش شهرت و موفقیت به آبشار بسیار بزرگی رسید، پرش بزرگ و پر خطر بعدی او تبدیل شدن به یک خبرنگار جنگی بود. حالا اوریانا فالاچی به یک چریک ضد فاشیسم بدل شده بود که با تمام توان به کشف حقایق جنگی می‌پرداخت. حضور در میدان‌های جنگ ویتنام، جنگ هند و پاکستان، خاورمیانه و آمریکای جنوبی که نام هر کدام مو به تن مردان جنگی سیخ می‌کند جایی بود که اوریانا توانست در آن شجاعت زنانه خود را به منصه ظهور برساند.  کتاب های اوریانا فالاچی زندگی، جنگ و دیگر هیچ در 2 اکتبر 1968، 10 روز قبل از آغاز بازی‌های المپیک تابستانی 1968 در مکزیکو سیتی نیروهای مسلح مکزیک به روی شهروندان غیرمسلح در تظاهرات بزرگی که در اعتراض به المپیک 1968 مکزیکو سیتی برگزار شده بود، آتش گشودند که منجر به کشته شدن صدها تن از مردم بی‌گناه و غیرمسلح در منطقه تلاتلولکو مکزیکو سیتی شد، خانم اوریانا فالاچی یکی از حاضرین در این قتل عام بود که طی این اتفاق از طرف نیروهای مصلح سه تیر خورد، حتی با موهایش روی پله‌ها کشیده شد و در نهایت رها شد تا در همان جا بمیرد اما اوریانا از این تونل وحشت جان سالم به در برد و مدرکی زنده شد برای اتفاقی که ده ها سال صاحبان قدرت در مکزیکو سیتی آن را قبول نمی‌کردند. کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ کتابی است به ترجمه خانم لیلی گلستان که حاصل حضور فالاچی در میدان‌های جنگ در ویتنام و مکزیک است.  نوشتن زنانه از جنگ چیزی است که جهان ادبیات بسیار به آن نیاز دارد. کتابی مثل کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ از اوریانا فالاچی که مملو از صحنه‌های خشونت بار جنگ‌های کثیفی است که متاسفانه در همین نزدیکی در جهان ما در حال رخ دادن است، از دید یک زن شجاع و خبرنگار پرتجربه و سخنور یک نوشته بسیار مهم در زمینه کتاب‌های ضد جنگ جهان است. یک مصاحبه گر ترسناک؛ «جنس ضعیف» جنس ضعیف اولین کتابی بود که من از اوریانا فالاچی بدست گرفتم. اولین چیزی که در این کتاب توجه من را جلب کرد شجاعت و تهور این زن بود، زن خبرنگار ایتالیایی به گوشه گوشه جهان سفر کرده و پای صحبت زنان نشسته و روزمرگی‌ها، تلخی‌ها و سختی‌های آنها را برای همه جهانیان به تصویر کشیده است. این مصاحبه‌ها و همزیستی‌ها ارزش زیادی برای همه زنان جهان دارد چون ازطریق اوریانا فالاچی شاید برای اولین بار صدای برخی از آنها شنیده شده است. گفت و گوهای اوریانا فالاچی اما آنچه باعث شهرت خیره کننده اوریانا فالاچی شد مصاحبه‌های جذاب او با افراد مشهور بود. این مصاحبه‌ها در آغاز با ادبا و بازیگران آغاز شد و در یک کتاب به زبان ایتالیایی منتشر شد. مصاحبه‌های دوره‌ای با بزرگترین و تاثیرگذارترین شخصیت‌های سیاسی روز، گام بلند بعدی اوریانا فالاچی بود. ایندیرا گاندی، گلدا مایر، یاسر عرفات، ذوالفقار علی بوتو، ویلی برانت، محمدرضا پهلوی و هنری کیسینجر، رئیس جمهور ویتنام جنوبی نگوین وان تیو و ژنرال ویتنام شمالی وو نگوین جیاپ در طول جنگ ویتنام، دنگ شیائوپینگ، آندریاس پاپاندرئو، امام خمینی، هایله سلاسی، لخ والسا، معمر قذافی، ماریو سوارس، جورج حبش و آلفرد هیچکاک لیست کوتاهی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های سیاسی و رهبران تاثیرگذار تاریخ معاصر فالاچی هستند که او مصاحبه‌هایی تکان دهنده و جذاب با آنها داشته است. سیلویا پاگیولی خبرنگار ایتالیایی در مصاحبه رادیویی که به مناسبت مرگ اوریانا فالاچی در اثر سرطان داشت در مورد او گفته است: "فالاچی بر زندگی رهبران جهان نور تاباند." آنچه در مصاحبه‌های او به وضوح مشخص است حساسیت بالای فالاچی بر حقوق زنان و پافشاری بر آن است. در دو مصاحبه‌ای که از او منتشر شده و در آنها با محمدرضا پهلوی و امام خمینی (ره) صحبت کرده است، مبارزه طلبی و هیجان او برای ایجاد تنش در مصاحبه شونده بسیار مشخص است و جالب آنکه در هر دو مورد دیدگاه‌های تند و مخالفی با هر دو این رهبران سیاسی که هر کدام متعلق به دو دیدگاه سیاسی کاملا مخالف هم است دارد و این موضوع چالشی بودن مصاحبه‌های او را نشان می‌دهد. مجموعه این مصاحبه‌ها در کتابی به نام مصاحبه با تاریخ از او منتشر شده است. بخشی از این مصاحبه‌ها شامل مصاحبه با آیت‌الله خمینی؛ مهندس مهدی بازرگان، سرهنگ معمر قذافی، آریل شارون، لخ والسا، میه چیسواف راکوفسکی، نخست‌وزیر سابق کشور لهستان؛ و سرانجام، محمدرضا پهلوی، در کتاب گفت‌ و گوهای اوریانا فالاچی در ایران منتشر شده است.  عجیب نیست که اوریانا فالاچی با این مصاحبه‌ها به لقب مشهورترین و ترسناک‌ترین مصاحبه کننده جهان معروف شد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد کتاب دیگری که از او به زبان فارسی منتشر شده است کتاب نامه‌ به کودکی که هرگز زاده نشد، است این کتاب که با موضوع اصلی سقط جنین نگاشته شده است ولی در حقیقت نوشته‌ای است که می‌تواند از زبان هر زنی در هر گوشه جهان باشد خطاب به جنینی که در رحمش دارد. عشق مادرانه و عدالت خواهی با چاشنی فمنیسم در این کتاب به وضوح به چشم می آید. اوریانا فالاچی با دیدگاه بسیار تندی نسبت به دین اسلام که با اتفاقات یازده سپتامبر 2001 شعله ور تر شد، در کتاب خشم و غرور احساسات ضد اسلامی‌اش را منعکس کرد. جالب اینکه در سال 2005، فالاچی با پاپ بندیکت شانزدهم یک مصاحبه خصوصی داشت. فالاچی اگرچه ملحد بود، اما احترام زیادی برای پاپ قائل بود در مقاله‌ای با عنوان "اگر اروپا از خود متنفر است" او را تحسین کرد. علی‌رغم اینکه فالاچی یک خداناباور بود، مدعی شد یک «خداناباور مسیحی» است.  وقتی شایعات ساخت یک مرکز اسلامی در شهر سیه‌نا شدت گرفت، فالاچی به نیویورکر گفت: "اگر مسلمانان این مرکز اسلامی را بسازند، او با کمک دوستانش آن را منفجر خواهد کرد." کتاب ان‌شاءالله و کتاب ریشه‌های نفرت: حقیقت من درباره اسلام کتاب‌های دیگری هستند که فالاچی تا آخر عمر 77 ساله‌اش منتشر کرده و در آنها با روشی اسلام ستیزانه به نقد اسلام پرداخته است.  آنچه زندگی و کتاب‌های اورینا فالاچی را برای خوانندگان و محققان جذاب می‌کند روندی است که او از یک خبرنگار جوان آغاز می‌کند به یک زن ضد جنگ می‌رسد و بعد یک مصاحبه‌گر ترسناک می‌شود. مشاهده این روند برای یک زن از طبقه کارگری در جامعه ایتالیا بسیار جذاب است و جای تحقیقات بسیاری دارد. به قلم "زهره عواطفی حافظ"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.
آشنایی با بهترین کتاب های ترسناک ایرانی
آشنایی با بهترین کتاب های ترسناک ایرانی
تا به حال شده سرگردان میان یک کتاب‌فروشی چرخ بزنید و از خودتان یا فروشنده‌ها بپرسید: یعنی بهترین رمان ترسناک ایرانی چیه...؟  اگر پاسختان مثبت است، این مطلب برای شماست. حتی اگر پاسختان منفی است و صرفا دنبال یک کتاب ترسناک درست و حسابی می‌گردید که بخوانید، باز هم این مطلب برای شماست. حتی اگر به دنبال امتحان کردن یک چیز جدید از ژانری که تا به حال سراغش نرفته‌اید هستید، باز هم این مطلب برای شماست. حتی اگر صرفا دنبال یک کتاب خوب می‌گردید، باز هم... ژانر وحشت و رمان‌های ترسناک، همواره یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی مخاطبان بوده‌اند و افراد زیادی به دلایل مختلف، از خواندن چنین داستان‌هایی لذت می‌برند. یکی از خوبی‌های ژانر وحشت، این است که می‌تواند با تقریبا هر ژانر دیگری مخلوط شود و خوانندگان آن ژانر و گونه را هم به سمت خودش بکشد. رمان‌های ترسناک عاشقانه، رمان‌های ترسناک تاریخی، رمان‌های ترسناک فانتزی و امثال این‌ها، همگی ممکن هستند و تجربه نشان داده که می‌توانند آثاری شگفت‌انگیز از آب در بیایند.  رمان ترسناک، چه فایده ای دارد؟ تجربه‌ی هیجان و تعقیب و گریز و لرزی که سرتاپای وجود آدم را فرا می‌گیرد، بدون این‌که یک خطر حقیقی خارجی وجود داشته باشد... چرا که نه؟ تحقیقات نشان داده‌اند که خواندن رمان‌ها و داستان‌های ترسناک، فواید زیادی هم برای خواننده دارند. فوایدی از جمله سرگرمی، از بین بردن روزمرگی، ارضای حس کنجکاوی و خلاصه مواردی از این دست. البته که همواره باید سن مخاطب و ویژگی‌های شخصیتی هر فرد را هم در نظر گرفت تا بتوانیم میزان آسیب‌های احتمالی را به حداقل برسانیم. مخلص کلام این‌که در پرطرفدار بودن این ژانر و حتی گاهی ضروری بودنش، تقریبا شکی نیست. رمان ترسناک ایرانی اما مثل خیلی ژانر‌های دیگر، رمان ترسناک ایرانی هم کودکی تازه‌نفس است که هنوز مانده تا جای پایش را محکم کند. شاید به همین خاطر باشد که خیلی اوقات، رمان‌های ترسناک خیلی قوی‌ای در ایران نوشته می‌شوند و گاهی آن‌چنان موردتوجه مخاطب قرار نمی‌گیرند، چون تصور این است که اصلا رمان ترسناک ایرانی نداریم و اگر هم چیزی پیدا شد، حتما خوب نیست. از همین روست که شاید انتخاب کتاب برای مخاطب سخت بشود و برسد به همان سوالی که ما در ابتدای این مطلب عنوان کردیم: بهترین رمان‌های ترسناک ایرانی کدامند؟ در فهرست پیش‌رو، تلاش کرده‌ام با ذکر کردن چندتایی از بهترین رمان‌های ترسناک ایرانی، تا حدی به این سوال پاسخ بدهم. بهترین رمان های ترسناک ایرانی 1- مجموعه گورشاه چه کتابی بهتر از گورشاه، برای شروع کردن فهرست بهترین رمان‌های ترسناک ایرانی؟ هرچه نباشد، اسم سیامک گلشیری بین ترسناک‌خوان‌های ایرانی، اسم معروفی است. خیلی‌ها از دوران نوجوانی‌شان مجموعه خون‌آشام او را می‌شناسند و سال‌ها با داستان‌هایش زندگی کرده‌اند. مجموعه خون‌آشام یکی از اولین‌های ژانر خودش در ایران بود و به نظر من توانست به نوبه‌ی خود، رسالتش را به سرانجام برساند. اما از نظر شخصی من، گورشاه داستانی است که به خوبی پیشرفت نویسنده را در طی کارش نمایش می‌دهد و می‌تواند کسانی که در سال‌های جوان‌تر بودنشان خون‌آشام را خوانده‌اند را راضی کند. گورشاه یک مجموعه پنج جلدی است که به جرئت می‌توان گفت با گذشتن از هر کتاب، هیجان‌انگیزتر می‌شود! داستانی پر از هیجان، دلهره و معما که پیش‌بینی مسیر پیشرفتش، کار خیلی راحتی نیست. کتاب اول، دختران گمشده، به سادگی آغاز می‌شود: با پسر نوجوانی که به دنبال خواهر گمشده‌اش می‌گردد. اما خیلی زود، عجایب داستان به چشم می‌آیند؛ پسرک ادعا می‌کند که خواهر کوچکش داخل زیرزمین خانه خودشان گم شده. اما کیست که حرف او را باور کند؟ پلیس؟ پدر و مادرش؟ همچین حرف‌هایی اصلا با عقل جور در نمی‌آید. این‌جاست که پسرک یعنی نیما، به فکر کمک گرفتن از افراد دیگر می‌افتد و در نتیجه، پای نویسنده مجموعه خون‌آشام به داستان باز می‌شود. این‌که نویسنده در مجموعه گورشاه خودش را به عنوان یکی از شخصیت‌ها معرفی می‌کند، می‌تواند حرکت خیلی شجاعانه‌ای در نظر گرفته شود. فکر نمی‌کنم کار راحتی باشد؛ اما گلشیری که از قبل هم تجربه‌ی کارهای این‌چنینی را دارد، به خوبی از پسش برآمده و حضور خودش به عنوان خودش در داستان را تبدیل کرده به ترفندی که برای خواننده‌های قدیمی نوستالژیک است و برای خواننده‌های جدید، غافلگیرکننده و هیجان‌انگیز. به نظر من، گورشاه مجموعه‌ای است که علاوه‌بر جذاب بودن برای طرفداران رمان‌های ترسناک، می‌تواند نظر کسانی که خیلی طرفدار این گونه نیستند را هم به خود جلب کند. یعنی اگر به دنبال تنوع دادن به مطالعه‌تان و امتحان کردن چیزهای جدیدتر هستید، گورشاه می‌تواند انتخاب خوبی باشد. البته که باید حوصله‌ی دنبال کردن داستان در طی پنجد جلد: دختران گمشده، به سوی قلمرو شاه یوناس، طلسم فرشته مرگ، یاران پادشاه و مردگان قلعه‌ی سیاه را هم داشته باشید. بخشی از کتاب دختران گمشده، جلد اول مجموعه گورشاه: وقتی از اتاق‌خواب بیرون آمدم و راه افتادم سمت تلفن، احساس عجیبی پیدا کرده بودم. حال زمانی را داشتم که خون‌آشام‌ها سراغم آمده بودند. یک چیزی در درونم می‌گفت به‌محض اینکه تلفن را جواب بدهم،‌ دوباره زندگی‌ام دستخوش تغییر بزرگی خواهد شد. به‌خاطر همین بود که وقتی رسیدم کنار پیشخان،‌ فقط زل زدم به گوشی تلفن و شماره تلفن همراهی که روی آن پیدا بود. صبر کردم، آن‌قدر که فکر می‌کردم بالاخره خاموش می‌شود. و خاموش شد. هنوز زل زده بودم به صفحه که باز صدای زنگ تلفن بلند شد. آن‌وقت بود که دستم را دراز کردم، نوک انگشتم را کشیدم روی دایره سبز و گوشی را گذاشتم روی گوشم. هنوز نگفته بودم الو که کسی از آن‌طرف خط اسمم را به زبان آورد. صدایش می‌لرزید و نفس‌نفس می‌زد، انگار مسیری طولانی را دویده باشد. خیلی سریع گفت اتفاقی برایش افتاده که حتماً باید مرا ببیند.   2- مجموعه دروازه مردگان یکی دیگر از کتاب‌هایی که بدون شک نمی‌توان فهرستی از بهترین رمان‌های ترسناک ایرانی نوشت و نامی از آن نبرد، مجموعه دروازه مردگان است. حمیدرضا شاه‌آبادی که سال‌هاست برای نوجوانان، بزرگسالان و حتی کودکان کتاب می‌نویسد، بارها امتحان خود را پس داده و به روش‌های مختلف نشان داده که نویسنده‌ی قابلی است. او در مجموعه‌ی دروازه مردگانش، داستانی پر از ترس و وحشت را با چاشنی تاریخ به مخاطب عرضه می‌کند که کافی‌ست تنها یک جلد از آن را بخوانید تا غرقش شوید و دیگر نتوانید از آن دل بکنید.  دروازه مردگان که با کتاب قبرستان عمودی آغاز می‌شود، مثل خیلی کتاب‌های دیگر این نویسنده با تار و پود ظریف و درهم‌تنیده‌ای از حال و گذشته شکل گرفته است. داستانی که دو خط زمانی مجزا و در عین حال مرتبط به هم دارد و حالش تهران فعلی و گذشته‌اش، تهران قدیم را روایت می‌کند، در قلب شهر و در محله‌ی عودلاجان؛ جایی که عمارت پرآوازه‌ای میزبان ده‌ها کودک است که به انحاء مختلف از خانواده‌هایشان جدا شده و به کار گماشته شده‌اند. عمارتی که هر گوشه‌اش داستانی هولناک در دل خود دارد، از جمله حوض بزرگی که وسط حیاط است و گفته می‌شود ارباب عمارت، تعداد زیادی از دشمنانش را در آن غرق کرده و دیوارهای سیاه و بلندی که با اجساد میانشان، قبرستانی عمودی ساخته‌اند. شاه‌آبادی در این مجموعه، تخصصش در حوزه‌های تاریخ و ادبیات را باهم ادغام کرده و با دست گذاشتن روی یکی از مهم‌ترین برهه‌های تاریخ ایرانی، به حقایقی اشاره کرده که باید از فراموشی‌شان جلوگیری کنیم. تاثیرات جنگ جهانی، قحطی و بیماری، ابتدای مسیر ساخت مدارس و سواد آموزی، همگی از مواردی هستند که ما در طی داستان دروازه مردگان با آن‌ها روبرو می‌شویم اما در عین سنگین و حساس بودن موضوعات و داستان به صورت کلی، نویسنده با هنرمندی مخاطب را با خود همراه می‌کند و اجازه نمی‌دهد که او دل‌زده شود. اگر از من بپرسید، می‌گویم که داستانی که در قبرستان عمودی شروع می‌شود، در طی جلدهای بعدی یعنی شب خندق و چاه تاریکی، تنها عمیق‌تر و جذاب‌تر شده و با هر صفحه و هر فصل، مخاطب را تشنه‌تر می‌کند. دروازه مردگان، مجموعه‌ای است که با اطمینان می‌توانم بگویم از خواندن آن پشیمان نمی‌شوید؛ چه طرفدار وحشت و تاریخ باشید و چه نه. بخشی از کتاب قبرستان عمودی، جلد اول مجموعه دروازه مردگان: همیشه سیاه بود. چه در روز و چه در شب. دیواره های خاکستری دور حوض حجم براق و سیاهی مانند عقیق را در میان گرفته بودند. غروب ها وقتی بساط آفتاب از روی حوض جمع می شد بوی تعفن آب حوض در تمام عمارت پهن می شد. می گفتند سال هاست که آب این حوض عوض نشده. تابستان ها آب با تابش خورشید بخار می شد و زمستان و پاییز با بارش برف و باران دوباره پر می شد. نویان خان هیچ وقت اجازه ی عوض کردن آب را نمی داد از بس که درباره ی آن حوض حرف های مختلف بر سر زبان ها بود. گویا می ترسید با عوض کردن آب حوض، رازهای بسیاری برملا شوند.   3- 7 جن مورد بعدی در فهرست بهترین رمان‌های ترسناک ایرانی، کتاب 7 جن است که خود جلد اول یک مجموعه‌ی چند جلدی به شمار می‌رود. امید کوره‌چی در این کتاب تلاش کرده روایت جدیدی از خیلی مفاهیم آشنا برای ما تصویر کند. مفاهیمی همچون نبرد خیر و شر و هم‌زیستی انسان‌ها و اجنه و خلاصه مواردی از این قبیل. داستان اصلی این کتاب، چیز جدیدی نیست. همان داستان قدیمی نبرد و مقابله‌ی خیر و شر. اما نکته‌ی جالب و هیجان‌انگیز درباره‌ی این مفاهیم آشنا، این است که اگر نویسنده یا هنرمند کار خودش را به خوبی انجام دهد، می‌توانیم شاهد برداشتی نو و جدید از حکایتی دیرینه باشیم که به نوبه خود خیلی هم هیجان‌انگیز است. جوری که هر هنرمند و آفریننده‌ای با ظرافت‌های خاص خودش به سراغ موضوع می‌رود و جان تازه‌ای به آن می‌بخشد. دقیقا کاری که کوره‌چی در 7 جن می‌کند. شخصیت اصلی 7 جن، فردی بسیار باهوش و مسلط به علوم غیبی است و هدفش، شکست دادن مرتاضی قدرتمند به نام درویش که می‌خواهد مسیری که حضرت سلیمان به روی اجنه بسته بود را باز کند و آن‌ها را تحت کنترل خود قرار دهد. کوره‌چی خود در دانشگاه درس علوم حدیث خوانده و با مطالعه‌ی 7 جن، می‌توانیم ببینیم که از دانش خود در این زمینه، در داستانش به نحو احسن استفاده کرده است. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، ادبیات گونه‌ وحشت به خودی خود تا حد زیادی در ایران تازه‌نفس و نوپاست و شاید از این روست که دیدن کتابی همچون 7 جن که نه‌تنها در ژانر وحشت قرار می‌گیرد و بلکه از عناصر دینی و مذهبی در داستان استفاده کرده و ردپای عرفان اسلامی در تمام فصول آن دیده می‌شود، می‌تواند برای مخاطبان زیادی جالب‌توجه باشد. عشقی که در این داستان بین شخصیت اصلی و دختر موردعلاقه‌اش یعنی میرانا تصویر شده هم نکته‌ی دیگری است که به جذابیت داستان می‌افزاید. عشقی که انگیزه‌ی مضاعفی می‌شود برای شکست دادن درویش، چرا که نجات جان میرانا در گرو این کار است. برای مشاهده بقیه این مجموعه و سایر کتاب های امید کوره چی می توانید اینجا را کلیک کنید. بخشی از کتاب 7 جن: دریا ناآرام‌تر از آن بود که فکرش را می‌کردم، تا کمر ایستاده بودم میان آب و طوفان امواج خروشان را چنان به صورتم می‌کوبید که هر لحظه تمرکزم بیشتر به‌هم‌ می‌ریخت و از توانم در مبارزه کاسته می‌شد. حدود یک ساعتی می‌شد درگیر نبرد با دیوی بودم که سرسختانه مقاومت می‌کرد و رام نمی‌شد، که به یک باره دیو اطراف حصار محافظ من چرخید و دیواره‌ای از آتش اطرافم را فرا گرفت، اما چون میان آب ایستاده بودم حرارتی به من نرسید. وقت زیادی نمانده بود، اگر شب از راه می‌رسید قدرت دیو چند برابر می‌شد، تمام عزمم را جزم کردم تا ذکر آخر را بگویم و کار را یک‌سره کنم، که ناگهان موج مهیبی به تنم اصابت کرد و تعادل خود را از دست دادم و یک پایم از حصار بیرون رفت و دیو هم که انگار منتظر چنین فرصتی بود، نعره‌ای کشید و بدن دودگونه‌ی خود را جمع کرد و مثل برق آمد سمت من که ناگهان صاعقه‌ای از آسمان به تنش اصابت کرد و تمام بدنش چون دود از هم پاشید و نابود شد. نفس راحتی کشیدم و خود را از کف دریا جمع کردم. خوب می‌دانستم صاعقه‌ای در کار نیست و این نهاییل فرشته بود که باز هم مثل دفعات قبل خود را برای حفاظت از من به خطر انداخته و شمشیر نورانی‌اش را مثل صاعقه چنان بر سر دیو بدسیرت کوبیده که تمام تنش بی هیچ زخم یا جراحتی به طور کامل دود شد و رفت هوا. لباس‌هایم خیس خیس بود و شوری آب، دهانم را پر کرده بود، کشان‌کشان از میان دریا بیرون آمدم و قدم بر شن‌های ساحل گذاشتم، که چشمم به صورت کشیده و پر از نور نهاییل افتاد. تاج پادشاهی مثل یک خورشید بر سرش می‌درخشید و ردای بلند و سفیدش در وزش باد، موج برمی‌داشت.   4- کابوس‌های خنده‌دار کتاب دیگری که قطعا یکی از بهترین‌ رمان‌های ترسناک ایرانی به حساب می‌آید، کابوس‌های خنده‌دار است؛ اثری دیگر از حمیدرضا شاه‌آبادی. کابوس‌های خنده‌دار هم تم‌های ترسناک و تاریخی دارد. در این کتاب به ایران اواخر دوره قاجار سفر می‌کنیم که درگیر قحطی است و داستان خانواده‌ای را دنبال می‌کنیم که یک گروه نمایش خانوادگی دارند و از این راه زندگی‌شان را می‌گذرانند. اما در شرایط قحطی و بیماری که کسی نان برای خوردن ندارد، چه کسی به نمایش و سرگرمی و چیزهایی از این دست اهمیت می‌دهد؟ کابوس‌های خنده‌دار هم از آن کتاب‌هایی است که ابتدا یک داستان ساده به نظر می‌آید، اما ذره‌ذره چنان وهمی بر داستان چیزه می‌شود که دیگر راهی برای انکارش باقی نمی‌ماند. تصور این‌که چنین اتفاقات هولناکی در همین دنیای ساده‌ای که تمام ما در آن زندگی می‌کنیم بیفتد، کافی‌ست تا مو به تن هر خواننده‌ای سیخ شود. یکی از نکات جالبی که در کابوس‌های خنده‌دار مشاهده می‌شود، این است که ما نه تنها با زندگی مردم عادی کوچه و خیابان در آن زمان آشنا می‌شویم، بلکه با راه و روش و زندگی یک طبقه‌ی خاص از آن‌ها روبرو می‌شویم که شاید بتوان گفت تا به حال در حق آن‌ها کم‌لطفی شده‌ است؛ یعنی همین طبقه و دسته‌ای که کارشان نمایش یا به قول خودشان تقلید و تیارت است. این‌که چه می‌کردند و چه می‌خوردند و می‌پوشیدند و خلاصه زندگی‌شان را از چه راهی می‌گذراندند، می‌تواند برای هر خواننده‌ای جالب باشد. شخصیت‌های این داستان، از پدر و مادر خانواده گرفته تا بچه‌ها و حتی شخصیت‌های فرعی، هرکدام در نوع خود خاص و جالب هستند؛ با ویژگی‌ها و تکیه‌کلام‌ها و رفتارهای مخصوص به خودشان. شخصیت‌هایی که یکی کم‌تر و یکی بیشتر، بالاخره خودشان را در دل خواننده جا می‌کنند و به تعلیق داستان هم کمک زیادی می‌کنند؛ چون دوستشان داریم و دلمان می‌خواهد بدانیم چه اتفاقی برایشان می‌افتد و دعا می‌کنیم از تمام این ماجراها جان سالم به در ببرند. بماند که کابوس‌های خنده‌دار حتی تا پاراگراف آخرِ فصل آخر هم دست از غافلگیر کردن خواننده برنمی‌دارد. خلاصه بگویم، از آن کتاب‌هایی‌ست که وقتی تمام می‌شود، آدم سریع کتاب را می‌بندد و به دور و برش نگاهی می‌اندازد یا ناچار چند لحظه‌ای به دیوار روبرویش خیره می‌شود. بخشی از کتاب کابوس‌های خنده‌دار: ننه‌عفت نشسته بود روی زمین و گریه می‌کرد. بابا توی اتاق دور خودش می‌چرخید و با کف دست گاهی به پیشانی‌اش می‌کوبید و گاهی به ران پایش. ننه‌عفت گفت: «یعنی می‌شه دوباره تو خواب راه رفته باشه؟ می‌شه رفته باشه یه جای دیگه خوابیده باشه؟» بعد انگار چیزی یادش آمده باشد، از جا بلند شد و به دیوارهای دورتا‌دور اتاق نگاه کرد. شک نداشتم دارد دنبال دولابچه می‌گردد. همان چیزی که من هم آرزو داشتم روی دیوار بود و نجیبه از توی آن بیرون می‌افتاد. وقتی که دید همه‌ی دیوارها صاف‌اند و هیچ دولابچه‌ای میان آن‌ها نیست، دوباره نشست روی زمین و آرام گفت: «کاش تو خواب راه رفته باشه.» بابا دوباره کوبید به پیشانی‌اش و گفت: «من نمی‌فهمم چرا این بی‌همه‌چیز منکر شد که ما بچه داریم... چرا همچین می‌کنه!» ننه‌عفت گفت: «خدا کنه تو خواب راه رفته باشه، خدا کنه این بلا نباشه.» بابا آهی کشید و رفت نشست روی صندوقچه. سرش را انداخت پایین و کمی به زیر پایش نگاه کرد و گفت: «عجب بساطیه... ما رو بگو روز اول فکر کردیم اومدیم این‌جا یه حقیقتی رو برملا کنیم؛ حالا خودمون هم نمی‌دونیم چی راسته و چی دروغ، کی هست و کی نیست.»   5- ملکوت یکی از بهترین رمان‌های ترسناک ایرانی که کم‌تر جایی اسمی از آن برده می‌شود، ملکوت است. ملکوت از آن کتاب‌هایی است که با جمله‌ی اول، مخاطب را به خود جذب می‌کند: در ساعت 11 شب چهارشنبه‌ی آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد. بهرام صادقی، کتاب خود را این‌گونه آغاز می‌کند؛ با گروهی که یک نفر از آن‌ها جن‌زده شده و کسی راه‌حلی برای نجاتش ندارد. ناگهان یکی از آن‌ها، پیشنهاد می‌کند که پیش معروف‌ترین پزشک منطقه یعنی دکتر حاتم بروند تا زمانی که صبح شود و امکان مراجعه به جن‌گیر وجود داشته باشد. در مطب، دکتر حاتم به یکی از دوستان آقای مودت می‌گوید که بیماری به نام م. ل. پیش او بستری‌ست که به‌طور خودخواسته، تمام اعضای بدن خود را جراحی و قطع کرده و حالا برای رها شدن از دست آخرین عضوش، یعنی دست راستش، پیش دکتر حاتم آمده است. در نگاه اول و در طی فصل اول، به نظر می‌رسد که ملکوت تنها کتابی حاوی یک داستان جن و پری ساده باشد و نه بیشتر، اما حقیقت ماجرا، چیزی فراتر از این است. پزشکی که این گروه دوستی پیش او می‌روند، یک فرد عادی نیست. در واقع شاید بتوان گفت هیچ‌کدام از شخصیت‌های مرموز این داستان، عادی نیستند. رفته‌رفته با ماجراهای هولناک‌تری آشنا می‌شویم و سوالات جدی‌تری در ذهنمان شکل می‌گیرد. صادقی در ملکوت چنان هنرمندانه این فضا و شخصیت‌های عجیب و خارق‌العاده را خلق کرده که جایی خواننده به خودش می‌آید و می‌بیند که دارد از خواندن یک مکالمه‌ی معمولی بین یک زن و شوهر، به خود می‌لرزد. شخصیت‌های داستان در عین عجیب بودن، به خوبی پرداخته شده‌اند و در عین حال به خوبی خواننده را غافلگیر کرده و تحت‌تاثیر قرار می‌دهند. داستان‌های ترسناک انواع مختلفی دارند. مثلا بعضی از آن‌ها ترسناکند که باشند؛ برای سرگرم کردن خواننده و البته که چیز بدی در این باره وجود ندارد. اما بعضی داستان‌های ترسناک هم هستند که به آدم تلنگر بزنند و او را به خود بیاورند. همان‌طور که قبل‌تر اشاره‌ای شد، ملکوت در دسته‌ی دوم قرار می‌گیرد. در واقع گویی نویسنده از ابزار داستان استفاده کرده تا به مسائل و سوالاتی جدی در باب انسانیت، خیر و شر و اختیار و موضوعاتی از این دست بپردازد. اصلا کسی چه می‌داند؟ شاید واقعا ترسناک‌ترین موجود این عالم، خود آدمی‌زاد باشد. راستی، اگر حوصله و علاقه‌اش را داشتید، گوش دادن به کتاب صوتی ملکوت را هم پیشنهاد می‌کنیم. گوینده‌ی آن، بهنام تشکر، چنان به خوبی وظیفه خود را انجام داده که فضای کتاب به خوبی پیش چشم خواننده (یا شنونده!) زنده می‌شود و هر جمله‌ای را کاملا از نزدیک احساس می‌کند. بخشی از کتاب ملکوت: مسئله برای من باور کردن یا باور نکردن است. نه بودن یا نبودن. زیرا من همیشه بوده‌ام! در همه سفرهایم، پای پیاده، در دل کجاوه‌ها، روی اسب‌ها و درون اتومبیل‌ها، وقتی که برف و بوران جاده‌ها را مسدود می‌کرد، یا آن زمان که از میان درختان گل می‌گذشتم، و آن غروبی که به شهری می‌رسیدیم و به سراغ مهمانخانه‌اش می‌رفتیم یا در سحری که باران بر سرمان می‌ریخت و درِ خانه رعیتی را می‌کوفتیم که پناهمان بدهد، در صبحی که تک و تنها به میدان دهی می‌رسیدیم و از سر چاه آب برمی‌داشتم و می‌خوردم، اگر یکی از زن‌هایم همراهم بود و اگر تنها بودم، همیشه بوده‌ام. یا اگر برایتان ثقیل است جور دیگر بیان می‌کنم: احساس می‌کنم که همیشه می‌توانم باشم.   به قلم "فاطمه حیدری"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.
بهترین رمان های عاشقانه
بهترین رمان های عاشقانه
رمان‌های عاشقانه آری یا خیر؟  خیلی‌ها عشق را آنقدر مقدس می‌دانند که برای تعریف و شناختش هیچ راهی را مناسب و شایسته نمی‌دانند؛ حتی داستان‌ها و رمان‌های عاشقانه را عامه‌پسند می‌نامند و سطحی نازل برای آنان در نظر می‌گیرند. در کنار این خیلی‌ها، عده دیگری هم هستند که اصلا به عشق اعتقادی ندارند که هیچ، آن را دروغی انسانی می‌پندارند که آدم‌ها از آن برای رسیدن به منافع شخصی‌شان استفاده می‌کنند.  در مقابل این دو دسته کسانی هستند که عشق را مقدس می‌دانند و در عین قداست برای آن ارزشی وجودی قائلند. ارزشی که می‌تواند خودش را در هر قالبی بریزد و با شرایط وفق دهد. مثلا در قالب داستان‌ها و رمان‌های عاشقانه، غزل‌واره‌ها، فیلم‌ها و ... قالب‌هایی که در همه آنها حداقل وجود دو انسان کافیست تا آن قالب شکل بگیرد. در این میان، ادبیات و نویسندگان ادبی به شکلی اعجاب‌انگیز از عشق بهره برده‌اند. بهره‌هایی که بسیاری‌شان جاودانه شد، عده‌ای مهر عامه‌پسندی خوردند و برخی از دنیای ادبیات طرد شدند.  رمان عاشقانه شاید بتوان گفت رمان‌های عاشقانه یکی از محبوب‌ترین انواع ادبی در بین رمان‌هاست که دلخواهان فراوانی دارد. رمان‌های عاشقانه عجیبند بسیار عجیب؛ رمان‌هایی هستند که با حضور تنها یک نفر می‌توان یک رمان عاشقانه نوشت؛ چرا؟ به همان دلیل که عشق در هر قالبی می‌تواند خود را جای بدهد، برای هر موجودی یا شیئی، با هر تعداد نیز می‌تواند تعریف شود.  یکی دیگر از عجایب رمان‌های عاشقانه این است که می‌توانند در کنار هر موضوع دیگری همچون ژانر وحشت، فانتزی، جنایی، علمی- تخیلی به راحتی قرار گیرند و آنچنان با آن‌ها درهم‌آمیزند که کشش و تعلیق و نقطه اوج و پایان آن را در دست گیرند.  فضا در رمان‌های عاشقانه بیشتر محدود به فضای جسمی و اروتیک شخصیت‌های داستان می‌شود الا رمان‌هایی که بخواهند از عشق استفاده‌های دیگری مثل گرفتن نتیجه اخلاقی یا استفاده از بهره‌وری‌های تعلیقی عشق داشته باشند.  جالب است بدانید که کارشناسان ادبی بر این باورند که شروع ژانر عاشقانه احتمالاً به قرن هجدهم بازمی‌گردد؛ اما محبوبیت این ژانر به قرن نوزدهم و جین آستن و خواهران برونته برمی‌گردد.   عشق با وجود انکار بسیاری در طول تاریخ همچنان تک‌تاز با اسبی براق و خستگی‌ناپذیر به پیش می‌راند، عرصه ادبیات را از آن خود می‌کند و سربلند به پیش می‌راند. این مطلب به معرفی بهترین رمان‌های عاشقانه پرداخته؛ بهترین‌هایی که از نظر هر فرد ممکن است بهترین دیگری روی دست آن را زده باشد یا بزند. برترین رمان های عاشقانه 1. چشم هایش از همان ابتدای آفرینش عشق، چشم‌ها نقش بسیار مهمی را در داستان‌ها و رمان‌های عاشقانه ایفا کرده‌اند. چشم‌هایش معروف‌ترین اثر بزرگ علوی بلکه یکی از معروف‌ترین رمان‌های عاشقانه ایرانی است که دقیقا با همین عنوان به نگارش درآمده است.  این رمان نگاهی عمیق به جامعه‌ی ایران در دوران استبداد رضاشاه پهلوی دارد؛ بزرگ علوی در رمان چشم‌هایش، تصویری هنرمندانه از زندگی نقاشی برجسته ملقب به استاد ماکان را ارائه می‌دهد که در تقابل با حکومت دیکتاتوری پهلوی اول قرار می‌گیرد. چشم‌هایش یکی از بهترین رمان‌های عاشقانه ایرانی است که با کششی فراوان به موضوع عشق، هنر و مبارزه برای این دو می‌پردازد. مخاطب چشم‌هایش در طول خواندن رمان با چالش‌های اخلاقی و اجتماعی فراوان و متفاوتی روبرو می‌شود. قسمتی از کتاب چشم هایش: زنی با قد متوسط موقر و خوش‌اندام وارد حیاط شد و به طرف سرسرا رفت چند قدمی که نزدیک شد، نگاهی پر از تعجب به سرسرا انداخت. معهذا راهش را ادامه داد. از یکی از شاگردها که از پله ها پائین می‌آمد چیزی پرسید. من فورا پنجره اطاقم را باز کردم و پرسیدم: «خانم، چه فرمایشی داشتید؟» دلم تاپ تاپ می کرد به زور خودم را نگه داشتم. حس می‌کردم واقعه‌ای که سال‌ها چشم به راهش بودم دارد اتفاق می‌افتد گویی به خودم مژده می‌دادم یافتمش صاحب چشم‌ها را پیدا کردم این آن چشم‌هایی است که استاد مرا عذاب داده اما هنوز خود چشم‌ها را ندیده بودم.   2. شب های روشن کل داستان شب‌های روشن در چهار شب روایت می‌شود. داستان در شبی روشن آغاز می‌شود؛ شب‌های روشن ویژگی کلان‌شهر سن‌پترزبورگ است که به دلیل داشتن بیشترین عرض جغرافیایی در کره زمین، خورشید در تابستان‌ها به‌صورت کامل غروب نمی‌کند و شب تا صبح نیز هوا روشن است.  جوان که دلبسته دخترک می‌شود، اگرچه در ظاهر عشقش ناکام می‌ماند؛ اما همین عشق باعث می‌شود او از انزوایش خارج شود و راهی نو در پیش روی زندگی‌اش باز می‌‌شود. قسمتی از کتاب شب های روشن: هیچ می‌دانید کار من به کجا کشیده بود؟ می‌دانید، من مجبورم که سالگرد رؤیاهای خود را جشن بگیرم، سالگرد آنچه را که زمانی برایم دلچسب بود، امّا در واقع هرگز وجود نداشت، زیرا این جشن یادآور رؤیاپردازی‌های بی‌معنیِ وهم‌گونه گذشته است، رؤیاهای احمقانه‌ای که دیگر وجود ندارند، زیرا چیزی ندارم که جایگزین آن‌ها کنم؛ آخر رؤیا را باید تجدید کرد.   3. گتسبی بزرگ جی. گتسبی میلیونری اسرارآمیز است که به دلیل تعدد مهمانی‌های باشکوه و بی‌نظیر که برپا می‌کند معروف شده است. اسکات در گتسبی بزرگ می‌کوشد تا جلال و شکوه جامعه ثروتمند را در دید مخاطب بشکند. گتسبی با این که همه چیز دارد از ثروت و قدرت و مقام، اما در آرزوی یک چیز است و آن به دست آوردن دیزی است. راوی داستان، دخترعموی گتسبی نیک است. گتسبی هم آدم قابل ترحمی است و هم انسانی که هر کاری می‌کند تا به خواسته‌اش برسد و این دو نقش تعریف شده برای گتسبی را خود خواننده انتخاب می‌کند که با کدامشان زمان را دنبال کند.  قسمتی از کتاب گتسبی بزرگ: تنها چیزی که توی اتاق اصلا تکان نمی‌خورد کاناپه خیلی بزرگی بود که روی آن دو زن جوان انگار شناور شده بودند، سمت بالا درست مثل بادکنک نخ بسته. هردو سفید پوشیده بودند و لباسشان چنان چین و تابی داشت که انگار بعد از پرواز کوتاهی در اطراف خانه تازه پفشان دررفته بود. گویا چند لحظه‌ای ایستاده بودم و به شترق پترق پرده‌ها و غیر غیر تابلویی که روی دیوار بود گوش می‌دادم. بعد صدای بوم‌بوم آمد. چون تام بیوکنن پنجره‌های پشتی را بست و باد حبس شده توی اتاق از نفس افتاد و پرده‌ها و قالی‌ها و آن دو زن جوان آهسته‌آهسته عین بادکنک آمدند پایین روی زمین...   4. مادام بوآری اگر اغراق نباشد، یکی از برترین و بهترین رمان‌های عاشقانه در ادبیات فرانسه را باید مادام بوآری دانست. کتاب عاشقانه‌ای که نه تنها در فرانسه بلکه در ادبیات کل جهان فراگیر شد.  کارشناسان بر این باورند که نثر قوی فلوبر در محبوبیت این رمان بسیار مؤثر بوده است. این رمان درباره زنی به نام اما بوآری است، زنی که تنها به دنبال لذت در زندگی است. اما همسر یک پزشک گمنام ساکن یک شهرک دورافتاده است، اما شخصیتی بسیار با صلابت، سنگین و اجتماعی دارد.  مادام بوآری علاوه بر نثری عاشقانه و احساسی به موضوع مهم دیگری به نام انسان‌شناسی نیز می‌پردازد. عشق، امید، انتظار و روابط اجتماعی، مسائلی است که در این رمان به صورت عمیق و دقیق فلوبر‌ به آنها پرداخته است. قسمتی از کتاب مادام بوآری: گردنش از یقه تاشده پیرهن بیرون بود. گیسوانش را فرق نازکی از وسط باز می‌کرد که به پیروی از انحنای سر کمی فرورفتگی داشت. دو دسته موی سیاهش آن‌چنان صاف بود که هرکدام به نظر یک تکه یکپارچه می‌آمد و پس از آن که روی شقیقه‌هایش چین برمی‌داشت در پشت سر در یک گلگیس درشت محو می‌شد این نوع چین را، که نوک گوش‌هایش بفهمی‌نفهمی از زیرشان بیرون می‌زد پزشک روستایی نخستین باری بود که به عمرش می‌دید. گونه‌های دختر صورتی بود مثل مردها عینکی بی‌دسته داشت که آن را میان دو دگمه پیش‌سینه‌اش فروکرده بود.   5. آناکارنینا برخی منتقدان آناکارنینا را بهترین رمان عاشقانه تاریخ دانسته‌اند. رمانی که در آن نویسنده بزرگ لئو تولستوی کوشیده تا شرح حال روابط میان خانواده‌های روسی در قرن نوزدهم را روایت کند.  البته که عشق تنها بخشی از این رمان پرماجرا است. مباحث اخلاقی، مذهبی و هویتی از جمله موارد دیگری هستند که در خلال داستان به آن‌ها پرداخته می‌شود.  اساس این رمان بر پایه زندگی سه زوج شکل می‌گیرد و داستان کتاب از جایی شروع می‌شود که آنا و ورونسکی به شدت به همدیگر دل می‌بازند و پس از آن است که آنا دنیای اطراف خودش را به شکل متفاوتی می‌بیند. حال دیگر عشق پرشور او به ورونسکی همه‌چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد. آنا زنی جذاب و خوش‌سیماست و عصیان و ایستادگی او در برابر سنت‌های جامعه و سختی‌هایی که متوجه او می‌کند باعث شده آنا بر سر زبان‌ها بیفتد. آنا یکی از مهم‌ترین زنان جهان دنیای ادبیات است.  قسمتی از کتاب آناکارنینا: لوین تقریباً هم‌سن اوبلونسکی بود و دوستی صمیمانه آنان تنها به سبب خوردن یک فنجان قهوه یا یک لیوان نوشیدنی نبود. لوین دوست و رفیق اوایل جوانی او بود. به‌رغم وجود صفات و سلیقه، آنان به یکدیگر علاقمند بودند درست همانند کسانی که از اوایل دوره جوانی با هم بوده‌اند؛ اما با وجود این دوستی درست مانند اشخاصی که در زندگی خود خط‌مشی‌های متنوعی را برگزیده‌اند هر کدام از آنان هر چند هنگام بحث حتی خط مشی طرف مقابل را توجیه می‌کرد اما در قلب خود آن خط مشی را ناچیز می‌شمرد.    6. عشق سال های وبا عشق سال های وبا یکی از بهترین رمان‌های عاشقانه است. داستان این رمان در مورد فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده‌ای متوسط است. او فرزند نامشروع مردی است که صاحب یک شرکت کشتیرانی است و در کودکی پدرش را از دست داده و با مادرش که مغازه‌ای خرازی دارد زندگی می‌کند.  نثر صادقانه و روان مارکز در این کتاب بیشتر از صد سال تنهایی است. بنابراین اگر تازه به جرگه کتاب‌خوانان وارد شده‌اید از عشق سال‌های وبا شروع کنید.  قسمتی از کتاب عشق سال های وبا: با وجود اینها هیچ کجای آن خانه از نظر پاکیزگی و آراستگی به کتابخانه آنجا نمی‌رسید که نمازخانه دکتر اوربینو بود تا هنگامی که کهولت سن او را از آنجا به درآورد. در خلوت، آنجا او روی دیوارهای دور میز چوب گردو و صندلی چرمی براق متعلق به پدرش را پر از قفسه‌های کتاب کرده بود؛ حتی از چهارچوب پنجره‌ها نیز برای گذاشتن کتاب استفاده می‌کرد و سه هزار جلد کتاب خود را که همگی دارای جلد چرمی طلاکوب بودند و آرم خانوادگی او روی آنها چاپ شده بود، به طور مرتب در قفسه ها چیده بود.   7. تاریخ عشق کتاب تاریخ عشق روایت رمان در زمان گذشته و آینده در حال حرکت است. توسط چندین شخصیت و چندین قالب اعم از نامه‌ها، خاطرات روزانه، رمان در زمان و ... روایت می شود. مادر آلما سینگر نویسنده است ولی مبتلا به تنهایی است و او تلاش می‌کند تا برای مادرش راه چاره‌ای پیدا کند. او فکر می‌کند علاج مادرش دیدار با نویسنده کتابی است که مادرش مشغول به ترجمه آن است.  آن سوی نیویورک، پیرمردی به نام لئو گورسکی تلاش می‌کند تا کمی بیشتر زنده بماند. او روزهایش را با فکر و خیال درباره‌ی عشق از دست رفته‌اش سپری می‌کند؛ عشقی که شصت سال پیش، قریحه و قدرت نوشتن یک کتاب را در او به وجود آورد. گرچه لئو از این موضوع بی‌خبر است، کتابش با گذر از اقیانوس‌ها و نسل‌ها و با تغییر زندگی‌های بی شمار، از گزند زمان مصون مانده است. قسمتی از کتاب تاریخ عشق: آگهی فوتم را که بنویسند فردا یا پس‌فردا در آن خواهند گفت: از لئو گورسکی آپارتمانی پر از کثافت به جا مانده است. عجیب است که تا به حال زنده به گور نشده‌ام. خانه بزرگی نیست باید تمام تلاشم را بکنم تا راه میان تخت و توالت توالت و میز آشپزخانه میز آشپزخانه و در ورودی را باز نگه دارم. امکان ندارد بتوانم از توالت تا در ورودی بروم باید از راه میز آشپزخانه بروم. بدم نمی‌آید تخت را گوشه چپ زمین بیسبال، توالت را ایستگاه اول، میز آشپزخانه را ایستگاه دوم و در ورودی را ایستگاه سوم آن تصور کنم اگر در رختخواب باشم و زنگ در را بزنند باید توالت و میز را دور بزنم تا به در برسم. اگر برونو پشت در باشد بدون کلامی او را به داخل راه می‌دهم و در حالی که غریو جمعیت نامرئی در گوشم طنین میاندازد به دو به رختخواب برمی‌گردم.   8. بلندی‌های بادگیر امیلی بلندی‌های بادگیر را با زبانی بسیار ساده نگاشت، زبانی که در ابتدای امر از استقبال آنچنانی برخوردار نشد اما به مرور زمان جای خود را در دنیای ادبیات پیدا کرد. روایت عشق و انتقام و خشم و نفرت است. این کتاب بارها به عنوان برترین رمان عاشقانه در ادبیات انگلیس انتخاب شده است.  جالب است بدانید عنوان اصلی کتاب «وادِرینگ هایتس» است به همین معنای «بلندی های بادگیر»، اما واقعیت این است که وادِرینگ هایتس نام مکانی است که داستان در آن روی می‌دهد (و البته مشخصات جغرافیایی‌اش طوری است که در «بلندی» واقع شده است و «بادگیر» هم هست). قسمتی از کتاب بلندی های بادگیر: پس از نوشیدن اولین فنجان چای در حالی که منتظر دومین فنجان بودم شروع به صحبت کردم عجیب است از این متحیرم که چگونه عادت، باعث شکل گیری سلیقه‌ها و عقاید مختلف می‌شود. برای خیلی‌ها وجود شادی و خوشبختی در این شکل زندگی انزواطلبانه‌ای که شما دارید قابل تصور نیست؛ اما به جرئت می‌توانم بگویم که بودن در میان خانواده و به خصوص داشتن همسری چنین دوست داشتنی که بر قلب و خانه‌تان حکومت می‌کند...   9. مادام کاملیا مادام کاملیا مشهور‌ترین اثر الکساندر دوما با روایتی پرکشش از عشقی نافرجام میان مردی از طبقه‌ اشراف و زنی عیاش است. در این رمان مرد جوان اصیلی به اسم آرمان دووال عاشق زنی زیبا به نام مارگریت گوتیه می‌شود. مارگریت به دلیل ولخرجی، عیاشی و سبکسری‌اش میان مردم شهر مشهور است. اما هیچ‌کدام از این‌ها جلودار آرمان نیست. این جوان مرفه در یک نگاه دلباخته‌ی زنی پردردسر شده است و این شروع جدالی چند طرفه میان پول، مرگ، حسادت و دلدادگی خواهد بود.  قسمتی از کتاب مادام کاملیا: شاید به نظر خیلی‌ها مسخره باشد اما دلسوزی و نیک‌‌خواهی من در حق زنان بی حد و حصر است و حتی به خودم زحمت نمی‌دهم بر سر این دلسوزی بحث کنم.از آن روز به بعد دیگر هرگز نتوانسته ام زنی را در نگاه اول تحقیر کنم.   10. یک زندگی کتاب یک زندگی داستان زندگی یک زن به نام ژانت است که از کودکی تا سالخوردگی‌اش را روایت می‌کند. ژانت اتفاق بسیار در زندگی برایش می‌افتد اما او در تلاش خستگی‌ناپذیر به پیش می‌رود.  قسمتی از کتاب یک زندگی: پاهایش تیر می‌کشیدند تب کرده بود. برخاست. پابرهنه با بازوان عریان در جامه‌ای دراز که در آن به شبح می‌مانست از برکه نور کف اتاق گذشت، پنجره را باز کرد و نگاه کرد. شب چنان روشن بود که می‌شد همه چیز را چنان که در روشنایی روز باشند دید دخترک دیار کودکی‌اش را بازشناخت. پیش از هر چیز روبه رویش چمنزاری گسترده بود که در نور شبانگاهی به زردی گره می‌نمود. دو درخت تنومند و نوک تیز در مقابل کاخ قد برافراشته بودند. یکیشان درخت چنار بود که در شمال قرار داشت و دیگری زیزفون بود در جنوب.   به قلم "نجمه نیلی پور"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
آگاتا کریستی؛ ملکه داستان های جنایی
آگاتا کریستی؛ ملکه داستان های جنایی
نوشتن از آگاتا کریستی، کمی دشوار است. او یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان تاریخ است. زنی که حتی در زمان زندگیش هم پرآوازه بود. پس کمتر چیزی وجود دارد که بتواند بر انبوه اطلاعاتی که از این نویسنده انگلیسی می‌دانیم، اضافه کند؛ و چه بسا وجود نداشته باشد.  نکاتی خواندنی در مورد آگاتا کریستی که شاید ندانید آگاتا کریستی، ملکه جنایت‌های بی‌بدیل بود؛ آن هم در دوره طلایی جنایی‌نویسی. این عنوان، در مورد او یک تعارف یا تمجید بی‌پایه یک مقاله‌نویس، نیست. او به دلیل خلق جنایت‌هایی مرموز، پیچیده و غریب، ملکه جنایت، بانوی راز و بانوی مرگ نام گرفت و عنوان ملکه جنایت، تبدیل به برند تجاری میراث آگاتا کریستی شد. آگاتا کریستی، نخستین زنی بود که رو به نوشتن داستان‌های جنایی و معمایی آورد. آثار او، سبک و شخصیت ویژه‌ای هم دارند. رمان‌ها و داستان‌های آگاتا کریستی، همه جنایی هستند؛ اما در آن‌ها، خشونت‌های بی‌اندازه و قتل‌های مهلک نمی‌بینیم. ابزارهای قتل هم وسایل خاص و طراحی‌شده‌ای نیستند. همانطور که ابزارهای کشف این جنایات هم چیزهای ساده و پیش‌پاافتاده‌ای هستند. تنها چیزی که آن‌ها را خاص و متمایز می‌کند، نگاه ظریف و ذهن دقیق شخصیت‌هایی است که در پی حل معما برآمده‌اند.  البته یکی از مهم‌ترین ابزارهای قتل در داستان‌های جنایی آگاتا کریستی، سم است. سم‌های ناشناخته و کمتر شناخته‌شده‌ای که میراث دوران کار کردنش در داروسازی بیمارستان‌ها در زمان جنگ‌های جهانی اول و دوم بود. کار کردن در جایی که داروها ساخته می‌شد، دانش متناسبی را برای شناخت سم‌ها در اختیارش گذاشت و احتمالا علاقه‌اش را هم به قدرت شگفت‌انگیز آن‌ها، برانگیخت.  ازدواج دومش در سال 1930، یکی دیگر از موارد تاثیرگذار در داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است. مکس مالوان، باستان شناس بود و از این به بعد، آگاتا کریستی در هر سال چند ماه را در خاورمیانه و سایت‌های حفاری می‌گذراند. دانش دست اول دیگری که در خلق راز و رمزهای جنایی و محیط‌های داستانی به او کمک کرد.  آگاتا کریستی، پرفروش‌ترین نویسنده داستانی تمام دوران است. این نیز تمجیدی بی‌اساس نیست؛ بلکه نامش در کتاب گینس برای این رکورد ثبت شده است. رکوردی که هنوز هم شکسته نشده. تاکنون چیزی بیش از دو میلیارد نسخه از کتاب‌های آگاتا کریستی، در جهان فروخته شده است و نامش در فهرست ترجمه یونسکو، رکورددار بیشترین ترجمه آثار است. بازی‌های ویدیویی و اقتباس‌های تلویزیونی و سینمایی زیادی نیز بر اساس داستان‌های جنایی آگاتا کریستی ساخته شده است. آگاتا کریستی همچنین تعدادی نمایش‌نامه دارد که پیوسته به روی صحنه می‌رود. «تله‌موش»، مهم‌ترین و موفق‌ترین نمایشنامه آگاتا کریستی است. این نمایشنامه‌ از زمانی که در سال 1952 برای نخستین بار به روی صحنه رفت، پیوسته در حال اجرا است. تنها چیزی که توانست اجرای این نمایش را با وقفه روبه‌رو کند، ویروس کووید-19 بود. با برقراری قرنطینه‌ها در سال 2020، اجرای نمایشنامه تله‌موش که تا آن زمان به عدد 27500 رسیده بود، تا سال 2021 که دوباره به روی صحنه رفت، متوقف شد. آگاتا کریستی، نخستین نویسنده‌ای است که جایزه استاد اعظم را از مجمع معمایی‌نویسانِ آمریکا، دریافت کرد و همان سال نمایش‌نامه او به نام «شاهد پرونده»، جایزه ادگار آلن پو را برنده شد. همچنین در سال 1971، به دلیل تاثیر و سهم آگاتا کریستی در ادبیات، عنوان دِیم (معادل زنانه لقب سِر) را از ملکه الیزابت دوم دریافت کرد. خلق هرکول پوآرو و خانم مارپل با همه این‌ها، آگاتا کریستی نیز راه همواری به سوی قله موفقیت نداشته است. اولین داستان‌های او بارها رد شد و مدتی نیز با نام مستعار مری وستماکوت داستان‌های عاشقانه می‌نوشت. آگاتا کریستی روی به داستان‌های جنایی می‌آورد و بالاخره، کاراکتری به نام هرکول پوآرو را خلق می‌کند. بلژیکی مغرور و متکبری که در زمان جنگ جهانی اول به انگلستان پناه آورد و پیش از این، در نیروی پلیس کشورش کار می‌کرده است. هرکول پوآرو که اکنون به عنوان کارآگاه خصوصی کار می‌کند، به شدت از خود راضی است. چیزی که در همان اولین ملاقات با او در رمان «ماجرای اسرارآمیز در استایلز»، به چشم مخاطب می‌آید. با این همه وقتی پوآرو، معما را حل می‌کند و با خونسردی مسیر حل معما را قدم به قدم با ما شریک می‌شود، نمی‌شود با تعریف‌هایی که از خود می‌کند، همدل نبود. او خوب بلد است سلول‌های خاکستری مغزش را به کار گیرد و این مهارتش را هم مدام در چشم دیگران فرو می‌کند. به نظر می‌رسد آگاتا کریستی تلاشی عامدانه در خلق شخصیتی اعصاب‌خرد‌کن داشته است. شخصیتی که خواننده را میان دوست داشتن و نداشتنش، سردرگم می‌کند. با این همه، نه پوآرو نیاز دارد که دیگران دوستش داشته باشند و نه دیگران این مساله برایشان مهم است. شما به همراه دیگر شخصیت‌های داستان‌های جنایی آگاتا کریستی فارغ از دوست داشتن و نداشتن هرکول پوآرو، به او نیاز دارید تا معماها را بگشاید و پرونده‌های جنایی را حل کند. هرکول پوآرو در بیش از 30 رمان و 50 داستان کوتاه از آگاتا کریستی، حضور دارد. این همه سروکله زدن با پوآروی خودشیفته، گاهی آگاتا کریستی را خسته می‌کرد و صراحتا او را موجود منفور، خسته‌کننده و خودمحوری توصیف کرد که نمی‌توان تحملش کرد. اما مردم، پوآرو را دوست داشتند و آگاتا کریستی در جایی گفت که فقط به همین دلیل است که از کشتن پوآرو خودداری می‌کند. چون وظیفه او است که آنچه مردم دوست دارند، بنویسد. البته با این حال، نتوانست بر میل شدیدش به کشتن پوآرو، غلبه کند و طرح دقیق و هیجان‌انگیزی ریخت تا مخلوقش را در رمان «پرده» به قتل برساند. پوآرو تنها شخصیت داستانی است که در صفحه اول نیویورک تایمز، برایش آگهی ترحیم منتشر شد! از دیگر شخصیت‌های داستان‌های جنایی آگاتا کریستی، پیرزن مجردی است به نام خانم مارپل. سروکله خانم مارپل نخستین بار در داستان کوتاه «13 معما» پیدا می‌شود. اما «قتل در خانه کشیش»، اولین رمانی است که خانم مارپل در آن حضور دارد. خانم مارپل نیز در ابتدا، فضول و اعصاب‌خردکن به نظر می‌آید. اما آگاتا کریستی اجازه می‌دهد رفته‌رفته در داستان‌های بعدی، شخصیت دوست‌داشتنی‌تری پیدا کند. شخصیت‌های متعددی الهام بخش خلق خانم مارپل بوده‌اند. اما احتمالا مهم‌ترین شخص، کارولین شپرد باشد؛ زنی سن و سال دار، از شخصیت‌های داستانی آگاتا کریستی در رمان قتل راجر آکروید. کارولین شپرد، شمه‌هایی از کارآگاهی داشت و برای این کار، از دایره روابطش با دیگران استفاده می‌کرد. زمانی که نمایشنامه نویس مشهور انگلیسی مایکل مورتون، اقتباسی صحنه‌ای از رمان «قتل راجر آکروید» نوشت و در آن شخصیت کارولین شپرد را به دختری جوان تغییر داد، آگاتا کریستی، ناراحت شد و تصمیم گرفت به دوشیزگان پیر صدایی ببخشد. درنتیجه، خانم مارپل پا به جهان ما گذاشت.  دیگر شخصیت‌ها در داستان‌های جنایی آگاتا کریستی آگاتا کریستی، علاوه بر این دو شخصیت مشهور، یعنی خانم مارپل و هرکول پوآرو، دو شخصیت کارآگاهی آماتور؛ توماس برسفورد و همسرش؛ پرودنس توپِنس را نیز خلق کرد که البته چندان مورد توجه و ستایش منتقدین قرار نگرفتند. این دو شخصیت، در جوانی و در ابتدای دهه بیست سالگی زندگی خود، پا به داستان‌های جنایی آگاتا کریستی می‌گذارند. این امر، فرصتی به آن‌ها می‌دهد تا در کنار خالق خود، بزرگ شوند و رشد کنند. پارکر پاین هم کارآگاه دیگری است که در چندین داستان کوتاه از آگاتا کریستی ظاهر می‌شود. یکی از این داستان‌ها، همنام با رمانی است که هرکول پوآرو در آن حل پرونده را به عهده دارد؛ شبح مرگ بر روی نیل. اما این دو داستان جنایی ارتباطی به هم ندارند. آرتور هستینگز نیز از دیگر شخصیت‌های آثار آگاتا کریستی است که در 8 رمان و چندین داستان کوتاه به عنوان دوست و دستیار هرکول پوآرو ظاهر می‌شود. او را می‌توان با جان واتسون، دستیار شرلوک هلمز در سری داستان‌های جنایی آرتور کانن دویل مقایسه کرد. آگاتا کریستی نیز در همان سنت پیشکسوت خود، برای خلق داستان‌های کارآگاهی عمل کرده است. سرپرست بتل، شخصیتی است که در 5تا از داستان‌های جنایی آگاتا کریستی ظاهر می‌شود. شخصیت او به خاطر مدیریت خوب اطلاعات در روند پرونده قابل توجه است. سرپرست بتل همچنین بر این تصویر عمومی تکیه دارد که نیروهای پلیس قدرت تصور ندارند درحالیکه خودش به راحتی متوجه می‌شود، ماجرا از چه قرار است. این‌ها، تنها شخصیت‌های خلق شده توسط آگاتا کریستی نیستند و در کنار آن‌ها، دو جین شخصیت دیگر هم هستند که قدرت خلاقیت آگاتا کریستی، پایشان را به ادبیات جنایی باز کرده است.  بهترین داستان‌های جنایی آگاتا کریستی  بی‌شک، انتخاب بهترین‌ها از میان داستان‌های جنایی آگاتا کریستی، که کم‌شمار هم نیست، کار دشواری است. اما به هر حال، برخی از داستان‌های جنایی آگاتا کریستی، بر برخی دیگر پیشی می‌گیرند. مواردی مانند پرداخت شخصیت‌ها، طرح جنایت و میزان پیچیدگی آنها، بازی با تعلیق و همچنین میزان محبوبیت میان مردم، به ما کمک می‌کند تا تعدادی از کتاب‌های او را انتخاب کنیم و درباره آنها بنویسم. 1. قتل راجر آکروید رمان «قتل راجر آکروید» سومین کتاب از سری داستان‌های جنایی هرکول پوآرو است که آگاتا کریستی در سال 1926 به چاپ رساند. البته این داستان پیش‌تر با نام «چه کسی راجر آکروید را کشت؟» از جولای تا سپتامبر 1925 به طور سریالی در روزنامه لندن ایونینگ نیوز، منتشر می‌شد. قتل راجر آکروید، یکی از بهترین و بحث ‌برانگیزترین داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است. رمانی که انجمن جنایی‌نویسان بریتانیا در سال 2013، آن را به عنوان بهترین رمان جنایی تاریخ انتخاب کرد. آگاتا کریستی در این رمان، از سنت‌های معهود جنایی‌نویسی تخطی می‌کند و از همین راه، تکنیک‌‌های داستان نویسی در ژانر جنایی را بسط می‌دهد.  رمان قتل راجر آکروید، از زبان پزشکی به نام جیمز شپرد در همسایگی هرکول پوآرو، روایت می‌شود که در دهکده کینگز ابوت، زندگی می‌کند. داستان با مرگ یکی از بیماران دکتر شپرد آغاز می‌شود. مرگی که گرچه دکتر شپرد نیز دوست دارد صرفا یک بی‌احتیاطی در میزان مصرف دارو باشد، اما به نظرش خودکشی می‌آید. هرکول پوآرو، کارآگاه بازنشسته‌ای که برای پرورش کدو به دهکده کینگز ابوت آمده، در پی قتل دومی که رخ می‌دهد یعنی قتل آقای آکروید، به داستان وارد می‌شود. دکتر شپرد در این رمان در نقش دستیار پوآرو عمل می‌کند و بار روایت را به دوش می‌کشد؛ نکته‌ای کلیدی، در پیش برد رمان قتل راجر آکروید.  آگاتا کریستی، طرحی دقیق و هوشمندانه از سیر رخدادها را ترتیب می‌دهد، تا داستانی بی نظیر، هیجان‌انگیز و پرتعلیق بسازد. داستانی که از همان ابتدا شما را درگیر انتخاب مظنون‌هایتان می‌کند. گروهی از افراد که به آن‌ها اعتماد دارید و گروهی که به نظرتان ریگی در کفش دارند. اما به راستی به چه کسی می‌توان اعتماد کرد؟!!   2. شبح مرگ بر فراز نیل رمان «شبح مرگ بر روی نیل»، 15امین کتاب از سری داستان‌های جنایی هرکول پوآرو است و در سال 1937 به چاپ رسید. معمای قتل در این رمان، یکی از پیچیده‌ترین معماها در داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است. هیچ کس از مظان اتهام خارج نیست و هم‌زمان، هیچ کس هم مظنون کاملی نیست. پایان رمان شبح مرگ بر روی نیل، از پایان‌های غافلگیرکننده به حساب می‌آید. پایانی که بر پیچیدگی و قدرتمندی میل انسان ایستاده است.  این رمان همچنین سرآغاز تغییری در داستان‌های آگاتا کریستی است. از این رمان، کم‌کم پای جاسوس‌ها و آشوبگران، به داستان‌های جنایی آگاتا کریستی باز می‌شود. چیزی که به نظر منتقدین به علت آغاز لغزیدن جهان به سمت جنگ بود.  همانطور که از نام رمان شبح مرگ بر روی نیل برمی‌آید، آگاتا کریستی برای شکل دادن طرح جنایی خود، شخصیت‌های داستان را به مصر می‌فرستد. همه عناصر، برای رخ دادن یک جنایت کلاسیک در کشتی کارنیک که بر روی رود نیل حرکت می‌کند، فراهم است. اتمسفر داستان از همان ابتدا، تشنه این جنایت است و شما آن را انتظار می‌کشید؛ بی‌آنکه حتی بدانید قربانی کیست. هنگامی که بالاخره قتل رخ می‌دهد و هرکول پوآرو برای حل کردن پرونده، وارد می‌شود با دو جین مسافری روبه‌رو هستیم که رازهای کوچک و بزرگ خود را دارند. پوآرو باید همه این رازها را کنار بزند و راز قتل را کشف کند.    3. قتل در قطار سریع‌السیر شرق یکی دیگر از بهترین داستان‌های جنایی آگاتا کریستی، رمان بسیار محبوب و شناخته‌شده «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» است که در سال 1934 و به عنوان هشتمین کتاب از سری داستان‌های جنایی هرکول پوآرو به چاپ رسید.  آگاتا کریستی هنگام نوشتن این رمان در استانبول اقامت داشت. اما از مواردی که الهام‌بخش این داستان جنایی هستند، می‌توان به سفری اشاره کرد که آگاتا کریستی در سال 1931 به نینوا داشت. او به همراه همسرش، برای کاوش در یکی از سایت‌های باستان‌شناسی به نینوا رفته بود. آگاتا کریستی سوار بر قطار سریع‌السیر شرق از نینوا باز می‌گشت که به علت بارندگی شدید و خراب شدن بخشی از مسیر راه آهن، قطار توقفی 24 ساعته داشت. مورد مهم دیگر، پرونده جنایی دزدیدن و قتل فرزند یکی از چهره‌های سرشناس بریتانیا بود که در سال 1932 رخ داد و آگاتا کریستی از برخی عناصر آن پرونده، در نوشتن این داستان استفاده کرد. این بار آگاتا کریستی محیط قطار را برای صحنه جنایت، انتخاب کرده است؛ قطار سریع‌السیر شرق، که در مسیر خود در جایی میان وینکوتسی و برُد، مجبور به توقف می‌شود. زیرا بارش سنگین برف، قسمتی از ریل راه‌آهن را مسدود کرده است. در میان قطاری با ده‌ها مسافر از ملیت‌های مختلف، قتلی وحشتناک و خونین رخ می‌دهد. تاجری آمریکایی که پیشتر، تهدید به مرگش را به پوآرو خبر داده بود، با 12 ضربه چاقو به قتل رسیده است. درحالیکه مسافران در کنار قاتل گیر افتاده‌اند، هرکول پوآرو وارد می‌شود تا با دنبال کردن سرنخ‌ها، راز این جنایت را پیدا کند؛ جنایتی غیرممکن که آگاتا کریستی با قلم خلاق و دقیق خود، آن را ممکن می‌کند.   4. قطار ساعت 4.50 از پدینگتون آگاتا کریستی در رمان «قطار ساعت 4.50 از پدینگتون» دوباره به سراغ قطار می‌رود تا طرح جنایی خود را آغاز کند. اما این بار، قتل نه در قطاری که ما سوار بر آن، به ماجرا نگاه می‌کنیم، بلکه در قطاری دیگر رخ می‌دهد. قطاری که ما در آن حضور نداریم و تنها در کسری از زمان، پرده‌ای کنار می‌رود و به ما اجازه می‌دهد در حیاتی‌ترین لحظه ممکن، به داخل واگنی از قطار کناری‌مان سرک بکشیم. قطاری که موازی با ما حرکت می‌کند. مردی زنی را به قتل می‌رساند و ما همراه با خانم مک گیلکادی که نیم‌خیز و رو به پنجره خشکش زده است، آن را می‌بینیم.  خانم مک گیلکادی، هرچه از دستش برمی‌آید برای وادار کردن پلیس‌ها به پیگیری این قتل، انجام می‌دهد. اما پلیس نه جسدی پیدا می‌کند، نه گزارشی و نه حتی کوچکترین ردی از این قتل. پس چه کسی باور می‌کند این گزارش، داستان‌سرایی پیرزنی تنها نباشد؟ خب... یک نفر هست که باور می‌کند. خانم مارپل که دوست خانم مک گیلکادی است. خانم مارپل، زمانی که حتی کسی باور ندارد جنایتی رخ داده، به دنبال حل پرونده می‌رود. اما او پیر است. خیلی خیلی پیر... پس نیاز به یک همراه دارد. این جا است که لوسی آیلس‌بارو به عنوان دستیار، وارد می‌شود تا به خانم مارپل در کشف این ماجرا کمک کند. اما آن‌ها نه تنها باید راز جنایت را کشف کنند بلکه باید تحقق خود جنایت را هم ثابت کنند. رمان «قطار ساعت 4.50 از پدینگتون» که در سال 1957 به چاپ رسید، هفتمین کتاب از سری داستان‌های جنایی آگاتا کریستی با حضور خانم مارپل است. البته این داستان پیشتر هم به صورت سریالی، در روزنامه‌ای به چاپ رسیده بود. همچنین آگاتا کریستی، علاوه بر رمان‌های مربوط به خانم مارپل، از این شخصیت در چندین داستان کوتاه هم استفاده کرده است.    5. قتل در خانه کشیش همانطور که پیشتر گفتیم، رمان «قتل در خانه کشیش» نخستین رمان از داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است که در آن خانم مارپل ظاهر می‌شود. این رمان در سال 1930 به چاپ رسید. تحلیل‌هایی که منتقدین بر این رمان نوشته‌اند نشان می‌دهد که جذابیت این داستان، با گذشت زمان بیشتر شده است. رابرت برنارد، دیگر جنایی‌نویس انگلیسی در این باره گفته است انگار مردم سال 1990 این رمان را بیشتر از مردم سال 1930 دوست دارند. او دلیل این را مربوط به مدرن شدن ذائقه مردم می‌داند. انگار آن طرح اولیه‌ای که آگاتا کریستی از خانم مارپل داشت، همه آن چیزهای ناخوشایند درباره او، برای ذائقه مدرن، از نسخه دلپذیرتر خانم مارپل که بعدا در داستان‌های جنایی آگاتا کریستی ارائه شد، جذاب‌تر است. داستان «قتل در خانه کشیش»، در روستای محل سکونت خانم مارپل؛ سنت مری مید می‌گذرد. دهکده‌ای آرام که با قتل ناگهانی یکی از ساکنان آن، شوکه می‌شود. کلنل پروترو که شخصیتی منفور در دهکده است، با شلیک گلوله، در خانه کشیش به قتل رسیده و این یعنی هرکسی می‌تواند قاتل باشد. پلیس وارد داستان می‌شود اما سیر رخدادهای بعدی تنها سبب پیچیده‌تر شدن ماجرا می‌گردد.  اما خب، یکی از ساکنین این دهکده خانم مارپل است. پیرزنی تیزبین و باهوش که با در نظر داشتن 7 مظنون احتمالی، تصمیم می‌گیرد این پرونده جنایی را حل کند.   6. قتل‌های الفبایی قتل‌های الفبایی، یازدهمین کتاب از سری داستان‌های هرکول پوآرو و یکی از تحسین‌شده‌ترین داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است. این کتاب در سال 1936 در بریتانیا به چاپ رسید و به سرعت میان مردم و منتقدین محبوب شد. برخی از منتقدین حتی رمان «قتل‌های الفبایی» را بر رمان بسیار معروف «قتل راجر آکروید» ترجیح داده‌اند. روند داستان، طرح بسیار مرموز قتل‌ها و جنایتی که آگاتا کریستی برای ما در این رمان روایت کرده، باعث شد که ضمیمه ادبی تایمز در تاریخ 11 ژانویه آن سال با تحسین بنویسد: «اگر روزی خانم کریستی جهان داستان را به خاطر ارتکاب جرم ترک کند، او بسیار خطرناک خواهد و هیچکس نمی‌تواند او را دستگیر کند؛ هیچکس جز پوآرو.» رمان قتل‌های الفبایی، حول قاتلی زنجیره‌ای است که پوآرو را به مبارزه دعوت کرده است. داستان هم از همین جا آغاز می‌شود. هرکول پوآرو نامه‌ای ناشناس از کسی موسوم به ای. بی. سی. دریافت می‌کند که به او می‌گوید منتظر اتفاقی در 21ام ماه بعد باشد. پلیس بریتانیا نامه ر جدی نمی‌گیرد تا اینکه اولین قتل و متعاقب آن 3 قتل دیگر رخ می‌دهد. هرکول پوآروی متکبر باید سلول‌های خاکستری خود را به کار اندازد تا قاتل را دستگیر کند.  این رمان با نام اصلی the A. B. C. murders، منتشر شد اما در ایران به عنوان قتل‌های الفبایی ترجمه و چاپ شد. این نام اشاره‌ای است به اسامی مقتولین که حرف اول نام و نام خانوادگی‌شان مانند هم است و به ترتیب حروف الفبا به قتل می‌رسند.   7. و آنگاه دیگر هیچکس نبود / ده بچه زنگی «و آنگاه دیگر هیچ کس نبود»، از پرفروش‌ترین داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است. این رمان، نخستین بار سال 1939 و با نام 10 کاکاسیاه کوچک (Ten Little Niggers) در بریتانیا به چاپ رسید که تا سال 1985 هم ادامه داشت. نام کتاب، برگرفته از نام ترانه‌ای قدیمی و عامیانه است که در رمان آمده و طرح جنایی داستان نیز بر اساس آن، پیش می‌رود. اما در آمریکا سال 1940، به علت توهین‌آمیز قلمداد شدن عنوان اصلی، کتاب با استفاده از خط آخر شعر، با نام و آنگاه، دیگر هیچکس نبود (And Then There Were None)، به چاپ رسید. واژه کاکاسیاه نیز در متن شعر به سرباز، تغییر کرد. با این حال نسخه جیبی این کتاب بین سال‌های 1964 تا 1986 در آمریکا، با نام ده سرخ‌پوست کوچک (Ten Little Indians)، منتشر می‌شد. در ایران این کتاب با هر دو عنوان «و آنگاه دیگر هیچکس نبود» و «ده بچه زنگی»، ترجمه و چاپ شده است. این داستان جنایی، یکی از پیچیده‌ترین و مرموزترین داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است. کتابی که خودش درباره آن گفته، نوشتن آن برایش بسیار دشوار بوده است و همین او را جذب این ایده کرد. باید ده نفر بدون اینکه قتل‌ها مضحک جلوه کند یا قاتل آشکار شود، به قتل می‌رسیدند. آگاتا کریستی زمان زیادی صرف برنامه‌ریزی برای این قتل‌ها کرد. او داستان را بدون حضور هیچ کارآگاهی پیش می‌برد و همین نحوه گره‌گشایی از معماها را سخت‌تر، اما خلاقانه تر می‌کند. داستان در جزیره‌ای دورافتاده روایت می‌شود. ده نفر متشکل از 7 مرد و 3 زن توسط کسی، برای گذراندن تعطیلات به این جزیره دعوت می‌شوند. ده نفری که هیچ وجه اشتراکی ندارند؛ جز راز نفرت‌باری در گذشته‌شان. رازی که هیچکدام، نمی‌خواهند برملا شود. مهمانان پا به جزیره می‌گذراند درحالی‌که خبری از میزبانشان نیست و سایه شوم مرگ، بر سرشان سنگینی می‌کند.ده سرباز کوچک رفتند شام بخورند،  یکی خود را خفه کرد و سپس نه تا بودند. نه سرباز کوچک تا دیروقت نشستند، یکی به خواب رفت و سپس هشت تا بودند. هشت سرباز کوچک به دِوُن رفتند، یکی گفت همین‌جا می‌مانم و سپس هفت تا بودند.  هفت سرباز کوچک هیزم می‌شکستند، یکی خود را تکه‌تکه کرد و سپس شش تا بودند. شش سرباز کوچک، با کندو بازی می‌کردند، یکی را زنبور نیش زد و سپس پنج تا بودند. پنج سرباز کوچک به دادگاه رفتند،  یکی قاضی شد و سپس چهار تا بودند. چهار سرباز کوچک به دریا رفتند،  یکی را ماهی قرمز بلعید و سپس سه تا بودند. سه سرباز کوچک به باغ وحش رفتند،  یکی را خرس بزرگی بغل کرد و سپس دو تا بودند. دو سرباز کوچک در آفتاب نشتند،  یکی سوخاری شد و سپس یکی بود. یک سرباز کوچک تنها ماند،  او رفت و خود را دار زد و سپس هیچکس نبود...آگاتا کریستی رمان «و آنگاه دیگر هیچکس نماند» را بهترین رمان خود می‌داند. او چیزی ساخته بود که خیلی از آن رضایت داشت.     8. خانه وارونه «خانه کج» رمان تکان‌دهنده‌ای از آگاتا کریستی است که سال 1949 ابتدا در آمریکا و پس از چند ماه در بریتانیا به چاپ رسید. خانه کج، صحنه جنایتی خانوادگی است؛ همانطور که از نام کتاب برمی‌آید. البته آگاتا کریستی نام این رمان را با الهام از یک شعر قدیمی کودکانه به نام مرد کج، انتخاب کرده است.  رمان خانه کج، که با نام خانه وارونه نیز در ایران منتشر شده، یکی دیگر از داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است که در آن، کارآگاه‌های معروفش؛ هرکول پوآرو یا خانم مارپل حضور ندارند. بلکه کارآگاه و بازرس ارشد؛ تاورنر، به همراه چارلز هیوارد در پی حل این پرونده جنایی هستند. چارلز هیوارد که برای ازدواج با نامزدش؛ سوفیا از قاهره به انگلستان برگشته، متوجه می‌شود پدربزرگ سوفیا به قتل رسیده است. سوفیا ازدواجشان را موکول می‌کند به پس از پیدا شدن قاتل.   اما در این خانه کج و این خانواده عجیب، هر کسی می‌تواند این پدربزرگ 87 ساله ناخوشایند را کشته باشد. همچنین این قتل، تنها شروع داستان است و قتل‌های دیگری نیز انتظارمان را می‌کشند.   9. اعلام یک قتل «اعلام یک قتل» یکی دیگر از داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است که خانم مارپل برای حل معمای آن، در رمان پیدا می‌شود. این رمان در سال 1950 در بریتانیا و آمریکا به چاپ رسید و با استقبال خوبی مواجه شد. یکی از منتقدین درباره رمان «اعلام یک قتل» نوشت: ملکه کشف برای پنجاهمین بار، خوانندگانش را به چالش می‌کشد.  طرح داستان بسیار مبتکرانه است و دیالوگ‌ها شوخ و پخته. در روزنامه محلی روستایی کوچک، وقوع قتلی آگهی می‌شود؛ سر ساعت 6.30 در 29 اکتبر، در لیتل پدوکس؛ خانه خانم لتیشیا بلک لاک، کسی کشته خواهد شد. این آگهی، ساکنان روستای کوچک چیپینگ کلگهورن را در زمان مقرر، مهمان خانه لتیشیا بلک لاک می‌کند. قربانیان جمع می‌شوند تا شاهد خاموش قتلی باشند که میانشان رخ خواهد داد؛ اما برق می‌رود و آنها تنها صدای گلوله را می‌شنوند. یکی از آنها بدون اینکه کسی قاتل را ببیند، کشته شده و حالا مظنون چه کسی می‌تواند باشد؟ یکی از خودشان...  از نکات جالب درباره رمان «اعلام یک قتل» این است که داستان آن، درست پس از جنگ جهانی دوم روایت می‌شود. درنتیجه، حال‌و‌هوای داستان، متناسب با رویه زندگی مردم در آن زمان است و شخصیت‌ها هنوز با جیره‌بندی غذا و قوانین حمایت کننده از آن، سر و کار دارند. امری که کار پلیس را هم پیچیده می‌کند. اما خب... خانم مارپل برای درمان به همان حوالی آمده است. پس پلیس تصمیم می‌گیرد از مشاوره او در حل این پرونده، کمک بگیرد.   10. پنج خوک کوچک بیست‌و‌یکمین کتاب از سری داستان‌های هرکول پوآرو، رمان جذاب و هوشمندانه «پنج خوک کوچک» است. آگاتا کریستی مانند برخی دیگر از داستان‌های جنایی خود، از قافیه یک شعر کودکانه برای نام‌گذاری کتابش استفاده کرده است. این رمان، ابتدا سال 1942 در آمریکا با نام «قتل در گذشته» منتشر شد. و سپس سال 1943 با نام اصلی «پنج خوک کوچک»، در بریتانیا به چاپ رسید. همه منتقدین، این رمان آگاتا کریستی را بسیار پسندیدند و سرنخ‌های داستان را قانع‌کننده و هوشمندانه توصیف کردند. قتلی که البته نه در زمان روایت رمان، بلکه 16 سال پیش رخ داده است. زنی جوان به نام کارلا لمارچانت، به سراغ هرکول پوآرو می‌آید تا مطمئن شود که قتل پدرش در گذشته، درست پیگیری شده است. قاتلی که 16 سال پیش برای این قتل محکوم شد، مرحوم کارولین کریل؛ مادر کارلا است و اکنون کارلا نامه‌ای به دستش رسیده است مبنی بر بی‌گناهی مادرش. هرکول پوآرو پرونده را می‌پذیرد و در مسیر تحقیقاتش 5 نفر دیگر را پیدا می‌کند که در زمان قتل در محل وقوع قتل بوده‌اند؛ پنج خوک کوچک...   به قلم "قاصدک حسینی"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
مرد خدا در جامه نویسندگی: زندگی و آثار تولستوی
مرد خدا در جامه نویسندگی: زندگی و آثار تولستوی
لیِو نیکلایِویچ تولستوی در سال 1828 میلادی در شهر یاسنایا پالیانا شهری در نزدیکی مسکو کنونی و در روسیه چشم به جهان گشود. در خردسالی پدر و مادرش را که هر دو از اشراف و بزرگان روس بودند از دست داد و سرپرستی‌اش به عمه‌اش واگذار شد. بیوگرافی تولستوی کودکی، تحصیل در زبان‌های شرقی و بعد از آن تحصیل در رشته حقوق نتوانست روح سرکش و هوش سرشار او را ارضا کند و حضور در جنگ راه‌حل دیگر او بود. تولستوی در سال 1851 زمانی که تنها 23 سال داشت وارد ارتش شد. در دوران نظامی‌گری اولین داستانش یعنی کودکی را نوشت و بعد از آن "حکایت‌های سواستوپُل" که شامل سه داستان جذاب است نوشت. روح بزرگ تولستوی به دنبال شناخت انسان‌ها و جوانب مختلف روح آنها بود. فقر، جهل و سختی‌هایی که مردم کشورش بر اثر اشتباهات سیاست‌های دولتمردان کشورش تحمل می‌کردند، قلب او را به درد آورد و او را بر آن داشت که هر چه می‌تواند بکند تا کشاورزان و دیگر هموطنانش را از این سختی نجات دهد. در سال 1856 تولستوی زندگی نظامی را ترک گفت و با کوله‌باری از ایده‌های فوق‌العاده برای نوشتن به زندگی عادی برگشت. در اولین گام به یک سفر دوره‌ای به کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا و سوییس رفت. در این سفرها او با جستجوگری هوشمندانه به دنبال راه‌هایی برای زندگی بهتر برای زندگی بود و اما نه مثل یک انسان معمولی بلکه به عنوان مردی بزرگ که مسئولیت جمع بزرگی از کشاورزان و کارگران محل زندگی‌اش و املاک پدرش بر عهده او بود. در سال 1862 تولستوی با بانوی جوانی به نام سوفیا آندره یِونا ازدواج کرد، حاصل این ازدواج پر بار 13 فرزند بود که 4 تن از آنها در کودکی از دنیا رفتند. این ازدواج در سال‌های آغازین خود محلی امن برای خلق دو کتاب از بزرگترین آثار ادبی کلاسیک تاریخ شد. سوفیا کنار لئو تولستوی همراه و پر تلاش قدم به قدم در خلق رمان جنگ و صلح کمک کرد. گفته می‌شود همسر تولستوی هفت بار بخش‌هایی از جنگ و صلح را پاکنویس کرده‌است. جنگ و صلح کتاب جنگ و صلح، عظیم‌ترین مجموعه داستانی‌ای است که به روند زندگی سه خانواده اشرافی روسی در طول جنگ فرانسه و روسیه می پردازد. شما را نمی‌دانم ولی وقتی من خواندن ادبیات روسیه را شروع کردم حدود 15- 16 ساله بودم. جلد اول جنگ و صلح را که کتاب سنگین و قدیمی با برگه‌های زرد در حالی که جلد گالینگور آن پوست پوست شده بود را از کتابخانه مدرسه امانت گرفتم و هر دو هفته یک بار برای تمدیدش به کتابخانه می‌بردمش. یادم می‌آید یک برگه دو رو از اسامی شخصیت ها نوشته بودم و هر وقت جلوتر می‌رفتم و یادم می‌رفت کی به کی شده است به آن لیست رجوع می کردم تا نخ داستان از دستم در نرود. اگر این داستان محترم را خوانده باشید که هیچ وگرنه خنده‌تان می‌گیرد که یعنی چه؟ مگر می‌شود داستانی جذاب باشد و آدم شخصیت‌ها را فراموش کند. جواب این سوال این است که می‌شود که یک داستان آنقدر جذاب باشد که یک نوجوان را وادار کند خودش یک فهرست از اسامی و مشخصات تهیه کند تا بتواند تمام کند. جهان کتاب جنگ و صلح تولستوی دریایی است که خواننده را غرق در عرفان و انسان‌شناسی عمیق روح تولستوی می‌کند. آنچه شما می‌خوانید زندگی شاهزاده آندری بالکونسکی، کنت پیر بزوخوف، کنتس ناتاشا روستوا، شاهدخت ماریا بالکونسکایا، کنت نیکولای روستوف، شاهزاده آناتول کوراگین، شاهدخت هلن کوراگینا، شاهزاده واسیلی کوراگین و ... نیست. داستان زندگی، عشق، روابط انسانی و الهی است که در بهترین بستر آن یعنی جنگ به نمایش گذاشته شده است. اما یکی از بزرگترین تفاوت‌های رمان بزرگ جنگ و صلح تولستوی با بقیه رمان‌های بزرگ جهان شرح مفاهیم تاریخ نگاری، سیاست و عرفان نظری است که جا به جا در میان داستان آمده‌است و خود یک دانشگاه بزرگ برای مطالعه‌کنندگان است. آناکارنینا اما دومین اثر طلایی تولستوی که در کنار همسرش آن را نگاشته رمان آناکارنینا است. کتاب آناکارنینا داستانی پر پیچ و خم از روابط زنان و مردان اشرافی را به نمایش می‌گذارد. آن چیزی که برای من بعد از این همه سال پس از خوانش اولیه آن جذاب است آن است که نگاه تولستوی به روابط پیچیده زنان و مردان در 200 سال پیش آنچنان با دقت و موشکافانه است که همین امروز هم وقتی به خواندن این داستان می‌نشینی برایت تازگی دارد و نکات بسیاری برای آموختن دارد.  مرگ ایوان ایلیچ کتاب مرگ ایوان ایلیچ اما دیگر کتاب درخشانی است که هرگز از ذهن من پاک نمی‌شود. تولستوی قرار است به ما بگوید ایوان ایلیچ می‌میرد اما در همین یک جمله خبری، مردی را که انسانی موفق و نسبتا شناخته شده را در بستر بیماری و مرگ قرار می‌دهد و گام به گام ما را با جریان این اتفاق آشنا می‌کند و مرگ این واژه ترسناک برای نوع بشر را تولستوی در این کتاب به تماشا می‌گذارد و اجازه می‌دهد 1-عدم پذیرش یا انکار 2-خشم 3-معامله 4 -افسردگی و 5-پذیرش را در زیباترین شکل ممکن تجربه کنیم. کتاب‌های بی‌نظیر لئو تولستوی بزرگ اما به این سه کتاب معروف ختم نمی‌شود. لیست کوتاهی از کتاب‌های او را در ذیل می‌آورم و بعد قرار است به سه نمای بزرگ از زندگی این مرد بزرگ بپردازم: به یکدیگر محبت کنید حرص باعث هلاکت است رستاخیز سه گانه کودکی نوجوانی جوانی  قزاقان حاجی‌مراد سونات کرویستر کوپن تقلبی سعادت زناشویی ارباب و بنده چه باید کرد اعترافسه نمای کمتر دیده شده از تولستوی نمای اول: کودکان و تولستوی کمتر کسی از تلاش‌های پر بار تولستوی برای ایجاد فضای آموزشی برای کودکان در روسیه خبر دارد. آن‌هایی که به نظام‌های آموزش و پرورش اولیه مدرن برای کودکان آشنا هستند نام ژان ژاک روسو نویسنده کتاب پر ارزش "امیل" را حتما شنیده‌اند. آنطور که اطلاعات باقیمانده نشان می‌دهد تولستوی در سفری که به کشورهای اروپایی دارد با نظریه تربیتی روسو آشنا می‌شود و ساختن دبستان‌هایی برای کودکان روستایی را آغاز می‌کند. در آن دوران الفبای تولستوی اولین چیزی است که کودکان در این دبستان‌هایش می‌آموزند که از روش های آموزشی روسو برداشت شده است. این عشق و دردمندی تولستوی برای آموزش کودکان هم عصرش چیزی است که روسیه مردمانش نباید هرگز فراموش کنند. البته بعدها به دستور دولت تزاری این مدارس هم تعطیل شد. نمای دوم: ادیسون، گاندی و تولستوی در این دنیای بزرگ و اتفاقات گوشه گوشه آن ماجراهای جالبی هم رخ می‌دهد. در یک آشنایی از راه دور ادیسون به توصیه یک خبرنگار آمریکایی یک دستگاه گرامافون به تولستوی هدیه می‌دهد و از او می‌خواهد صدایش را برای ادیسون بفرستند. تولستوی در پاسخ جملاتی را به چند زبان برای ادیسون ضبط می‌کند. بخشی از این اصوات از بین رفته ولی خوشبختانه بخشی از آن موجود است که شنیدن آن برای من خیلی جذاب بود و اینجا لینکی از بخش انگلیسی آن را برای شما می‌گذارم و البته متن انگلیسی آن (لهجه روسی تولستوی در صدا واضح است): “That the object of life is self-perfection, the perfection of all immortal souls, that this is the only object of my life, is seen to be correct by the fact alone that every other object is essentially a new object. Therefore, the question whether thou hast done what thou shouldn’t have done is of immense importance, for the only meaning of thy life is in doing in this short term allowed thee, that which is desired of thee by He who or That which has sent thee into life. Art thou doing the right thing." اما یکی دیگر از اتفاقات جذاب زندگی تولستوی نامه نگاری‌های او با ماهاتما گاندی مبارز آزادی طلب هندی است.  کتاب غیر داستانی (The Kingdom of God is Within You) "سلطنت خداوند درون توست" کتابی از تولستوی اثری شگفت‌انگیز است که بر قلب و روح مبارز جوانی به نام گاندی تاثیری مهم گذاشت. پس از توجه تولستوی به مبارزات گاندی در هند نامه نگاری بین این دو مرد تاریخ ساز رخ داد. تولستوی 80 ساله یکی از کسانی بود که ایده سکوت در برابر استعمارگر و روش گاندی در مبارزه با دشمنان هند را تشویق کرد و می‌توان گفت یکی از اثر گذارترین شخصیت‌ها در این پیروزی بزرگ شد. اگر علاقمند بودید می‌توانید از این لینک جزییات این نامه نگاری‌ها را مطالعه کنید. نمای سوم: دولت و تولستوی یکی از مظاهر دولت تزاری در زمان تولستوی سانسور مذهبی نویسندگان است. تفکرات نوین و درخشان و عرفانی تولستوی هم همانطور که می‌شد پیش‌بینی کرد پس از کتاب رستاخیز موجب اعلام حکم ارتداد برای لئو تولستوی شد. تکفیر تولستوی مرا به یاد این ابیات منسوب به ابوعلی‌سینا می‌اندازد: کفر چو منی گزاف و آسان نبُوَد                                محکم‌تر از ایمان من ایمان نبُوَد در شهر چو من یکی وآنگه کافر                                پس در همه شهر یک مسلمان نبود این تسویه حساب‌های سیاسی در دوره‌های مختلف تاریخی در روسیه رخ داده است و چه عجب که حاصل آن ظهور ناباکوف‌ها و داستایوفسکی‌ها و دیگر ستارگان درخشان آسمان ادبیات روسیه و جهان شده است. اما تولستوی بزرگ پس از اعلام ارتداد از طرف کلیسای ارتودوکس و از بین رفتن بخش بزرگی از پیش‌نویس‌هایش توسط ماموران دولتی کم‌کم مشکلاتی در خانواده با همسرش پیدا کرد و در حالی که تنها یکی از دخترانش و یک پزشک مخصوص همراهش بود در یک ایستگاه راه آهن جان باخت و در سال 1910 در سکوت و تنهایی در زادگاهش به خاک سپرده شد.  به قلم "زهره عواطفی حافظ"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
بهترین رمان های پرطرفدار
بهترین رمان های پرطرفدار
آدمی‌زاد همیشه به دنبال بهترین است. بهترین خانه، بهترین غذا، بهترین پوشاک، بهترین کار و ... . ذات آدمی‌زاد همین است؛ تا جایی که حتی برای کتاب خواندن هم به دنبال بهترین است.  البته که با وجود شرایط اقتصادی این توجیه، بیشتر قوت می‌گیرد که تا نشناسیم و ندانیم کدام نویسنده چه نوشته، برای خریدن و خواندن کتاب تازه ریسک نمی‌کنیم؛ اما به هر رو باید فکری کرد برای اینکه به دستاویزی، به نفراتی، به منابعی اعتماد کرده و توصیه‌هایشان را برای انتخاب کتاب، خرید کتاب و خواندن کتاب جدی بگیریم.  توصیه سایر کتاب‌خوان‌ها و نویسندگان، پرفروش‌های ناشران، ترجمه‌های متعدد از یک عنوان کتاب، مترجمان به نام، موضوعات مبتلا به جامعه، جستجوی عناوین پربازدید و پرجستجو در اینترنت مثل بهترین رمان‌های پرطرفدار، بهترین کتاب‌های حال خوب‌کن، بهترین کتاب‌های داستانی تاریخی و عناوینی از این دست، می‌تواند جزء شاخصه‌هایی باشند که با خیال راحت می‌شود به آنها اعتماد کرد. بهترین‌های پرطرفدار یا بهترین رمان‌های پرطرفدار عنوان این مطلب است. مطلبی که در آن تلاش کرده‌ایم برای معرفی کتاب‌ها همه سلیقه‌ها و نظرات را در نظر بگیریم.  معرفی 22 رمان پرطرفدار 1. رویای نیمه شب  رویای نیمه شب از اولین رمان‌های عاشقانه تاریخی - مذهبی است که مظفر سالاری با جرأت و جسارتی خاص وارد میدانش شد و به شدت مورد استقبال جامعه مذهبی و رمان‌خوان قرار گرفت. پس از این رمان نویسنده‌های دیگر نیز در میدان رمان‌های عاشقانه تاریخی - مذهبی پا گذاشتند؛ اما تابوی این راه را مظفر سالاری با جسارت قلمش شکست؛ چرا که بخواهیم و نخواهیم رمان‌های عاشقانه سهم بزرگی در چرخه پیشرفت ادبیات بر عهده دارند.  رویای نیمه شب جریان عشق پسری سنی مذهب به اسم هاشم به دختری شیعی به نام ریحانه است. مکان رمان در حله عراق در قرن سوم هجری اتفاق می‌افتد. در این رمان نیز همانند همه داستان‌های عاشقانه زمینی موانعی سبز می‌شود که بزرگترین آنها اختلاف عقیده و مذهب بین عاشق و معشوق است. در میان داستان عاشقانه ریحانه و هاشم اتفاقات سیاسی، نظامی، حکومتی و مذهبی بین شیعه و سنی در قرن سوم هجری نیز به لحاظ تاریخی و در قالب داستان در اختیار خواننده قرار می‌گیرد.  این کتاب به همت انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.  در قسمتی از کتاب رویای نیمه شب می‌خوانیم: حیف که این ابوراجح شیعه است وگرنه دخترش ریحانه را برایت خواستگاری می‌کردم.»  با شنیدن نام ریحانه، قلبم به تپش افتاد. تعجب کردم. فکر نمی‌کردم هم‌بازی دوره کودکی، حالا برایم مهم باشد. خوم را بی‌تفاوت نشان دادم و پرسیدم: «چی شد به فکر ریحانه افتادید؟»  روی چهارپایه‌ای نشست و با دست‌مال سفید و ابریشمی عرق از سرورویش پاک کرد.  -شنیده‌ام دخترش حافظ قرآن است و به زن‌ها قرآن و احکام یاد می‌دهد. چقدر خوب است که همسر آدم، چنین کمالاتی داشته باشد!    2. نامیرا نامیرا یک رمان پرطرفدار مذهبی است. راوی رمان نامیرا سوم شخص است. صادق کرمیار نویسنده این رمان کوشیده تا با نگاهی بدیع به جریان عاشورا، ماجرای نامه‌های کوفی، دل‌های کوفی و آدم‌های کوفی را در مواجهه با امام حسین علیه السلام به تصویر کلمات بکشاند.  صادق کرمیار با همراهی عبدالله بن عمیر و همسرش که در راه کوفه تشنه می‌مانند داستان خود را شروع کرده و شهادت عبدالله ختم می‌کند.  این کتاب از پرفروش‌های انتشارات نیستان است.  قسمتی از کتاب نامیرا: هنوز آفتاب بر حیاط خانه چیره نشده بود که ام‌ربیع دید، پسرش بار شتر را محکم می‌کند. اسبی در گوشه دیگر حیاط بود. مادر از خانه بیرون آمد و لحظه‌ای به او نگاه کرد. کیسه‌ای بزرگ در دست داشت. نگران جلو رفت. ربیع کیسه را از مادر گرفت. گفت: «اینها را در قبایل میان راه می‌فروشیم و در شام خانه‌ای می‌خریم و ساکن می‌شویم.»  ام ربیع گفت: «کمی دیگر فکر کن ربیع عمل نکردن به سفارش پدر بدفرجامی دارد. وقتی از تو خواست به شام نروی، یعنی از خون خویش گذشته تا خداوند در روز موعود میان او و قاتلانش داوری کند.»    3. پس از بیست سال از سری رمان‌های پرطرفدار موفق مذهبی دیگری که در زمینه عاشورا و بررسی وقایع حاشیه‌ای آن است همین رمان پس از بیست سال نوشته سلمان کدیور است.  در  این رمان مخاطب با تلاش نویسنده به جواب این سوال که چرا امام حسین را کشتند؟ می‌رسد. کدیور تمام هم خود را گذاشته است که این سؤال تاریخی را به قلم داستان بکشاند و داستانی است که از کربلا آغاز می‌شود و با یک چرخش زمانی به روزگار خلافت عثمان و سپس حکمرانی معاویه در شام می‌رسد.  در این رمان تاریخی مذهبی خواننده علاوه بر آشنایی با وقایع عاشورا با مناسبات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی آن دوران نیز آشنا می‌شود.  پس از بیست سال به همت انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.  در قسمتی از کتاب پس از بیست سال اینگونه آمده است: پس از آنکه نمازجمعه را بر مردمش خواند، با هیبتی که مخصوص او بود، از مسجد بزرگ شهر خارج شد. محافظین کفن‌پوش با کلاه‌خودهای آهنینی که فقط چشمانشان در آن هویدا بود، غرق در سلاح و ساز و برگ جنگی با آن هیبت مهیب و مرموز او را در حلقه تنگ خود گرفتند.  آنها تنها کسانی بودند که وقت ورود امیر و تعظیم همگان، مانند ستون‌هایی که در عمق خاک فرورفته، بی‌حرکت و دست به شمشیر می‌ایستادند. تنها کسی که می‌شناختند و تنها صدایی که از آن فرمان می‌بردند، معاویه بود. هیچ‌کس آنها را نمی‌شناخت و معلوم نبود از کدام قبیله یا اهل کدام دیارند.    4. آتش بدون دود  از بهترین‌ رمان‌های پرطرفدار دیگر رمان سه جلدی آتش بدون دود به قلم مرحوم نادر ابراهیمی است. نادر ابراهیمی نویسنده زبردست، خلاق، منظم و با اخلاق و جهان‌بینی خاصی است که در زمینه‌های مختلف داستانی و ادبیات دارای آثار قابل تقدیری است.  آتش بدون دود با این جمله آغاز می‌شود: «آتش، بدون دود نمی‌شود، جوان بدون گناه.» این جمله یک مثل قدیمی ترکمنی است. آتش بدون دود رمان بلندی است که درباره یکی از قهرمانان ترکمن و مبارزان انقلابی معاصر است. ابراهیمی سعی کرده در خلال این داستان خواننده را با جزئیات فراوان و بدون ملال با زیبایی‌های ترکمن صحرا و آدم‌هایش آشنا می‌کند.  آتش بدون دود که جزء بهترین رمان های پرطرفدار فارسی معاصر است روایت‌گر زندگی سه نسل از مردم صحرانشین ترکمن از عهد قاجار و پادشاهی ناصرالدین شاه تا پهلوی دوم و حکومت محمد رضا پهلوی است. این داستان عاشقانه است ولی پر از غرور و خشونت. داستان پر از شخصیت‌های متفاوتی است که هر کدام اگر نباشند پازل آتش بدون دود کامل نخواهد بود. این یعنی نادر ابراهیمی دقیقا می دانسته که تمام شخصیت هایی که خلق می‌کند چه اثری بر داستان می گذارند و باید کجای داستان قرار بگیرند.  قسمتی از کتاب آتش بدون دود: پدرم می‌گوید: از سولماز بگذر که رنج می‌آورد.  مادرم گریه می‌کند: از  سولماز بگذر، که مرگ می‌آورد.  خواهرهایم به من نگاه می‌کنند،  با خشم که ذلیل دختری شده‌ام.  آه سولماز... اینها چه می‌دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی است.  به کوه می‌گویم: «سولماز را می‌خواهم» جواب می‌دهد: من هم به دریا می‌گویم: «سولماز را می‌خواهم» جواب می‌دهد: من هم. در خواب می‌گویم: «سولماز را می‌خواهم» جواب می‌شنوم: من هم اگر یک روز به خدا بگویم: «سولماز را می‌خواهم» زبانم لال! چه جواب خواهد داد؟    5. کتابخانه نیمه شب کتابخانه نیمه شب داستان نوجوانی است به نام نورا؛ این کتاب هم در راس بهترین‌ رمان‌های پرطرفدار است که زندگی‌های نزیسته را که در زندگی هر فردی حسرت زیستنش وجود دارد به جریان انداخته است. مت هیگ با تلاشی خردمندانه موفق شده که خواننده خود را با یک حسرت همگانی همراه کند و آن را مورد بررسی داستانی قرار دهد.  کتابخانه نیمه شب جز پرطرفدارترین رمان‌های سال‌های اخیر است که هم مناسب نوجوانان است هم بزرگسال.  این کتاب توسط انتشارات کوله‌پشتی به چاپ رسیده است.  در قسمتی از کتاب کتابخانه نیمه شب می‌خوانیم: نورا دانش او درباره ساخت الماس را تصحیح نکرد. نگفت با اینکه زغال‌سنگ و الماس هر دو از کربن ساخته شده‌اند، زغال‌سنگ ناخالص‌تر از آن است که هر فشاری را هم که تحمل کند، بتواند به الماس تبدیل شود. آن‌طور که علم ثابت می‌کرد، اگر اولش زغال‌سنگ باشیس، تا آخر زغال‌سنگ می‌مانی. شاید درس درستی که باید از زندگی می‌گرفتند همین بود.  چند تار رهای موهای سیاه زغالی‌اش را به سمت جایی برد که آن را دم‌اسبی بسته بود.  «منظورت چیه نیل؟»  «هیچ وقت واسه دنبال کردن رؤیاها دیر نیست.»    6. مغازه جادویی مغازه جادویی از آن بهترین‌ رمان‌های پرطرفدار است که ترجمه‌های زیادی را در ایران تجربه کرده است. اما ما به شما ترجمه انتشارات نگاه آشنا یا کتاب مجازی را پیشنهاد می‌کنیم.  جیمز دوتی خودش در نوجوانی گویا فروشنده یک مغازه می‌شود، مغازه ای که اسباب جادو می‌فروخته. در جریان این فروشندگی او با زنی سال‌خورده به نام روث آشنا می شود که به او تمریناتی مربوط به ذهن و بدن به او می‌آموزد که زندگی جیمز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.  مغازه جادویی یکی از معروف‌ترین کتاب‌های خاطرات در زمینه خودیاری است. قسمتی از کتاب مغازه جادویی: برادرم، طبق معمول خانه نبود. اما فکر کردم شاید او آن را برده یا حداقل می‌دانست کجاست. نمی‌دانستم او هر روز کجا می‌رود، اما تصمیم گرفتم سوار دوچرخه‌ام شوم و به دنبالش بروم. آن سر انگشت با ارزش‌ترین دارایی من بود. بدون آن، هیچ بودم. دوست داشمت انگشت شستم برگردد.   7. هر دو در نهایت می میرند مرگ از آن دست اتفاقاتی است که خیلی ها اعتقاد دارند از آن رنج‌هایی است که هیچ راه چاره‌ای ندارد.  هم‌چنین از آن دست مخلوقات داستانی است که خیلی از نویسندگان به آن متوسل شده‌اند و بهترین داستان‌هایشان را با این موضوع نوشته‌اند. هر دو در نهایت می میرند به قلم آدام سیلور، داستان دو نوجوان به نام های متیو و روفوس است که اندکی پس از نیمه شب پنجم سپتامبر 2017 طی تماسی که قاصد مرگ با آنها می گیرد، متوجه می شوند که یک روز بیشتر برای زندگی کردن فرصت ندارند و این می شود آغاز ماجرای این رمان که جزء بهترین رمان‌های پرطرفدار قرار گرفته است.  هر دو در نهایت می میرند توسط نشر نون به چاپ رسیده است.  قسمتی از کتاب هر دو در نهایت می میرند: همیشه تصور می‌کردم که قاصد من خودشان بهشان می‌گویند قاصد، نه من، خیلی همدلانه برخورد کند و شنیدن خبر را برایم راحت‌تر کند، یا حتی بیشتر از وحشتناکی این اتفاق که من باید با این سن کمم بمیرم، صحبت کند. راستش بدم نمی‌آمد کمی برایم چرب‌زبنی هم بکند و بگوید حالا که حداقل می‌دانم امروز آخرین روز زندگی‌ام است، باید آن را خوش بگذرانم و بیشترین استفاده را از آن بکنم.   8. شازده کوچولو نمی‌دانم برای شازده کوچولو دیگر تعریفی مانده که دیده باشید و نخوانده باشید و راضی نشده باشید که آن را بخرید و با ترجمه آقای شاملو بخوانید یا نه؟  اگر دیده اید و هنوز هم راضی به خریدنش نشده اید ما به شما پیشنهاد می‌کنیم با قسمتی از متن شازده کوچولو با ما همراه باشید و بعد تصمیم نهایی‌تان را بگیرید. امیدوارم که راضی به خریدن و خواندنش بشوید. بزرگترها اگر به خودشان باشد هیچ‌وقت نمی‌توانند از چیزی سردرآرند. برای بچه‌ها هم خسته‌کننده است که همین‌جور مدام هر چیزی را به آن‌ها توضیح بدهند. ناچار شدم برای خودم کار دیگری پیدا کنم و این بود که رفتم خلبانی یاد گرفتم. بگویی نگویی تا حالا به همه جای دنیا پرواز کرده‌ام و راستی راستی جغرافی خیلی بم خدمت کرده. می‌توانم به یک نظر چین و آریزونا را از هم تمیز بدهم. اگر آدم تو دل شب سرگردان شده باشد جغرافی خیلی به دادش می‌رسد. از این راه است که من تو زندگیم با گروه گروه آدم‌های حسابی برخورد داشته‌ام.   9. بامداد خمار شور عاشقی است در بامداد خمار به قلم فتانه حاج‌سیدجوادی؛ شوری که سالهاست به تجدید چاپ می‌رسد و به زبان‌های مختلف نیز ترجمه شده است. زمان رمان در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی می‌گذرد، دختری به نام محبوبه از خانواده‌ای اعیانی است که در دام بوالهوسی عشق رحیم شاگرد نجاری می‌افتد که یاغی است و تفاوت فرهنگی و اعتقادی بین این دو باعث ویرانگری و بدبختی محبوبه می شود. محبوبه اکنون پیرزنی شده که دارای یک برادرزاده به نام سودابه است. سودابه به سبب شباهت بسیار زیادی که به عمه‌اش دارد او نیز دچار عشقی که والدینش را نگران کرده و از محبوبه می‌خواهند تا داستان غم‌انگیز عشق بی‌فرجامش را برای سودابه تعریف کند.  قسمتی از کتاب بامداد خمار: چشمان مادر یک لحظه از وحشت و درد گشاد شدند. نگاه خیره‌ای به دخترش انداخت. دختر جوان با آن چشمان درشت میشی و موهای پرپشت مواج، بینی یونانی و لب‌های خوش‌ترکیب و پوست زیتونی، سرسختانه و مبارزه‌جویانه در چشم مادر خیره شده بود. زیبایی او دل مادر را بیشتر به درد می‌آورد. دخترش، دختر تحصیل‌کرده روشنفکر و هنرمندش، با پشتوانه معتبر فامیلی و به قول خود سودابه و قدیمی‌ترها اصیل و استخوان‌دار، عاشق پسر یک خانواده تازه به دوران رسیده جاهل شده بود که دری به تخته خورده و ثروتی گرد آورده بودند.    10. تولستوی و مبل بنفش تولستوی و مبل بنفش، کتابی که در سال 2011 در سایت گودریدز نامزد بهترین خاطرات و اتوبیوگرافی شد. این کتاب علاوه بر این که یک کتاب خاطراتی است که داستان زندگی نینا را روایت می‌کند کتابی است که شما را با صدها کتاب دیگر آشنا می‌کند؛ کتابی روانشناسانه است که به شما می‌آموزد در مواجه با غم، درد و سوگتان چطور به زندگیتان هم‌چنان ادامه دهید.  نینا سنکویچ نویسنده این کتاب دچار فقدان و سوگ خواهرش می‌شود، فقدانی که نمی‌تواند با آن کنار بیاید برای همین تصمیم می‌گیرد به حال زار خودش فکری کند. او تصمیم می‌گیرد در طول یک سال هر روز خواندن یک کتاب را به پایان برساند. در واقع او برای خود نسخه کتاب‌درمانی را می‌پیچد او کتاب‌های مختلفی را مطالعه می‌کند و با سفری درونی به کتاب‌ها و وجود خود دریافت‌هایی که از این کتاب‌ها و مطالعه‌شان به دست می‌آورد را دستمایه‌ای می‌کند برای نوشتن کتابش.  در قسمتی از کتاب تولستوی و مبل بنفش این‌گونه می‌خوانیم: حالا هم به آرامش نیاز داشتم. امید به اینکه در پس هر سختی آسانی هم هست. ما سه خواهر برای مدتی خیلی طولانی از بدبیاری و بدبختی در امان نگه داشته شده بودیم. اما بعد همه چیز تغییر کرد. خواهرم، همانی که دستانم را می‌گرفت، از دنیا رفت. زندگی شروع کرده بود به بی‌انصافی و پراکندن.  رنج‌های ناگهانی و کشتن احساس اطمینان. من تلاش کرده بودم فرار کنم؛ اما حالا سعی می‌کردم کتاب بخوانم. به وعده کانلی اعتماد خواهم کرد: «کلمه‌ها زنده‌اند و ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی، که به سوی آن.»  کتاب‌خوانی‌ام باید طبق برنامه و نظمی اجرا می‌شد. می‌دانستم کتاب‌خواندنم با لذت همراه خواهد بود، اما لازم بود خودم را به یک برنامه مقید می‌کردم. بدون پایبندی به یک برنامه، کارهای روزمره می‌توانست وارد جریان شود و زمان را بقاپد و آن وقت من نمی‌توانستم به اندازه‌ای که می‌خواستم، یا به اندازه‌ای که نیاز داشتم کتاب بخوانم. اگر کتاب خواندنم را در اولویت قرار نمی‌دادم، نمی‌توانستم به گریزم دست یابم.    11. مرشد و مارگاریتا مرشد و مارگریتا یکی از بزرگترین رمان‌ها در ادبیات روسی است. یک رمان سورئالیستی که سه داستان را همزمان و به صورت موازی کنار هم پیش می‌برد و در نهایت این داستان‌ها به هم پیوند می‌خورند. میخاییل بولگاکاف، عشق مرشد و مارگاریتا را به کمک شیطان به هم می‌رساند. داستان مرشد و مارگاریتا پر است از حماسه‌های فلسفی، عاشقانه، سیاسی و اجتماعی؛ زمان داستان از میان پارکی در مسکو در سال 1930 آغاز می‌شود. این رمان سفر شیطان به مسکو و ماجراهای هولناک و پیچیده آن را به تصویر می‌کشد.  قسمتی از کتاب مرشد و مارگاریتا: مارگاریتا که سرش را به بالا به سمت چپش برگرداند، غرق تماشای ماه شد. ماه مثال دیوانه‌ای انگار هم داشت به سمت مسکو برمی‌گشت و هم به‌نظر ثابت می‌رسید، جوری که می‌شد شکلی رازآلود و تیره را در آن دید اژدهامانند یا شبیه اسبی کوهان‌دار که پوزه نوک تیزش به طرف شهر ترک شده بود.  به ذهن مارگاریتا رسید که واقعا بیهوده دارد با چنان شتابی جارو را می‌راند و این‌که خیلی ساده دارد امکان تماشای بسیار چیزها و لذت پرواز را از دست می‌دهد. چیزی به مارگاریتا می‌گفت که در مقصد حتما منتظرش خواهد ماند و بنابراین ضرورتی ندارد او با چنین سرعت و در چنین ارتفاعی پرواز کند.    12. صد سال تنهایی صد سال تنهایی هم همانند کتاب مرشد و مارگاریتا جزء ژانر رئالیسم جادویی است. کتابی که در ابتدا به زبان اسپانیایی نوشته شد و در سراسر کشورهای مختلف جهان و به زبان متفاوت ترجمه شد. صد سال تنهایی که توسط گابریل گارسیا مارکز نوشته شده شامل موضوعاتی چون عرفان، سیاست، ادبیات و تاریخ به زبانی کاملا ادبی است با اصلاحاتی فوق‌العاده بی‌نظیر که قطعا اگر کسی بتواند به زبان اصلی آن را بخواند حظی وافر از خواندن آن خواهد برد.  این داستان شامل داستان چند نسل از خانواده‌ی «بوئندیا» است. جد بزرگ خانواده، «خوزه آرکادیو بوئندیا» پس از ارتکاب قتل و از ترس مجازات، می‌گریزد و بر اساس یک رؤیا، محلی جدید برای زندگی انتخاب می‌کند. خاندان بوئندیا نسل‌درنسل در این مکان جدید که نامش ماکوندوست، زندگی می‌کنند. رمان پر از شخصیت‌هایی با نام‌های شبیه به هم، پر از ماجراهای غریب، پر از جذابیت و کشف است. رمانی پیچیده که تمام نسخه‌های انتشار اولش در سال 1967 در آرژانتین طی یک هفته فروخته شد. با توجه به اینکه این کتاب هم توسط مترجمان متعددی ترجمه شده، ما به شما ترجمه انتشارات امیرکبیر به قلم آقای بهمن فرزانه را پیشنهاد می‌کنیم.  قسمتی از کتاب صد سال تنهایی: محاسبه خوسه آرکادیو بوئندیا، مسیر شمال یگانه امکان تماس با تمدن بود. بر این اساس، همان مردانی را که هنگام بنیاد گرفتن ماکوندو همراهش بودند با ابزار برای دایر کردن زمین و سلاح برای شکار مجهز کرد؛ ابزار جهت‌یابی و نقشه‌هایش را در انبانی ریخت و ماجراجویی متهورانه را آغاز کرد.  روزهای اول به مانع چشمگیری برنخوردند. از کرانه سنگی رود به طرف محلی سرازیر شدند که سال‌ها قبل زره جنگی را آنجا پیدا کرده بودند، و از آنجا قدم به کوره‌راهی گذاشتند پوشیده از درختان پرتقال وحشی.   13. برادران کارامازوف  برادران کارامازوف، بزرگترین و آخرین کتاب داستایفسکی نویسنده شهیر اهل روسیه است. برادران کارامازوف در راس بهترین رمان‌های پرطرفدار جهان قرار دارد. رمانی که پر است از نکات عالمانه، عارفانه، شاعرانه و کاملا سیاسانه که مخاطب را به شکل غریب وعجیبی با خود همراه می‌کند. این رمان پر از شخصیت‌های مختلفی است که رمان را برای شما به صورت فیلم درآورده است. انگار که در هنگام خواندنش در حال دیدن فیلم هستید. آنقدری که ریز به ریز شخصیت‌ها، کلامشان و تأثیرگذاریشان در داستان مشخص شده است.  برادران کارامازوف چهار پسر هستند که قصد کشتن پدرشان را دارند. در حاشیه این پدرکشی داستایفسکی می‌کوشد تا مفاهیم عمیق فلسفی و تاریخی و مذهبی را به مخاطب خود از طریق خط سیر داستانش عرضه کند.  برادران کارامازوف نیز یکی دیگر از بهترین رمان‌های پرطرفدار در سطح جهان است که دارای ترجمه‌های گوناگونی است. از جمله ترجمه‌های معروف این رمان می‌شود به ترجمه صالح حسینی اشاره کرد.  قسمتی از کتاب برادران کارامازوف: درست سه ماه پس از درگذشت سوفی، سروکله بیوه ژنرال در شهر ما پیدا شد و یک راست رفت به سراغ فئودورپاولوویچ. اگرچه بیشتر از نیم ساعت در شهر نماند؛ ولی وقتش را بیهوده تلف نکرد. همان شبی بود که فئودورپاولوویچ را که از هشت سال پیش دیگر ندیده  بود، مست و خراب یافت. این‌طور که تعریف می‌کنند، به مجرد روبه‌روشدن با فئودورپاولوویچ، دو سیلی جانانه، چپ و راست به صورت او زد، بعد هم چنگ انداخت موهایش را گرفت و سه بار او را تا زمین دولاراست کرد، بعد بدون یک کلمه حرف، رفت به طرف کلبه خدمتکار و به سراغ دو پسربچه. در آن جا هم وقتی دید بچه‌ها کثیفند و لباس‌های ژنده به تن دارند، یک سیلی هم نثار گریگوری کرد و به او اخطار کرد می‌خواهد بچه‌ها را پیش خودش ببرد.   14. ناطور دشت  هرچند که نویسنده ناطور دشت نویسنده‌ای منزوی بود و تا پایان عمر خودش را در یک اتاق حبس کرد، فقط و فقط نوشت برای نوشتن؛ اما تمام آثاری که قبل از رفتن در کنج خلوتش نوشته بود شهرتی جهانی یافتند. از جمله ناطور دشت که داستانی پسر نوجوانی به نام هولدن است. او در طی داستان برای خواننده تعریف می‌کند که چرا از کلاس‌ها و نهایتا مدرسه اخراج شده است. نثر این رمان طنز، جذاب و کاملا خواندنی است.  جی. دی. سلینجر از نویسندگان معروف و مشهور معاصر آمریکایی است که آثار وی مخصوصا ناطور دشت به تعداد بسیار زیادی توسط مترجمان مورد ترجمه قرار گرفته است. معروف‌ترین ترجمه این کتاب در ایران توسط انتشارات علمی - فرهنگی با ترجمه احمد کریمی به چاپ رسیده است. قسمتی از کتاب ناطور دشت: خلاصه وقتی نفسم جا اومد عرض خیابون 204 رو به دو رد شدم. خیابون اونقدر یخ زده بود که نزدیک بود بخورم زمین. اصلا نمیدونم برای چی می‌دویدم. فکر کنم عشقم کشیده بود اون لحظه بدوم. از خیابون که رد شدم احساس کرد دیگه نا ندارم. اون روز هوا خیلی سرد بود، خبری از آفتاب و این چیزا هم نبود. برای همین هربار که از خیابون رد می‌شدم، انگار دیگه جونم داشت درمیومد. پسر تا رسیدم در خونه آقای اسپنسر، زنگ زدم. واقعا داشتم یخ می‌زدم. گوشام از سرما می‌سوخت و نمی‌تونستم انگشتامو تکون بدم. داد زدم: «یالا... یالا... یکی در رو باز کنه.» بالاخره خانم اسپنسر در رو باز کرد. کلفت و نوکر نداشتن، همیشه خودشون در باز می‌کردند. خیلی پولدار نبودند.    15. سور بز ماریو بارگاس یوسا، نویسنده متبحر و پرجسارت که به خوبی توانسته چهره واقعی دیکتاتوری را در این رمان به تصویر بکشاند.  رمان سور بز به آخرین روزهای دیکتاتوری تروخیو در دومینیکن اختصاص دارد و یوسا موفق شده در دالان‌های قدرت نفوذ کرده و چهره واقعی دیکتاتوری، قدرت، ثروت و تحقیر و حقارت و منفعت‌طلبی را در این داستان به کلمه درآورد.  یوسا برای نوشتن سور بز مدت‌ها مشغول تحقیق و خواندن حرف‌های خانواده‌ قربانیان، زندانیان و خاطرات به‌جا مانده از آن‌ها در این دوره دیکتاتوری بوده است.  در این رمان هم یوسا مثل اغلب آثارش در تاریخ و فرهنگ انسان امریکای لاتین کندوکاو می‌کند و به عناصر مهم فرهنگ امریکای لاتین و آن خطه، مثل عشق و خشونت و مبارزه برای آزادی می‌پردازد.  قسمتی از کتاب سور بز: تروخیو بعد از مکث کوتاهی گفت: من وقتی باید بکشم دستم نمی‌لرزد. گاهی اوقات حکومت کردن وادارت می‌کند دستت را به خون آلوده کنی. من خیلی اوقات برای این مملکت دستم را آلوده کرده‌ام. اما آدم باشرفی هستم. قدر آدم‌های وفادار را می‌دانم، نمی‌دهم بکشندشان.   16. موبی دیک هرمان ملویل داستان موبی دیک را با این جمله آغاز می‌کند: مرا اسماعیل صدا کنید!  روایت این داستان از طرف فردی منزوی صورت می‌گیرد که برای یافتن معنای زندگی به دریا پناه آورده است. او طی روایت خود داستان آخرین سفر یک کشتی شکار نهنگ به نام پیکوآد را تعریف می‌کند و در جریان آن مخاطب را با تعدادی از شخصیت‌های مختلف روبرو می‌کند که بسیاری از آن نام‌ها ارجاع مذهبی دارند. این رمان آمریکایی از بهترین رمان‌های پرطرفدار جهانی است که مخاطبین فراوانی را در قرن بیستم به خود جذب کرد.   قسمتی از کتاب موبی دیک: درست نمی‌توانم بگویم که چرا شکار نهنگ را انتخاب کردم. ما گاهی وقت‌ها بدون هیچ توضیح و دلیل روشنی دست به کارهایی می‌زنیم. همین‌قدر می‌دانم که ماه‌ها رؤیای این جانوران عظیم دریاگرد و همه گوشه کنارهای خطرناک و پرت جهانی را که در آن پرسه می‌زدند، در سر داشتم. این حیوانات شگفت‌انگیز کنجکاوی مرا دامن می‌زدند. قایق‌ها و دریانوردانی هم که در تعقیب آنها بودند به همان اندازه مرموز و حیرت‌انگیز بودند.    17. زوربای یونانی  زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس رمانی در توصیف و ستایش زندگی است. شخصیت اصلی این داستان زوربا فرقی عامی و بیسواد است که از زندگی تنها لذات مادی آن را می‌پسندد و بر این باور است که آدمیزاد تا وقتی زنده است باید به لحاظ جسمی بهره و حظ کافی‌اش را از زندگی ببرد.  او با صاحب کار خود که یک فرد عزلت‌نشین و کتاب‌خوان است برای کشف یک معدن هم‌سفر می‌شوند.  به نظر می‌رسد که نیکوس با معرفی زوربا در این رمان خواسته یک ابرمرد را به تصویر بکشاند که خواننده مطمئن شود ابرمردها هنوز نمرده‌اند.  قسمتی از کتاب زوربای یونانی: و این آخرین حرف‌هایی بود که با هم زدیم. دیگر بی‌آنکه چیزی بگوییم دست یکدیگر را فشردیم و انگشتان ما به‌گرمی درهم افتادند، سپس ناگهان از هم جدا شدند، و من مثل اینکه دنبالم کرده باشند، بی‌آنکه سربرگردانم تند رفتم. یک بار هوس کردم سربرگردانم و برای آخرین بار دوستم را ببینم ولی خودداری کردم و به خود فرمان دادم: «برنگرد، برو!»  روح آدمی که در لجن جسم فرورفته و هنوز خام و ناتمام است و با کرامات نارسای خود نمی‌تواند آینده را به نحوی روشن و منجز پیش‌بینی کند. چه اگر می‌توانست این جدایی صورت دیگری پیدا می‌کرد.    18. نام من سرخ می‌گویند استانبول در قرن شانزدهم پر‌بوده از دسیسه‌های مذهبی حاکمان و مردمان. اورهان پاموک در این داستان کوشیده تا علاوه بر اینکه داستانی عاشقانه را دنبال می‌کند، به داستان زندگی هنرمندان ایرانی و عثمانی نیز بپردازد. این کتاب جایزه فرانسوی بهترین کتاب خارجی سال را در سال 1998 به خود اختصاص داده است. نام من سرخ به جهت تعدد راویان مختلف به رمان‌های پست مدرن نزدیک شده است. این کتاب نیز به جهت آنکه در لیست بهترین رمان‌های پرطرفدار قرار گرفته است، ترجمه‌های متفاوتی هم در بازار از این کتاب موجود است. معروف‌ترین ترجمه از تهمینه زاردشت در انتشارات مروارید است. قسمتی از کتاب نام من سرخ: سرگذشت منو شاید کسی بتونه به صورت یه کتاب حکایت کنه اما من به عنوان به تذهیب‌گر به شما اطمینان می‌دم که هیچ نقاشی نمی‌تونه این صحنه‌ها رو بکشه. درست مثل قرآن‌کریم دیگه یه وقت دچار سوءتفاهم نشین‌ها، قدرت تکون‌دهنده قرآن‌کریم به این نیست که نشه مصوّرش کرد اصلاً، از این که اینو می‌فهمین واقعاً خوشحالم. من که از اون اولش هم از ارتفاع می‌ترسیدم هم از تاریکی. ببینین آخرش چه جوری ته یه چاه تاریک گیر افتادم، نخندین برا شماها هم ممکنه اتفاق بیفته بهتره حواستون جمع، باشه از من گفتن. الان فقط به این فکر می‌کنم که سریع شروع کنم به پوسیدن تا بوی گندم همه جا رو بگیره و شاید این جوری یکی پیدام کنه اگه دفن می‌شدم دیگه هیچ دغدغه‌ای نداشتم البته غیر از این که یکی اون کثافت رو پیداش کنه و یه دستی به سر و صورتش بکشه همون کارایی که گفتم دیگه.   19. آنک نام گل اومبرتو اکو اولین رمانش را با نام آنک نام گل در سال 1980 منتشر کرد. اکو نویسنده ایتالیایی داستان معمایی و تاریخی خود را در صومعه‌ای ایتالیایی در سال 1327 روایت می‌کند. او با ظرافت مختص به قلم خویش نشانه‌شناسی، تحلیل کتاب مقدس، مطالعات قرون وسطا و تئوری‌های ادبی را در این رمان در معرض دید مخاطب قرار داده است. سایه هفت قتل عجیب بر این داستان از جمله ویژگی‌های منحصربه‌فرد آن است. قسمتی از کتاب آنک نام گل: هنگام اقامت‌مان در صومعه همیشه دستانش پوشیده از غبار کتابها و طلای تذهیب‌کاری‌های تازه یا مادۀ زردفامی بود که در سورینوس دستمالی کرده بود. انگار جز با دست‌هایش قادر به فکر کردن، نبود خصیصه‌ای که تا آن زمان بیشتر شایسته مکانیک‌ها می‌انگاشتم؛ اما حتی زمانی که دست‌هایش شکستنی‌ترین چیزها را لمس می‌کرد چیزهایی مثل نسخه‌های خطی تازه تذهیب‌شده، یا صفحاتی که زمان آنها را فرسوده بود و مثل نان فطیر مستعد خرد شدن، بودند به نظرم می‌رسید که دستی فوق‌العاه سنجیده و محتاط دارد همان دستی که با آنها ابزارآلاتش را به کار می‌انداخت باید بگویم که چگونه این مرد عجیب در کیف خود ابزارهایی را که من تا آن زمان ندیده بودم و او آنها را ماشین‌های شگفت‌انگیزم می‌نامید با خود این طرف و آن طرف می‌برد. می‌گفت ماشین‌ها محصول هنر هستند که مقلد طبیعت است و آنها نه، صورت بلکه خود کارکرد را بازسازی می‌کنند به این ترتیب شگفتی‌های ساعت اسطرلاب و مغناطیس را برایم توضیح داد.   20. همسایه ها  یکی از معروف‌ترین رمان‌های ایرانی مربوط به بزرگترین نویسنده ایرانی احمد محمود است. احمد محمود در بیشتر آثار خود از گویش دزفولی استفاده کرده است و همین امر باعث خاص بودن کارهایش شده که شاید هر سلیقه‌ای آن را نپسندد اما این چیزی از ارزش کارهای وی کم نمی‌کند.  داستان همسایه‌ها در مورد جوانی به نام خالد است؛ زمان و مکان داستان پیش از کودتای 28 مرداد و دورن نهضت ملی شدن نفت در شهر اهوار روایت می‌شود. خالد در جریان داستان از نوجوانی بی‌تجربه و خام به فردی سیاسی و هوشمند تبدیل می‌شود و امان از عشق در این بین عاشق دختری سیه چشم می‌شود که این عشق او را در تنگنای انتخاب میان عشق و وظیفه می‌گذارد و عاقبتش ختم به زندان می‌شود.   قسمتی از کتاب همسایه ها: پدر تمام زمستان بیکار بود. حالا که هوا رو به گرمی می‌رود باز هم بیکار است. صبح‌ها راه می‌افتد می‌رود دکان و شب‌ها دست خالی برمی‌گردد. این روزها کار آهنگری کساد است. جلوی اتاق نشسته‌ایم و با خواهرم ته ظرف اشکنه را می‌لیسیم که خاله رعنا سر و سینه زنان می‌آید. روسریش دور گردنش افتاده است و مویش پریشان است. بس که گریه کرده چشم‌هایش پف کرده و قرمز شده است. شوهر خاله رعنا عمله است. پسرش بلم‌چی است. دخترش دوبار شوهر کرده و طلاق گرفته و خانه نشسته است. خاله رعنا می‌نشیند و با گوشه چارقد دماغش را می‌گیرد و یک‌ریز زنجموره می‌کند.   21. تنهایی پر هیاهو بهومیل هرابال یک اعجوبه است. از دل مردی کاغذخمیرکن فلسفه زندگی را در داستانش می‌نگارد. بهومیل کتابش را برای اولین بار درسال 2002 به چاپ رساند. تنهایی پر هیاهو با روندی آرام و در عین حال جذاب داستان زندگی هانتا را دنبال می‌کند. او سی و پنج سال است که در حکومت پلیسی چک زندگی کرده و کارش خمیرکردن کاغذهای باطله و کتاب‌ها بوده است. هانتا در این جریان کتاب‌های زیادی را از رفتن در دستگاه پرس نجات داده است و همه‌شان را در خانه‌اش انبار کرده است. او علاوه بر اینکه نابودکننده کتاب‌هاست ناجی کتاب‌ها نیز هست. قرار دادن ویژگی نجات دهنده و نابودکننده در یک شخصیت از خلاقیت‌های اعجوبه‌ای به نام بهومیل هرابال است. تنهایی پر هیاهو را با ترجمه آقای پرویز دوایی بخوانید.  قسمتی از کتاب تنهایی پر هیاهو:  به مدت سی و پنج سال در بین کاغذباطله‌ها کار و زندگی کردم و این داستان عاشقانه من است. به مدت سی‌وپنج سال خود را بین کاغذهای باطله و کتاب‌ها محصور کردم و به واژگان آلوده شدم تا اینکه اکنون به شکل یکی از دائره المعارف‌های موجود در بازار درآمدم. پس از سال‌ها فشرده شدن همانند یک کتاب سه تنی هستم. من همانند یک کوزه هستم که با آب جادویی و ساده پر شده است، کافی است مرا اندکی خم کنید تا یک جریان از افکار زیبا از من خارج شود. آموزش من چندان صریح و آگاهانه نبوده است بنابراین نمی‌توانم به جرئت اعلام کنم که کدام‌یک از افکارم مربوط به خودم و کدام دسته مرتبط با کتاب‌هایی هستند که قبلا خوانده‌ام. در هر حال، این شیوه‌ای است که طی سی‌وپنج سال گذشته برای هماهنگ شدن با خودم و جهان اطراف استفاده کردم. زمانی که مطالعه می‌کنم در واقع متن را نمی‌خوان مبلکه جمله زیبا را به دهان می‌اندازم و همانند یک آب‌نبات می‌مکم یا مثل لیکور می‌نوشم تا آنکه اندیشه مزبور مثل الک در من حل شود، ذهن و قلب مرا درگیر کند و در همه سیاهرگ‌هایم جاری شود تا به ریشه تک‌تک رگ‌های خونی من برسد.    22. جنگ و صلح لئو تولستوی نویسنده بزرگ روسی با رمان جنگ و صلح غوغایی در دنیای ادبیات جهان به‌پا کرد که همچنان این غوغا و سرگشتگی ادامه دارد. جنگ و صلح روایتی از تاریخ اجتماعی روسیه است و تولستوی کوشیده تا دغدغه‌های مردم آن روزها را در میان دیالوگ‌های شخصیت‌هایش جای دهد. ماندن، جنگیدن یا فرار کردن.  تولستوی نیز همانند رقیب قلمی خودش داستایفسکی به خلق تعداد زیادی از شخصیت‌ها در این رمان دست زده است که هر کدام نقشی ویژه در رمان بازی می‌کنند و بر عهده دارند. از جنگ و صلح سخن بسیار گفته‌اند و همین امر به تنهایی کافی است برای آن‌که شما این کتاب را جز بهترین رمان‌های پرطرفدار در سطح جهانی قرار دهید و در لیست خواندنی‌هایتان.  جنگ و صلح را با ترجمه سروش حبیبی بخوانید. قسمتی از کتاب جنگ و صلح:  آناپاولونا پلک‌های خود را تقریباً برهم نهاد این ادا به آن معنی بود که نه او خود در حد آن است که درباره میل یا پسند علیا حضرت قضاوت کند و نه کس دیگری را در این حد می‌داند؛ اما فقط با لحنی سرد و اندوه‌بار گفت: آقای بارون دو فونکه از طرف همشیره علیا حضرت به ایشان توصیه شده است - و همین که نام علیا حضرت ملکه مادر بر زبانش جاری شد ناگهان حالت جان نثاری و احترامی عمیق و صادقانه سیمایش پدیدار شد و مثل هربار که ضمن صحبت از ولی‌نعمت والاتبار خود یاد می‌کرد غبار غمی بر این حالت سیمایش نشست و گفت که علیا حضرت از راه لطف بارون فونکه را مورد تفقد بسیار قرار داده اند و دوباره سایهٔ اندوه نگاهش را پوشاند. پرنس با بی اعتنایی خاموش ماند. آنا پاولونا با ظرافت زنانه و نکته‌سنجی خاص خود که از ویژگی‌های درباریان بود خواسته بود پرنس را به گناه گستاخی و لحن سخن گفتنش نسبت به شخصی که به علیا حضرت توصیه شده بود ادب کند، اما در عین حال از راه دلجویی گفت: راستی راجع به خانوادۀ شما بگویم هیچ می‌دانید که دخترتان از وقتی پایش به مجالس باز شده همه را شیفته خود کرده؟ به چشم همه به قول معروف مثل پنجه آفتاب زیباست.   «بهترین باشید و بهترین‌ها را انتخاب کنید!» به قلم "نجمه نیلی پور"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
اقتباس های سینمایی از جهان ادبیات
اقتباس های سینمایی از جهان ادبیات
سینما و اقتباس از ادبیات پیوند میان سینما و ادبیات بر کسی پوشیده نیست و ادبیات، دین بزرگی بر گردن سینما دارد. سینما، پس از آن‌که تولد یافت و پا به عرصه هنر گذاشت، به زودی دریافت که فراتر از تصاویر متحرکی که نمایش می‌دهد، نیازمند قصه و داستان است تا بتواند با مخاطب خود حرف بزند و جادوی حقیقی خود را آشکار کند. در نتیجه، بدیهی بود که به سراغ ادبیات برود و در میان کتاب‌ها و رمان‌های موفق و تاثیرگذار، داستان‌های خود را بجوید. سینما، به سرعت به سمت اقتباس از ادبیات رفت و این‌گونه سینمای اقتباسی رشد کرد و استقلال یافت. و امروز نه تنها آکادمی اسکار به عنوان مهم‌ترین مرجع اعتبارسنجی آثار سینمایی، رشته جداگانه‌ای برای فیلمنامه آثار اقتباسی سینما در نظر گرفته، بلکه ادبیات سهم موثر و بزرگی در موفقیت آثار سینمایی دارد و بسیاری از آثار سینمایی بزرگ و مورد اقبال، اقتباس از دنیای ادبیات هستند.  فیلم سینمایی یا کتاب؟ اما یک اقتباس سینمایی، هرچند موفق و شاهکار، نمی‌تواند جای منشا و مادر خود را بگیرد. کتاب‌ها و رمان‌ها همیشه چیزی بیشتر از آثار اقتباس شده از خودشان هستند. سینمای اقتباسی، اگرچه شکوهمند است و با جادوی تصاویر خود و البته موسیقی، می‌تواند به تخیل ما کمک کند، اما همین ترسیم‌ها هم می‌تواند از تخیل ما بکاهد. جایی که تصویر باشد، ذهن کمتر می‌آفریند و شخصیت‌هایی که به هزاران صورت مختلف، می‌توانستند در اذهان خوانندگان خلق شوند؛ در قامت یک هنرپیشه قالب می‌خورند و برای همیشه ماندگار می‌شوند. گویی ذهن آفریننده عوامل یک فیلم، بر آفرینش ذهنی هزاران خواننده رمان، تفوق می‌یابد و شناخت و برداشت خود را بر آنها دیکته می‌کند. این البته، تنها تفاوت جهان واژگان و تصاویر نیست. فیلم، محدودیت‌های خود را دارد و به لحاظ زمانی، آنقدر دستش باز نیست. پس ناگزیر از دست اندازی در رمان‌ها و کتاب‌ها است؛ از کمرنگ کردن برخی شخصیت‌ها و رخدادها گرفته تا حذف کامل آنها.  مهم ترین تفاوت اقتباس سینمایی با رمان اما شاید مهمترین تفاوتی که میان یک اقتباس‌ سینمایی و رمان‌ اصلی باشد، حضور مولف، در اثر است. ایده و اندیشه مولف، چه در رمان و چه در فیلم حضور پیدا می‌کند و یک اثر اقتباسی، قطعا مطابق با دریافت، خوانش و جهان‌بینی خالقان فیلم، روایت خواهد شد و از این جهت کمتر امکان دارد به نویسنده اصلی، وفادار بماند؛ به ویژه پس از ظهور نظریه مولف در تاریخ سینما. فیلمسازان خود آفرینش‌گر هستند و در جریان ساخت یک فیلم اقتباسی، به خلق دوباره اثر دست می‌زنند. از این رو، گرچه سینما با آفرینش شاهکارهای سینمایی که از اقتباس از ادبیات هستند، کاری سترگ و سزاوار تحسین انجام داده است، اما نباید از نسخه‌های اصلی و مادران این اقتباس‌های سینمایی، غافل شد. ادبیات همیشه چیزی بیشتر، در چنته دارد، اگر که به سراغش بروید. سینما قطعا هنر مستقلی است که بر پای خویش ایستاده، اما در این میان نمی‌توان و نباید فراموش کرد که سینما همواره چنگ در دامن پرسخاوت ادبیات دارد و برای اعتلای خویش، از آن تغذیه می‌کند. 8 اقتباس شاهکار سینمایی از جهان ادبیات در این یادداشت، به سراغ تعدادی از مهم‌ترین شاهکارهای سینمایی می‌رویم که در واقع اقتباس از ادبیات هستند و سپس درباره کتاب و رمان اصلی صحبت می‌کنیم. 1- پدرخوانده (1972، 1974، 1990) قطعا اولین اقتباس سینمایی در این لیست، سه‌گانه پدرخوانده به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا است. شاهکاری در تاریخ سینما که اقتباس از ادبیات آمریکا است. امروز و پس از گذشت حدود نیم قرن از اکران نخستین فیلم از این سه‌گانه، همچنان اثری تازه، درخشنده و تمام عیار به حساب می‌آید. اقتباس سینمایی پدرخوانده، بی‌شک اثری کلاسیک است و هر چه بر قدمت آن افزوده می‌شود به جای آنکه در دالان‌های تاریخ گم شود، توسط نسل‌های جدید بازیافته می‌شود و از نو مورد واکاوی، نقد و تحسین قرار می‌گیرد.  پدرخوانده به دلایل مختلفی، نقطه عطفی در سینمای ژانر گانگستری است. این اقتباس سینمایی نه تنها فراتر از انتظارات عمل کرد بلکه حتی معیارهای جدیدی را برای سینمای آمریکا ایجاد کرد. معمولا مجموعه فیلم پدرخوانده را نمونه‌ای کم‌نظیر از موفقیت هم‌زمان هنر و تجارت به شمار می‌آورند؛ چراکه تحسین منتقدین و مردم را توامان به دست آورد و در گیشه نیز بسیار موفق بود. سه‌گانه پدر‌خوانده از پرفروش‌ترین‌ فیلم‌های تاریخ سینما شد و توانست در مجموع نامزد 28 جایزه اسکار شود و در نهایت 9 جایزه را به دست آورد که از آن جمله اسکار بهترین بازیگر نقش اول و نقش مکمل مرد، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم است.  اقتباس سینمایی پدرخوانده، در ارتباط با مافیای آمریکایی ایتالیایی است و به همین دلیل از ابتدا توجه اتحادیه حقوق مدنی آمریکایی - ایتالیایی‌ها را به رهبری جوزف کولومبو، به خود جلب کرد. خانواده کولومبو خود از خانواده‌های تبهکار مافیاییِ آمریکا با ریشه ایتالیایی بودند. آنها این اتحادیه را برای دفاع از آمریکایی‌های ایتالیایی‌تبار و زدودن تصورات کلیشه‌ای از آنها ایجاد کرده بودند. خانواده کولومبو خواستار حذف واژه‌های مافیا، کوزا نوسترا (مافیای سسیل) و سایر واژگان ایتالیایی، از فیلم‌نامه بودند. در نهایت و پس از تهدیدشدن تهیه کننده فیلم پدرخوانده به طور ناشناس، فورد کاپولا این واژه‌ها را به‌کلی از فیلم‌نامه اقتباسی پدرخوانده، حذف کرد.  فیلمنامه این اقتباس سینمایی را، کاپولا به همراه نویسنده اثر اصلی یعنی ماریو پوزو نوشت. در ابتدا فورد کاپولا علاقه‌ای به ساخت فیلمی از این رمان نداشت. کاپولا، رمان پدرخوانده را اثر کم ارزشی می‌دانست و تنها به دلایل مالی مجبور به پذیرش ساخت فیلم شد. اما در نهایت مایه عمیق‌تری برای فیلم پیدا کرد و تصمیم گرفت اقتباس سینمایی پدرخوانده نه درباره جنایت‌های سازمان‌یافته، بلکه داستان سرگذشت یک خانواده باشد. در نهایت هم به همین دلیل، سه‌گانه پدرخوانده ژانر گانگستری را در سینما متحول کرد و مضامین پیچیده‌تری را به آن تزریق نمود.  فیلم پدرخوانده با بازی درخشان ستارگانی مانند مارلون براندو، آل پاچینو و جیمز کان، در سال 1990 برای قرار گرفتن در فهرست ملی ثبت فیلم کتابخانه کنگره انتخاب شد. این فهرست، به ثبت فیلم‌های آمریکایی اختصاص دارند که از نظر فرهنگی، تاریخی یا زیبایی‌شناسی قابل توجه هستند. همچنین بنیاد فیلم آمریکا، این اقتباس سینمایی را به عنوان دومین فیلم بزرگ سینمای آمریکا پس از فیلم همشهری کین رتبه‌بندی کرد. اقتباس سینمایی پدرخوانده بر اساس رمانی پرفروش از ماریو پوزو به همین نام و محصول سال 1969، ساخته شد. ماریو فرانسیس پوزو نویسنده‌ای ایتالیایی آمریکایی است که برای رمان‌های جنایی خود شناخته شده است. ماریو پوزو، واژه پدرخوانده یا همان ‌godfather را خود ایجاد کرد تا به جای چند واژه دیگر ایتالیایی که در این خصوص کاربرد داشت، برای مخاطب انگلیسی زبان به کار برد.  ماریو پوزو همچنین رمان سیسیلی‌ها را در سال 1984 به عنوان دنباله‌ای بر رمان پدرخوانده، نوشت. سایر کتاب‌های مجموعه رمان پدرخوانده از او نیست و حاصل کار نویسندگان دیگری است.  رمان پدرخوانده، رمانی جنایی است و به خانواده خیالی تبه‌کاری به نام کورلئونه در فاصله سال‌های 1945 تا 1955 می‌پردازد. خانواده کورلئونه به رهبری دون ویتو کورلئونه (پدرخوانده) یکی از 5 خانواده مافیای نیویورک است و در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم وارد جنگ خونینی با دیگر خانواده‌های مافیایی می‌شود. رمان به فراز و نشیبی می‌پردازد که ویتو کورلئونه و پسرانش در این جنگ قدرت طی می‌کنند. گرچه عنوان کتاب به ویتو کورلئونه اشاره دارد اما شخصیت اصلی داستان، پسر ویتو کورلئونه؛ مایکل است. خط اصلی رمان پدرخوانده به سرنوشت مایکل می‌پردازد که علی‌رغم میلش به سبک زندگی آمریکایی و دور بودن از جرم و جنایت‌های خانواده مافیایی‌اش، چه طور مجبور می‌شود قدم به قدم برای محافظت از خانواده‌اش جلو برود و جانشین پدرش شود. رمان پدرخوانده، به ویژه در بازنمایی تاریخچه 5 خانواده مافیایی نیویورک و جنگ خونین قدرت میان آنها، بر اساس واقعیت نوشته شده است. ماریو پوزو همچنین در برساخت شخصیت ویتو کورلئونه از دو تن از روسای باندهای جرایم سازمان یافته؛ فرانک کاستلو و کارلو گامبینو، الهام گرفته است. رمان پدرخوانده به عنوان یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های جنایی تاریخ، کتابی است هیجان‌انگیز که روابط اعضای تبهکار یک خانواده مافیایی را فراتر از جرم و جنایت‌هایی که مرتکب می‌شوند، مورد بررسی قرار می‌دهد. رمان پدرخوانده به جای تماشای رخدادهای یک باند تبهکاری از زاویه چشم جامعه یا پلیس، از زاویه چشم آنها است که به همه چیز نگاه می‌کند. یکی از منتقدین نیویورک تایمز به نام راجر جلینک همین امر را دلیل محبوبیت این رمان دانسته است. زیرا آن نیاز ما به چشم‌چرانی در دنیای تبه‌کاران مافیا را ارضا می‌کند بدون اینکه عواقب آن دامن‌مان را بگیرد. سیر وقایع داستان نیز به گونه‌ای است که شما فرصت همدلی با هیچکس جز پدرسالار داستان را نخواهید داشت. شاید بهترین دلیل برای از دست ندادن این رمان همین باشد. اینکه برای مدتی زندگی را از چشم تبه‌کاران مافیا ببینید. شما اگر جای آنها بودید چه می‌کردید؟!   بر باد رفته (1939) دومین فقره از شاهکارهای سینمایی که اقتباس از ادبیات هستند، اثری کلاسیک و عاشقانه به نام بر باد رفته است. بر باد رفته محصول سال 1939 و به کارگردانی ویکتور فلمینگ است. بحث بر سر ساخت این اقتباس سینمایی، حتی پیش از انتشار رمان بر باد رفته، شروع شده بود و در نهایت تهیه‌کننده‌ای به نام دیوید. او. سلزنیک امتیاز این رمان را یک ماه پس از انتشار آن از مارگارت میچل، نویسنده رمان خرید.  اقتباس سینمایی بر باد رفته، پروژه بزرگ و بلندپروازانه‌ای به حساب می‌آمد و از همان ابتدا، درگیری‌های زیادی بر سر انتخاب عوامل آن رخ داد. تنها 2 سال صرف انتخاب بازیگران نقش اصلی یعنی اسکارلت و رت باتلر شد و بازیگر نقش اول زن این فیلم، از میان 1400 نفر داوطلب انتخاب شد؛ رقابتی بی‌مانند در تاریخ سینما برای دستیابی به یک نقش! در فرایند تست و انتخاب بازیگر برای نقش اسکارلت، مارگارت میچل نیز با عوامل فیلم همکاری داشت و به آنان مشورت می‌داد. در نهایت نیز نقش به ویوین لی رسید. کلارک گیبل نیز، برای نقش رت باتلر انتخاب شد. از دیگر مسائلی که ساخت این فیلم را با هزینه و مشکل روبه‌رو کرد، آموزش لهجه و مشی جنوبی، به بازیگران بود. در آخر به توصیه مارگارت میچل، سلزنیک معلمی را برای بازیگران استخدام کرد تا به آنها لهجه و آداب و رسوم جنوبی‌ها را آموزش دهد. اقتباس سینمایی بر باد رفته، دومین فیلم گران‌ قیمت تاریخ سینما شد که تا آن زمان، ساخته شده بود.  نسخه اولیه فیلمنامه اقتباسی بر باد رفته را، سیدنی هاواراد نوشت که بسیار طولانی بود و برای نمایش آن فیلمنامه، به چیزی حدود 6 ساعت زمان نیاز بود. ویکتور فلمینگ؛ کارگردان فیلم بر باد رفته که ساخت اقتباس سینمایی جادوگر شهر اوز را تازه به پایان رسانده بود، نویسندگان دیگری را به کار گرفت تا آن را بازنویسی کنند. فیلمنامه‌ای که در نهایت نوشته شد، باز هم طولانی بود. اولین نسخه‌ای که از فیلم نمایش یافت، حدود 4 ساعت بود و در نمایش‌های بعدی کمی کوتاه‌تر شد. به هر حال یکی از مهم‌ترین نقدهای منفی درباره اقتباس سینمایی بر باد رفته، همواره مدت زمان طولانی و توجیه‌ناپذیر آن، بود.  فیلم، با نقدهایی بر سر مسائل نژادی نیز مواجه شد و برخی آن را دفاعیه‌ای بر برده‌داری و سفیدشویی آن دانستند. ملوین تولسون؛ شاعر آمریکاییِ آفریقایی‌تبار، درباره بر باد رفته نوشت: «فیلمِ تولد یک ملت، چنان دروغ بی‌شرمانه‌ای بود که هر احمقی می‌توانست آن را متوجه شود، اما بربادرفته دروغی چنان ظریف و زیرکانه است که میلیون‌ها سفید و سیاه به طور یکسان، آن را به مثابه حقیقت فرو می‌بلعند». نمایش اقتباس سینمایی بر باد رفته، همچنین با تجمعاتی اعتراضی از سوی سیاه‌پوستان روبه‌رو شد؛ البته برخی نیز اسکار بردن هتی مک دانیل را به عنوان اولین بازیگر آمریکایی آفریقایی‌تبار، دستاوردی دانستند که به تغییراتی در آینده منجر خواهد شد. با این‌حال بازیگران آفریقایی‌تبار فیلم، به دلیل قوانین جیم کرو – قوانین مربوط به جداسازی نژادی با شعار جدا ولی مساوی- نتوانستند در مراسم افتتاحیه فیلم در آتلانتا (مرکز ایالت جورجیا از ایالت‌های جنوبی آمریکا) شرکت کنند. در مراسم اسکار نیز هتی مک دانیل بازیگر نقش مامی (خدمتکار خانه) که برنده جایزه اسکار بهترین نقش مکمل زن شده بود و سایر بازیگران آفریقایی‌تبار، در جایگاه جداگانه‌ای از دیگران قرار گرفته بودند. در کنار این نقدهای منفی، فیلم بر باد رفته که اقتباس از ادبیات آمریکایی است، تحسین‌های بسیاری دریافت کرد و در گیشه نیز بسیار موفق عمل کرد. همچنین 10 جایزه اسکار از 13 نامزدی را دریافت کرد و در زمان خود به پرجایزه‌ترین فیلم سینما تبدیل شد. از مهمترین جوایز اسکاری که به دست آورد، جایزه بهترین کارگردانی، بهترین نقش اصلی و نقش مکمل زن و جایزه بهترین فیلم است. این اقتباس سینمایی پرحاشیه و جنجال‌ساز، بر اساس رمان تاریخی بر باد رفته که مارگارت میچل، نویسنده و روزنامه‌نگار زن آمریکایی در سال 1936 نوشت، ساخته شد. مارگارت میچل برای این رمان برنده جایزه کتاب ملی آمریکا در سال 1936 و جایزه ادبی پولیتزر در سال 1937 شد.  رمان بر باد رفته در بستر جنگ داخلی آمریکا و مبارزه جنوبی‌ها و شمالی‌ها بر سر برده‌داری به زندگی دختر جوان و زیبای جنوبی به نام اسکارلت اوهارا می‌پردازد که دختر مزرعه‌دار بزرگی در ایالت جورجیا است. اسکارلت که دختری کله‌شق و خودخواه است، با خبر ازدواج اشلی ویکلز از نجیب‌زادگان جنوبی مواجه می‌شود؛ کسی که دل در گرو او دارد. تحمل اینکه دختر دیگری بر او ترجیح داده شده برای قهرمان رمان بربادرفته، بسیار سخت است. در گیر و دار کلنجار رفتن اسکارلت با این مساله، او با رت باتلر آشنا می‌شود. مردی شوخ طبع و با صراحت لحن که به اغوای زنان مشهور است. رت باتلر گشاده‌دستانه از او انتقاد می‌کند و برای بیان نگاهش هیچ محدودیتی در نظر نمی‌گیرد. این سرآغاز آشنایی دو شخصیت اصلی داستان است که در زمانی طولانی و در عرصه حوادث مختلف کنار هم قرار می‌گیرند. اسکارلت در طول داستان عشق را می‌جوید اما هنگامی‌ که در کنارش قرار می‌گیرد آن را نمی‌بیند.  عشق، همدلی، شور جوانی، سنت‌های دست‌وپاگیر، رشد شخصیت و انعطاف در مواجهه با شرایط بی‌ثبات و دگرگون‌شونده از مضامین رمان بر باد رفته است. همچنانکه دیدگاه جنوبی‌ها و مبارزه‌شان علیه لغو برده‌داری نیز در پس آن بیان می‌شود. داستان از زاویه نگاه آنان به جنگ داخلی آمریکا و تصویب قانونی که ثروت، سرمایه‌ و راه معاششان را به مخاطره انداخته بود، روایت می‌شود. جنوبی‌ها نه به مثابه کسانی که در برابر به رسمیت شناخته شدن حقوق انسانیِ آفریقایی‌تباران ایستادند، بلکه مردمی که برای حفظ زندگی‌شان تلاش کردند، تصویر می‌شوند. مردمی که به آنها ظلم شد، اما فراموش کردند.   3- بار هستی / سبکی تحمل ناپذیر هستی (1988) فیلم «سبکی تحمل ناپذیر هستی» در سال 1988 به کارگردانی فیلیپ کافمن و با اقتباس از ادبیات، ساخته شد. فیلمنامه سَبُکیِ تحمل‌ناپذیرِ هستی را فیلمنامه‌نویس و بازیگر فرانسوی؛ ژان کلود کری‌یر و کارگردان اثر؛ فیلیپ کافمن، بر اساس رمانی به همین نام از میلان کوندرا، نوشتند. این فیلمنامه، نامزد جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه اقتباسی شد و جایزه بفتا را نیز به دست آورد. ژان کلود کری‌یر، با اینکه در حوزه‌های مختلفی حضور داشت، اما آنچه بیشترین سهم را در شهرتش دارد، همکاری‌هایش با لوئیس بونوئل و فیلمنامه‌های اقتباسی اوست. در میان آثار اقتباسی مهم او می‌توان به سوان عاشق بر اساس رمان «طرف خانه سوان» از مارسل پروست و طبل حلبی بر اساس رمانی به همین نام از گونتر گراس اشاره کرد. ژان کلود کری‌یر، همچنین نمایشنامه‌ای بر اساس داستان منطق‌الطیر از عطار نیشابوری نوشت که پیتر بروک کارگردان مشهور تئاتر، به روی صحنه برد. فیلم سبکی تحمل ناپذیر هستی نیز دیگر اقتباس‌ سینمایی مهم او، از جهان ادبیات است.  البته، بسیاری از منتقدین بر این باورند که فیلمنامه اقتباسی ژان کلود کری‌یر، بسیار متفاوت از رمان میلان کوندرا است و آن لحن و مایه‌های فلسفی که کوندرا درباره نسبی بودن درست و غلط در رمانش به آن پرداخته، در فیلمنامه نیست. ژان کلود کری‌یر، خود نیز در مصاحبه‌ای که با محسن آزرم داشته و در کتاب فیلم کوتاهی درباره دیگران منتشر شده، این مطلب را تایید کرده و گفته است که «خب طبیعی است که فرق داشته باشد. اصلا باید فرق داشته باشد.»  ژان کلود کری‌یر، بارها رمان «بار هستی» را خواند تا بتواند ادبیات را به سینما تبدیل کند. نوشتن اقتباس سینمایی، از رمانی که به شدت ادبی است و کری‌یر خود، آن را با سمفونی‌های بتهوون مقایسه می‌کند، کار حقیقتا سختی است. اما او تلاش کرد تا در پس جملات موزون میلان کوندرا، تصاویر را پیدا کند و با پس زدن لحن فلسفی و ادبی، که تنها در رمان معنا دارد، خودِ داستان، و عاشقانه پر فراز و نشیبی که میان سطور جریان داشت را بیابد. آنچه که در نهایت به دست آمد، فیلمنامه جذابی بود که میلان کوندرا هم آن را بسیار پسندید. این موضوع، اتفاق جالبی است؛ چون به هر حال بخشی از هویت اثر میلان کوندرا کنار گذاشته شد. ژان کلود کری‌یر، این مساله را به نگاه متفاوتشان به رمان بر‌می‌گرداند. او نگرش کوندرا به رمان را تولستوی‌وار و نگرش خودش را داستایوفسکی‌وار می‌داند. فیلم سبکی تحمل ناپذیر هستی که بازی ستارگانی چون ژولیت بینوش، دنیل دی لوئیس و لنا اولین، به آن جان داد، یکی از بهترین آثار اقتباسی سینما است و سبب موفقیت قطعی فیلیپ کافمن، به عنوان یک کارگردان شد. البته نسخه‌ای که کافمن ساخت با فیلمنامه اولیه‌ که ژان کلود کری‌یر نوشته بود، تفاوت دارد. فیلیپ کافمن را از فیلمسازان مولف می‌دانند که همواره آثارش روایتگر دیدگاه شخصی خود او است. یکی از مولفه‌های آثار او که به ویژه در همین فیلم دیده می‌شود حال و هوای تغزلی، لطیف و شاعرانه است. ژان کلود کری‌یر، چندان از نسخه فیلیپ کافمن خوشش نیامد و تغییرات او را به نفع فیلم نمی‌دانست. رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی که در ایران برای سهولت با نام بار هستی به چاپ رسیده است، سال 1984 در فرانسه (4 سال پیش از ساخت اقتباس سینمایی آن) به زبان انگلیسی و فرانسوی منتشر شد. نسخه اصلی کتاب که به زبان چکی نوشته شده بود، یک سال بعد در 1985 به چاپ رسید.  میلان کوندرا نویسنده اهل چک رمان بار هستی، پس از اشغال چکسلواکی به دست ارتش سرخ شوروی و قرار گرفتن نامش در لیست سیاه، به فرانسه مهاجرت کرد. بعدها و پس از سلب تابعیت کشورش از او به دلیل بیان عقاید سیاسی، توانست تابعیت کشور فرانسه را به دست آورد. در رمان بار هستی، 5 شخصیت روایت داستان را در پس‌زمینه بهار پراگ و اوضاع آشوبناک آن دوران پیش می‌برند. توماس (یا توما)، ترزا، سابینا، فرانتز و کارنین سگ ترزا و توماس. میلان کوندرا این رمان را با ایده‌ای درست بر خلاف آنچه نیچه در بازگشت ابدی مطرح کرد، نوشت. نیچه در بازگشت ابدی، درباره تکرار بی‌پایان تصمیمات و زندگی ما صحبت می‌کند. که این تکرار پایان ناپذیر، مسئولیتی سنگین و خطرناک بر گرده انسان می‌گذرد. بازگشت ابدی، سهمگینی انتخاب را برای نیچه تداعی می‌کند. اما میلان کوندرا در رمان بار هستی، سهمگینی انتخاب‌ها را نه به خاطر تکرار بی‌انتهایشان، بلکه به دلیل تکرار نشدنی بودن آن می‌داند. چه ارزشی در آنچه ابدی نیست و باقی نمی‌ماند، وجود دارد؟ زندگی زیبا یا زشت، عالی یا دهشت‌بار، وقتی تکرار نمی‌پذیرد، بی‌معناست، در خور اعتنا نیست و وزنی ندارد. اگر از نگاه نیچه، ما با تکرار ابدی مواجهیم و این تکرار ابدی، بار انتخاب را برای انسان سنگین می‌کند؛ میلان کوندرا، خود را در برابر زندگی بی‌وزنی می‌بیند که هیچ چیز در آن تکرار نمی‌شود. اما آیا رهایی از این بار، چیز خوبی است؟ فقدان بار، چه بر سر معنای زندگی می‌آورد؟ کوندرا روایت زندگی این 5 شخصیت مهم را با این پرسش آغاز می‌کند؟ «آیا به راستی، سنگینی، موحش، و سبکی زیبا است؟» ما کدام را باید انتخاب کنیم؟ در رمان بار هستی، ترزا و توماس هر کدام نمادی از این دو وضعیت متضاد هستند. آنها به هم می‌رسند تا با نگاه متفاوتشان به زندگی، ما را با این عمیق ترین و مرموزترین پرسش هستی، مواجه کنند. رمان بار هستی از میلان کوندرا، یکی از بهترین کتاب‌های داستان فلسفی است. از آن کتاب‌هایی که نه تنها جهان ادبیات را از موهبت خود بهره‌مند کرده، بلکه سینما نیز با اقتباس از آن، بهره‌مند گشته است. بار هستی را بخوانید و اقتباس سینمایی آن را از دست ندهید.   4- آرزوهای بزرگ (1946) دیگر فیلم مهم تاریخ سینما که اقتباس از ادبیات انگلیسی است، فیلم مهم آرزوهای بزرگ محصول سال 1946 است که شاید عنوان انتظارات بزرگ برای آن دقیق‌تر باشد. اثری کلاسیک و دلچسب به کارگردانی دیوید لین که در سال 1999 به عنوان پنجمین فیلم برتر بریتانیا در تمام دوران انتخاب شد.  منتقدین، اقتباس سینمایی آرزوهای بزرگ را در زمان اکرانش بهترین فیلمی که بر اساس آثار چارلز دیکنز ساخته شده است، نامیدند و خود دیوید لین که آثار قابل توجهی مانند لارنس عربستان و دکتر ژیواگو را در کارنامه دارد، آرزوهای بزرگ را اثر محبوبش می‌داند. اقتباس سینمایی آرزوهای بزرگ براساس رمانی از نویسنده بزرگ و محبوب انگلیسی چارلز دیکنز، ساخته شده است. چارلز دیکنز رمان آرزوهای بزرگ را به صورت دنباله‌دار و در طول یک‌سال از دسامبر 1860 تا آگوست 1861 میلادی، در هفته‌نامه دیکنز منتشر کرد. آرزوهای بزرگ، در اکتبر سال 1861 به صورت رمانی در 3 جلد به چاپ رسید. رمان آرزوهای بزرگ، درامی در ژانر تربیتی (bildungroman) به حساب می‌آید. ژانری که در آن تمرکز بر بلوغ و شکل‌گیری جهان عاطفی و ذهنی شخصیت اصلی داستان و تحولات اخلاقی و روانشناختی او از کودکی تا بزرگسالی است.  چارلز دیکنز زمانی که ایده رمان آرزوهای بزرگ به ذهنش رسید، آن را ایده‌ای بسیار خوب، نو و گروتسک توصیف کرد. داستان پسربچه یتیمی به نام پیپ، که با خواهر و شوهر خواهرش زندگی می‌کند. درحالیکه انتظار می‌رود پیپ سرنوشت محتومش را دنبال کند و مانند شوهر خواهرش، زندگی فقیرانه‌ای را از راه آهنگری بگذراند، اما سرنوشت راه دیگری پیش پای او می‌گذارد و پیپ، حامی مالی ناشناسی پیدا می‌کند که تصمیم گرفته هزینه‌های زندگی و آموزش او را در لندن پرداخت کند و از او یک مرد محترم تحصیلکرده بسازد.  از دیگر شخصیت‌های مهم رمان آرزوهای بزرگ، خانم هاویشام است. زن عنق و منزوی داستان آرزوهای بزرگ به فرهنگ عمومی راه یافت و به شخصیتی آیکنیک تبدیل شد. خانم هاویشام که در روز عروسی و در محراب ازدواج توسط نامزدش چشم انتظار گذاشته شد، اکنون با لباس عروسی کهنه‌شده بر تن، در عمارتی خاک گرفته و غرق شده در تاریکی به همراه فرزندخوانده‌اش، استلا زندگی می‌کند. استلای زیبا که پیپ از همان کودکی عاشقش می‌شود، در میان تاریکی و سرمای این عمارت نفرین‌شده، بی‌اعتنا با عواطف و احساسات انسانی بزرگ می‌شود. استلا تحت سرپرستی خانم هاویشامِ زخم خورده، بی‌قلب و بی‌احساس بار می‌آید و خود هیچ‌گاه ابایی از بیان این مساله ندارد.  رمان آرزوهای بزرگ، که داستانی نماینده روزگار خویش است، سرنوشت پیپ را در چنین بستری دنبال می‌کند. سرنوشتی که از همان کودکی پیپ، با جنایتکاری فراری، گره می‌خورد. پیپ آرزوی پیشرفت دارد اما نه از سر افاده بلکه به عنوان هدفی ارزشمند و نجیب و بر اساس ارزش‌های عمیق ویکتوریایی درباره آموزش، اصلاح اجتماعی و مادی‌گرایی. اما سرانجام این آرزوها و انتظارات چیست؟ پیپ در نقطه‌ای از زندگی خود، جهانی بزرگ‌تر از آنچه دارد را کشف می‌کند و آنگاه که این را درمی‌یابد بی‌درنگ می‌خواهدش. اما نقطه‌ای که پیپ به این درک و دریافت می‌رسد، آشنا شدن با استلا و خانم هاویشام است. لحظه‌ای که شاید خواننده رمان، کنایه را بهتر از قهرمان خردسال داستان دریابد. چراکه این شناخت و میل، حول خانه‌ای پوسیده پا گرفته که خود نشانه‌ای بر شکنندگی آن است. رمان آرزوهای بزرگ، اثری به یاد ماندنی از نویسنده نامدار؛ چارلز دیکنز است. کسی که تنها نامش برای ترغیب به خواندن این اثر کافی است. اقتباس سینمایی جذابی که دیوید لین نیز از آن ساخته، اثری فراموش نشدنی در تاریخ سینما است که نمی‌شود نادیده گذاشت.   5- فرانکشتاین (1931) صحبت درباره اقتباس از ادبیات بی‌اشاره به اقتباس سینمایی فرانکشتاین، ممکن نیست. فرانکشتاین، فیلمی در ژانر ترسناک به حساب می‌آید که در سال 1931 و براساس نمایشنامه‌ای از نمایشنامه‌نویس و شاعر بریتانیایی مارگارت وبلینگ (پگی وبلینگ) در سال 1927، ساخته شد. البته این نمایشنامه، خود اقتباسی ادبی است از رمان قرن نوزدهمی نویسنده انگلیسی؛ مری شلی.  اقتباس سینمایی فرانکشتاین، توسط جیمز ویل کارگردانی شد. کسی که آثارش در ژانرهای دیگر سینما، زیر سایه سنگین سینمای وحشتش پنهان و ناشناخته ماند. تعدادی از مهم‌ترین فیلم‌های کلاسیک ژانر وحشت، توسط جیمز ویل ساخته شده‌اند که از آن جمله، می‌توان به دنباله‌ای که بر فرانکشتاین ساخت اشاره کرد؛ عروس فرانکشتاین در سال 1935.  اقتباس سینمایی فرانکشتاین، در کنار تحسین‌ها و نقدهای مثبت، همراه بود با ممنوعیت و سانسور. برخی صحنه‌های آن بی‌اندازه خشن تصور شد؛ مانند غرق کردن دختربچه در برکه، و برخی موارد دیگر، کفرآمیز شمرده شد؛ مثل صحنه‌ای که فرانکشتاین گفت: «اکنون می‌دانم خدا بودن چه احساسی دارد». این اقتباس سینمایی، همچنین در برخی کشورها مانند چکسلواکی، ایرلند شمالی، سوئد، ایتالیا و ایالت کبک از کانادا، توقیف شد. چین نیز به دلیل غیرعلمی و خرافی بودن، آن را توقیف کرد.  منتقدین، تصویربرداری فیلم را بسیار خلاقانه و نبوغ‌آمیز دانستند و از بازی بی‌نظیر بوریس کارلوف در نقش هیولای فرانکشتاین، تمجید کردند. در حقیقت بوریس کارلوف و بازی‌ای که در اقتباس سینمایی فرانکشتاین در سال 1931 ارائه داد، بر همه نسخه‌های هیولا در آینده سایه انداخت و همه را تحت تاثیر قرار داد. این اقتباس سینمایی، توسط انجمن منتقدان فیلم شیکاگو به عنوان 14امین فیلم ترسناک تاریخ سینما رتبه بندی شده است و در سال 1991 در فهرست ملی فیلم کتابخانه کنگره ثبت شد. اقتباس سینمایی فرانکشتاین، البته مشخصا با رمان مری شلی تفاوت دارد. مری شلی رمان خود را در سال 1818 نوشت. رمان فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن، در حقیقت حاصل یک طبع‌آزمایی جالب میان مری شلی، همسرش پرسی شلی و لرد بایرون از شاعران انگلیسی پیشگام جنبش رمانتیک، در زمان زندگی‌شان در ژنو بود. خانه مری شلی که در آن زمان 19 سال داشت، محفل ادبی شاعران و نویسندگان شده بود. خواندن داستان اشباح مربوط به اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 رواج بسیار داشت و این سه نفر تصمیم گرفتند داستانی در این زمینه بنویسند. از میان آنها تنها مری شلی، داستان کاملی نوشت؛ رمان فرانکشتاین. او بعدها در مقدمه رمان فرانکشتاین نوشت که ایده اصلی رمان را از یکی از کابوس‌هایش الهام گرفته است. رمان فرانکشتاین، یک رمان دلهره‌آور معمولی نیست. مری شلی در رمان فرانکشتاین، برای نخستین بار علم و داستان‌های ترسناک را در هم می‌آمیزد و نوع ادبی جدید رمانتیک ترسناک علمی را پدید می‌آورد.  فرانکشتاین جوانی است با استعداد فراوان و آینده‌ای روشن، که شوق وافری به علم دارد. زادگاهش ژنو را ترک می‌کند و به لندن می‌رود تا آینده علمی خود را بسازد. علاقه او به کیمیاگری، شیمی و سایر علوم تجربی، او را به کشف رمز زندگی می‌رساند و فرانکشتاین موفق به خلق انسان خود می‌شود. با سرهم کردن اجزای مردگان، موجودی را می‌آفریند که هیچگاه برایش نام نمی‌گذارد. تنها در چند جا با عنوان هیولا از این مخلوق یاد می‌کند. از این‌رو عنوان هیولای فرانکشتاین، برای اشاره به او در میان خوانندگان رمان، مشهور می‌شود. فرانکشتاین پس از تولد این هیولا از مخلوق خود وحشت می‌کند؛ پس او را ترک می‌کند و در نهایت کمر به نابودی‌اش می‌بندد.  هیولای فرانکشتاین برخلاف نسخه‌ای که در اقتباس سینمایی رمان، نمایش داده می‌شود، موجود بی‌مغز و ابلهی نیست. او به تنهایی یاد می‌گیرد، رشد می‌کند و بافرهنگ می‌شود. هیولای فرانکشتاین در رمان مری شلی، با ادبیات و تاریخ آشنا می‌شود، زبان می‌آموزد و به دیگران کمک می‌کند. کتاب محبوبش بهشت گمشده جان میلتون است و در زمینی که مردم به دلیل جثه و قیافه‌اش از او می‌هراسند و طردش می‌کنند، در زمینی که حتی خدایش او را بدون گفتن کلامی رها کرده، بهشت گمشده خود را می‌جوید. خشم و خشونت هیولای فرانکشتاین در رمان مری شلی، نه محصول ذات پلید او است و نه از سر بلاهت و ناپختگی. خشونت او محصول خشم بر تبعیض و طرد است، محصول رهاشدگی از سوی آفریننده‌اش. خشونت هیولای مری شلی طغیانی است در برابر آفریدگارش؛ فرانکشتاین.  به همین دلیل، رمان فرانکشتاین از مری شلی نسبت به اقتباس سینمایی‌اش بسیار جذاب‌تر و عمیق‌تر است. این رمان را بخوانید و بگویید شما در کدام طرف می‌ایستید؟ طرف مخلوقی که در جهان وانهاده شده است؟ یا خالقی که خلقتش را نیک ندید و ترسید.   6- 1984 (1984) اقتباس سینمایی 1984 به کارگردانی و نویسندگی مایکل ردفورد، یکی از آثار موفق تاریخ سینما است که با اقتباس از ادبیات و بر اساس رمانی به همین نام از نویسنده معروف انگلیسی؛ جورج اورول، ساخته شده است. در حالی که پیشتر اقتباس سینمایی دیگری نیز از این رمان در سال 1956، ساخته شده بود، مایکل ردفورد، نسخه خود را هوشمندانه در سال 1984 به روی پرده برد.  فیلم 1984 که چهره‌هایی چون ریچارد برتون، جان هرت و سوزانا همیلتون در آن ایفای نقش کرده‌اند، به ریچارد برتون تقدیم شد؛ این اقتباس سینمایی، آخرین حضور ریچارد برتون در سینما بوده است و فیلم، دو ماه پس از درگذشت این بازیگر سرشناس به نمایش درآمد. فیلم سینمایی 1984، نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه بفتا برای بهترین کارگردانی هنری شد. راجر ایبرت؛ یکی از بزرگترین منتقدان فیلم و برنده جایزه پولیتزر برای نقدهایش، اقتباس سینمایی مایکل ردفورد را بسیار ستایش کرد. از نظر او، این فیلم نسبت به اقتباس‌های دیگر، بسیار عمیق‌تر به قلب تاریکی رمان نفوذ کرده و جان هرت، وینستون اسمیتی کامل و بی‌نقص را بازی کرده است. البته قطعا این اقتباس سینمایی نمی‌تواند از زیر سایه سترگ منبع اصلی آن، یعنی رمان 1984 از جورج اورول بیرون آید. رمان 1984، رمانی دیستوپیایی است که در سال 1949 توسط اریک آرتور بلر و با نام مستعار جورج اورول منتشر شد. اورول بیش از همه برای این کتاب و اثر دیگری به نام مزرعه حیوانات شناخته شده است. هر دو داستان، مضمونی به شدت سیاسی دارند و در نقد ایدئولوژی کمونیسم و توتالیتاریسم هستند.  خط داستانی رمان 1984، در لندن روایت می‌شود. اما نه آن لندنی که برای مردم آشنا است. لندن، پایتخت اقیانوسیه (اوشنیا) یکی از سه ابر قدرت جهان است و تحت حاکمیتی تمامیت‌خواه اداره می‌شود. زندگی مردم تحت کنترل و سلطه کامل دولت است و گریز از چشمان نظاره‌گر برادر بزرگ (رهبر حزب)، ممکن نیست. نظارت لحظه به لحظه و تبلیغات و پروپاگاندای مداوم، دو ابزار روانشناختی مهم حزب، برای اطمینان از وفاداری مردم است. مردمی که حتی نمی‌توانند برای ثانیه‌ای، به چیزی جز آنچه حزب حقیقت می‌شمارد، فکر کنند. اساسا در نظر حزب هم بزرگترین جرم و گناه همین جرم اندیشه است. اندیشه‌‌ای که اگر متفاوت باشد و اگر راه جور دیگر فکر کردن و تصور کردن را یاد بگیرد، بستر همه جرایم بعدی خواهد بود؛ بستر متفاوت بودن و متفاوت خواستن. شخصیت اصلی رمان 1984، مردی است 39 ساله به نام وینستون اسمیت که در لندنِ تحت حاکمیت اقیانوسیه، زندگی ‌می‌کند. مردی از اعضای غیر اصلی و پایین مرتبه حزب، با دو خصیصه مهم؛ طبعی کنجکاو و تعلق خاطر به گذشته. وینستون اسمیت، به همین دلایل مرتکب جرم اصلی می‌شود؛ جرم اندیشه. او ترسیم می‌کند؛ گذشته را و لندن را در زمانی که جهان به شکل کنونی‌اش نبود. جهانی که به سه بخش شرقاسیا، اوراسیا و اقیانوسیه تقسیم شده است. جهانی که در آن وینستون اسمیت حتی نمی‌داند آیا این شناختی که از تقسیم بندی قدرتهای جهانی دارد، درست است یا نه؟ چرا که تنها راه شناخت خود و جهان از دریچه تبلیغات و بازنمایی حزب، می‌گذرد. همه چیز به طرز اندوهناک و خفقان آوری در چنته حکومت است و حتی تاریخ همان است که نه تنها آنها می‌گویند که آنها می‌سازند و خلق می‌کنند. تاریخ مگر چیست جز ثبت رخدادها؟  جورج اورول به زیبایی در رمان 1984 دو مقوله تاریخ و زبان را در مرکز دستکاری‌های حکومت قرار می‌دهد؛ دو مقوله مهم هویتی و شناختی را که کژ، کم‌مایه و تنگ شدنش، بر ناتوانی در دگر اندیشی تاثیر مستقیم دارد. حکومت تمامیت‌خواه اقیانوسیه در رمان 1984، خوب می‌داند که دگر اندیشی راه اصلی پس زدن این ساختار است و برای جلوگیری از دگر اندیشی، چه چیزی بهتر از نابودی ابزارهای آن. رمان 1984 از جورج اورول یکی از بهترین کتاب‌های داستانی در ژانر سیاسی و علمی - تخیلی نرم است. رمانی که در میان سیل تحسین‌هایی که دریافت کرد، می‌توان به تحسین شخصیت برجسته‌ای چون برتراند راسل اشاره کرد. چسلاو میلوش شاعر لهستانی برنده نوبل ادبیات در سال 1980 که از لهستان استالینی فرار کرده بود، در کتاب ذهن اسیر خود نوشته است؛ رمان 1984 اورول حتی در پشت پرده آهنین نیز تاثیر گذاشت و برخی از اعضای حزب داخلی، مجذوب آن شده بودند. البته تعداد کمی موفق به خواندنش شدند چون هم دسترسی به آن سخت بود و هم در اختیار داشتنش خطرناک. شاید این بهترین و زیباترین تحسینی باشد که هرگز درباره کتابی گفته شده. زیرا رمان 1984 از جورج اورول درباره کتابی است که مخفیانه در حزب داخلی می‌چرخد و آن کتاب خودش بود. 1984 که مخفیانه در حزب داخلی کمونیسم می‌چرخید. رمان 1984 رمانی است که ذهنتان را تیز می‌کند و نفستان را بند می‌آورد. جورج اورول شاهکاری خلق کرده است که بی‌شک در لیست بهترین رمان‌های تاریخ است. اقتباس سینمایی آن نیز شاهکار دیگری است که به غنای فرهنگ و هنر، کمک کرده است.    7- ارباب حلقه‌ها؛ 2001-2003 از دیگر فیلم‌هایی که اقتباس از ادبیات هستند، می‌توان به سه گانه ارباب حلقه‌ها، اشاره کرد. این اقتباس سینمایی توسط پیتر جکسون کارگردان نیوزیلندی، ساخته شده است و فیلمنامه آن را فرن والش و فیلیپا بوینس به همراه پیتر جکسون نوشته‌اند.  ارباب حلقه‌ها یکی از شاهکارهای تاریخ سینما است که توانست شکوه و عظمت جهانی که در واقع جی. آر. آر. تالکین در دنیای ادبیات خلق کرده بود، به تصویر بکشد. اقتباس سینمایی ارباب حلقه‌ها با نام‌های یاران حلقه؛ 2001، دو برج؛ 2002 و بازگشت پادشاه؛ 2003، منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به هنرمندان شاخصی چون کیت بلانشت، اورلاندو بلوم، ایان مک کالن، میراندا اوتو و الایجا وود اشاره کرد.  این مجموعه اقتباس سینمایی، در مجموع برنده 17 جایزه اسکار از 30 نامزدی خود شد که به ویژه می‌توان به جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی اشاره کرد. پیتر جکسون که فیلم‌های مهم دیگری چون استخوان‌های دوست داشتنی و سه‌گانه هابیت را که هر دو نیز اقتباس از ادبیات هستند در کارنامه خود دارد، با خلق سرزمین میانه در جهان سینما، به ویژه در زمینه جلوه‌های ویژه بسیار تاثیرگذار بود و تکنیک‌های جدیدی را در سینما ابداع کرد.  اقتباس سینمایی ارباب حلقه‌ها بر اساس مجموعه رمانی به همین نام از جان رونالد روئل تالکین، فانتزی نویس انگلیسی ساخته شده است که بیشتر با نام اختصاری جی. آر. آر. تالکین شناخته می‌شود. تالکین پیش از نوشتن مجموعه رمان ارباب حلقه‌ها، رمان فانتزی دیگری به نام هابیت را برای کودکان نوشته بود. اما استقبال از آن داستان، سبب شد تا ناشر، تالکین را به نوشتن دنباله‌هایی بر رمان هابیت تشویق کند. سرزمین میانه به عنوان بخشی از جهان بزرگ آردا، این‌گونه خلق شد. جایی که رخدادهای سه‌گانه ارباب حلقه‌ها در آن می‌گذرد. البته جی. آر. آر. تالکین قصد نداشت رمان ارباب حلقه‌ها را به شکل سه‌گانه منتشر کند؛ بلکه ترجیح می‌داد به همراه رمان سیلماریلیون به صورت دو جلدی منتشر شود. اما با مخالفت ناشر، رمان سیلماریلیون کنار گذاشته شد و ارباب حلقه‌ها نیز در 3 جلد «یاران حلقه؛ 1954»، «دو برج؛ 1954» و «بازگشت پادشاه؛ 1955»، منتشر شد. رمان سیلماریلیون نیز پس از فوت جی. آر. آر. تالکین و توسط پسرش کریستوفر تالکین در سال 1977 به چاپ رسید. عنوان کتاب ارباب حلقه‌ها به آنتاگونیست داستان اشاره دارد. سائورون که شاید بتوان او را همان فرشته سقوط کرده دانست، روحی اساطیری است که در کالبد مایاها به سرزمین میانه وارد می‌شود. سائورون که به دنبال فرمانروایی مطلق بر ساکنین این سرزمین، به ویژه الف‌ها (نژادی از ساکنین سرزمین میانه با ویژگی‌هایی شکوهمند) بود، 19 حلقه قدرت به کمک الف‌های صنعتگر و باهوش ساخت و به نژادهای مختلف پیشکش کرد. سائورون، خود به تنهایی حلقه دیگری نیز ساخت. حلقه یگانه، که در آتش کوه هلاکت در سرزمین موردور ساخته شد و می‌توانست هر 19 حلقه دیگر را کنترل کند. اما حلقه یگانه با قدرت عظیمش برای قرن‌ها گم شد. تا اینکه کاراکتر بیلبو بگینز در رمان هابیت، آن را پیدا کرد.  داستان در سه‌گانه ارباب حلقه‌ها با تمرکز بر فرزندخوانده بیلبو بگینز یعنی فرودو، و دوستانش روایت می‌شود. کسانی که بر خلاف داستان‌های ماجراجویانه، نه به دنبال کشف گنجی، که در پی نابود کردن آن گنج هستند؛ حلقه.  در زمانه زندگی جی. آر. آر. تالکین، حوادث هولناک بیشماری رخ داد؛ دو جنگ در ابعاد جهانی، نسل کشی، بمباران غیر نظامیان و استفاده از سلاح‌های هسته‌ای و شیمیایی. شاید به همین دلیل است که سفر قهرمانانه کاراکترها در رمان ارباب حلقه‌ها نه یک جستجو، که یک ضد جستجو است؛ نابود کردن حلقه‌ای که قدرت بی‌پایانی دارد. جی. آر. آر. تالکین، در طرح داستانی خود، این قدرت عظیم را صرفا یک ابزار نشان نمی‌دهد که بتوان قدرتش را در راستای انگیزه‌های نیک، استفاده کرد. حلقه یگانه قدرت، کاراکتر خود را دارد. نمی‌تواند یک ابزار صرف باشد و شخصیت مالک خود را در دست می‌گیرد. تالکین در اینجا، نگرشی مدرن به مقوله قدرت دارد. قدرت تنها افشاگر شخصیت نیست، بلکه تغییر دهنده آن است. تجمع قدرت با خود فساد به همراه می‌آورد. قدرت، نیرویی تاریک در درون دارد که حتی گندالف (جادوگری نیک از نژاد مایاها) از آن واهمه دارد. چه کسی می‌تواند از اراده تاریک قدرت، در امان بماند؟ و اگر چنین است، چه طور می‌شود با انگیزه‌ای نیک از ابزارهای قدرت مخرب استفاده کرد؟ به چه قیمتی می‌توان پیش رفت؟ فرودو و یارانش باید بتوانند حلقه قدرت را نابود کنند و در این راه باید در برابر وسوسه استفاده از قدرت حلقه مقاومت کنند. رمان ارباب حلقه‌ها، تنها یک داستان فانتزی در جهانی خیالین نیست. داستانی است به غایت نزدیک به ما و درباره جهان ما. رمانی که هم باید خواند و هم اقتباس سینمایی آن را دید. هیچ کدام را از دست ندهید!   8- پرواز بر فراز آشیانه فاخته (1975) اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته که در ایران به نام دیوانه از قفس پرید نیز شناخته می‌شود، در سال 1975 اکران شد. این اقتباس سینمایی درامی روانشناختی است که توسط کارگردان سرشناس چکی -آمریکایی میلوش فورمن ساخته شد.  پرواز بر فراز آشیانه فاخته دومین فیلم تاریخ سینما است که توانست جوایز اسکار را در هر 5 رشته اصلی آن به دست آورد؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین فیلمنامه اقتباسی. این فیلم با بازی درخشان جک نیکلسون و لوئیس فلچر، نیز در فهرست ملی کتابخانه کنگره آمریکا ثبت شد. میلوش فورمن درباره اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته، در سال 2012 نوشت: این فیلم برای من فقط ادبیات نبود. بلکه زندگی واقعی بود. زندگی‌ای که از زمان تولدم در سال 1932 تا سال 1968 در چکسلواکی زیستم. حزب کمونیست، پرستار رچد من بود و به من می‌گفت چه کار می‌توانم بکنم و چه کار نمی‌توانم بکنم. چه چیزی اجازه دارم بگویم و چه چیزی اجازه ندارم. کجا اجازه دارم بروم و کجا اجازه ندارم. حتی چه کسی بود یا نبودم.  اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته، بر اساس رمانی به همین نام ساخته شد که کن کیسی در سال 1962 نوشت. کن کیسی به عنوان چهره‌ای پادفرهنگ ارزیابی می‌شود که خود را رابطی میان نسل بیت دهه 1950 و هیپی‌های 1960 قلمداد می‌کرد. بسیاری از منتقدین بر این باورند که ریشه این رمان به سال‌های کار کردنش در آسایشگاهی روانی برمی‌گردد؛ جایی که همدردی او با این بیماران برانگیخته شد. داستان رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته در بیمارستانی روانی در ایالت اورگن آمریکا روایت می‌شود. این رمان نگاهی می‌اندازد به ساختارهای قدرت در نهادها و با رویکردی انتقادی به فرایندهای درمانی روان‌پزشکی و رفتاردرمانی، نزدیک می‌شود.  برخلاف اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته، داستان رمان، از نگاه چیف برامدون که چیف برام لقب گرفته، روایت می‌شود. چیف برام؛ بیمار قوی هیکل دو رگه سرخپوست-سفیدپوستی است که وانمود به کر و لالی می‌کند. گویی نه متوجه اطراف است و نه می‌تواند حرف بزند. از این‌رو چیف برام به اسرار زیادی در این بیمارستان روانی شوم پی برده. شخصیت شرور داستان پرواز بر فراز آشیانه فاخته، پرستاری خشک و منضبط به نام رچد است که با منکوب کردن بیماران و کارکنان و شرمسار کردن آنها، همه چیز را تحت کنترل خود دارد. پرستار رچد، همچنین به نام پرستار بزرگ شناخته می‌شود که یادآور برادر بزرگ، در رمان 1984 و ادبیات سیاسی حول این اصطلاح است. پرستار رچد، یکی از بزرگترین شخصیت‌های شرور تاریخ سینما است و در سال 2003، به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا در رتبه پنجم منفورترین شخصیت‌های تاریخ سینما، رتبه‌بندی شد. زنی که ویژگی‌های شخصیت‌های شرور دیگر را ندارد، اما بدخواهی عمیقی پشت نگاه سرد و خشکش نهفته است. رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته، با آمدن شخصیت اصلی داستان؛ رندل مک مورفی پیش می‌رود. مک مورفی، از کهنه سربازان جنگ کره است. او که درواقع مجرم است و برای فرار از مجازات اصلی، به امتحان کردن آسایشگاه بیماران روانی روی آورده، شخصیتی پرانرژی و رام نشدنی دارد. روشن است که مک مورفی چموش، در برابر سیستم غیرمنعطف و سخت گیرانه پرستار رچد، قد علم می‌کند و جدالی شورانگیز، میان اعمال سلطه و حفظ فردیت شکل می‌گیرد. رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته به قلم کن کیسی، از رمان‌های عمیق و تامل‌برانگیزی است که اقتباس سینمایی آن را هم باید دید. در این لیست به مناسبت روز سینما، به بررسی 8 تا از مهم‌ترین شاهکارهای تاریخ سینما که اقتباس از ادبیات هستند پرداختیم. اما روشن است که فهرست این اقتباس‌های سینمایی همچنان ادامه دارد. شما کدام آثار سینمایی را می‌شناسید که اقتباس دلپذیر و قابل ستایشی از جهان ادبیات هستند؟  به قلم "قاصدک حسینی"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
بهترین کتاب های ژانر فانتزی
بهترین کتاب های ژانر فانتزی
ادبیات فانتزی چیست؟ ژانر فانتزی چه در سینما و چه در ادبیات، از جهانی با ما سخن می‌گوید که وجه فانتستیک دارد. یعنی خارق‌العاده و خیالین است. مرزهای معمول زندگی ما را درمی‌نوردد و جهانی نو می‌سازد. گرچه ژانر فانتزی، در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 شروع به شکل گرفتن کرده و زاده‌ی روزگار مدرن است، اما جهان فانتزی سابقه‌ای بسیار دیرین دارد. ژانر فانتزی، بر پایه همان جهان خیالین نیاکان ما و پریان و دیوها و جادُوانی که برمی‌ساختند، بنا شده است.  ادبیات فانتزی، گونه‌ای از ادبیات گمانه زن است. ادبیات گمانه زن، شامل همه آن ژانرهایی است که دربردارنده عناصری هستند که در جهان واقعی، طبیعت و یا تاریخ ثبت شده، وجود ندارند. برای مثال می‌توان به ژانرهای علمی تخیلی، ترسناک، تاریخ جایگزین، ابر قهرمانی، داستان پریان، رئالیسم جادویی و ... اشاره کرد.  ادبیات فانتزی آن قدر غنی و دربردارنده است که گاهی تعریف آن سخت می‌شود، اما نویسندگان رمان‌های فانتزی و منتقدین، در لزوم دو عنصر اساسی، هم عقیده هستند؛ حضور جادو و رخ دادن آنچه ناممکن یا غیر قابل توضیح است. فانتزی حتی تلاشی برای توضیح سرچشمه جادو نمی‌کند. جادو فقط حضور دارد و شما را مسحور خود می‌کند. حیرت، عنصر دیگری است که برخی از منتقدین بر آن تاکید دارند.  فانتزی، کشف پذیرفتنی از دل ناپذیرفتنی است و کشف واقعیت، از درون ناواقعیت. فانتزی شاید خیالی‌ترین و دور از ذهن‌ترین صورت‌ها را خلق کند؛ اما دغدغه آن و توجه اصلی آن، مفاهیمی بسیار نزدیک‌تر هستند. آن چیزی که از بس حضور دارد و پررنگ است دیده نمی‌شود و نیازمند دست خیالی است تا آن را برکشد و در زمینه‌ای بسیار متفاوت قرارش دهد تا به چشم آید. آیا ادبیات فانتزی متفاوت از داستان پریان است؟ بله! ادبیات فانتزی متفاوت از داستان پریان، یا همان «fairy tale» است. البته ادبیات فانتزی و داستان پریان، آبشخور یکسانی دارند و آن، ذهن انسانی است که خلق می‌کند و تصور می‌سازد. برای آفرینش‌های ذهنی خود، از جهان واقع، فراتر می‌رود و در چارچوب قواعد آن، دست بسته و اسیر نمی‌ماند. همه چیز را رها می‌کند تا ببیند دست خیالش او را به کجا می‌کشاند.  اما تفاوت ادبیات فانتزی و داستان پریان چیست؟ داستان پریان، کوتاه و مختصر است. طرح داستانی ساده‌ای دارد و پیام اخلاقی روشنی می‌دهد. درگیری‌های آن در سطح محلی است و تنها، قهرمان یا مردمِ همان محلِ وقوعِ حوادث را، تحت تاثیر قرار می‌دهد. برای مثال در داستان سیندرلا یا سفید برفی و هفت کوتوله، درگیری، میان قهرمان‌های داستان و نامادری‌شان است و حد تاثیرگذاری، از زندگی فردی آنها، فراتر نمی‌رود. در داستان‌های پیچیده‌تر نهایتا مردم یک دهکده یا شهر، تحت تاثیر درگیری‌ها و ناملایمات داستان، قرار می‌گیرند.  درحالی‌که ادبیات فانتزی، گستره‌ای بسیار فراتر را در بر می‌گیرد. درگیری‌های آن جهان بزرگی را شامل می‌شود و گاهی حتی جهان‌هایی را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ چه ساکنین آن، از حوادث باخبر باشند یا نباشند. برای مثال در مجموعه داستان ارباب حلقه‌ها، مبارزه میان خیر و شر، بر همه جهان با همه انواع موجودات گوناگون و سحرآمیزش اثر گذار است. از طرفی، داستان فانتزی، بلند است و به دلیل پیچیدگی طرح و شخصیت‌ها، موقعیت اخلاقی داستان می‌تواند آن چنان روشن نباشد و پیام سر راستی را به شما ندهد. در واقع یکی از جنبه‌های ادبیات فانتزی می‌تواند روبه رو کردن خوانندگان با همین پیچیدگی‌های اخلاقی، و دشواری و ابهام موقعیت‌های انسانی باشد.  تفاوت ادبیات ژانر فانتزی با افسانه‌های کهن و ادبیات سنتی فانتستیک ادبیات فانتزی مدرن نه فقط با داستان‌های پریان که با افسانه‌های کهن و ادبیات سنتی فانتستیک، متفاوت است. ژانر فانتزی را نباید با داستان‌های فانتستیک و خارق‌العاده‌ای چون حماسه گیلگمش یا مهابهاراتا همسان دانست. جهان فانتزی مدرن، واقعیتی کاملا متفاوت را برمی‌سازد؛ جهانی که جداگانه از جهان ما و یا وجهی پنهان از آن است. اما افسانه‌ها و اسطوره‌های کهن، در همین جهان ما رخ می‌دهند و جادوی آنها در جهان ما جاری است. همین جهانی که می‌شناسیم و گاهی حتی در توضیح برخی پدیده‌های آن، ساخته شده‌اند. از دیگر وجوهی که میان ژانر فانتزی مدرن و داستان‌های فانتستیک کهن مرز می‌گذارد، می‌توان به تفسیر و نگرش فردی نویسنده یا نویسندگان اشاره کرد. در ژانر فانتزی، نویسنده تلقی و نگرش خود را از روابط و مفاهیمی دارد که در جهان فانتزی خود خلق می‌کند؛ حتی اگر از عناصر داستان‌های عامیانه و اسطوره‌‌ای استفاده کند. و این، قطعا در داستان‌ها و افسانه‌های کهن پیدا نمی‌شود. افسانه‌ها و اسطوره‌ها، حتی اگر نسخه‌های روایی متفاوتی داشته باشند، هیچ گاه قصد دخیل کردن تفسیری ایندیویژوال از جهان و انسان نداشته‌اند و تغییرات رخ داده حاصل یک امر جغرافیایی، فرهنگی و به هر حال جمعی بوده است. ادبیات فانتزی با سخاوت تمام، جهانی کامل را خلق می‌کند تا بتواند داستانی بگوید. زمانی که از جهان واقع خسته می‌شوید، و به دنبال راه گریزی از واقعیت ملال آور روزمره هستید، چه چیزی بهتر از یک رمان فانتزی می‌تواند نجاتتان دهد؟ پس این بار به سراغ ژانر فانتزی مدرن می‌رویم و تعدادی از بهترین کتاب‌های فانتزی را معرفی می‌کنیم. بهترین کتاب های ژانر فانتزی هابیت و مجموعه ارباب حلقه‌ها از جی. آر. آر. تالکین زمانی که از جهان و ژانر فانتزی صحبت می‌کنیم، امکان ندارد پای مجموعه کتاب‌های ارباب حلقه‌ها و نویسنده آن، جی. آر. آر. تالکین به میان نیاید. جان رونالد رول تالکین، نویسنده، شاعر، زبان شناس و استاد دانشگاه آکسفورد، کسی است که با داستان‌های خود، جانی تازه به ژانر فانتزی بخشید. تالکین، جهان خیالین خود را از سرزمین میانه شروع کرد. همان جایی که داستان کتاب‌های ارباب حلقه‌ها نیز در آن می‌گذرد. اما رفته رفته این جهان گسترده‌تر شد و تحت تاثیر اساطیر اسکاندیناوی و ژرمنی، قلمروهای دیگری به آن افزوده و در نهایت کل جهان آردا آفریده شد.  آنچه که جی. آر. آر. تالکین آفرید، چیزی بیش از یک رمان فانتزی در سه گانه ارباب حلقه‌ها است. او جهانی تمام و کامل را خلق کرد. با تاریخ و زبان‌ها و مردمان گوناگون. مردمانی که اسطوره‌ها، باورها و رویاهای خودشان را داشتند. تالکین برای آردا، 15 زبان ساخت. 15 زبان که مردمان این جهان در قلمروهای خود، با آن صحبت می‌کردند و زبان انگلیسی، تنها زبان میانجی این مردمان بود.  هر بخشی از این جهان و تاریخش در کتابی آمده است. هابیت، ارباب حلقه‌ها، سیلماریلیون، ماجراهای تام بامبادیل، تاریخ سرزمین میانه، فرزندان هورین، برن و لوثین و سقوط گاندولین، مجموع همه کتاب‌هایی است که رشته افسانه تالکین را درباره کل جهان آردا، شکل می‌دهد. البته همه این آثار، در زمان خود تالکین منتشر نشد و بخشی از آنها توسط پسرش کریستوفر تالکین جمع آوری، تنظیم و منتشر شد. آثاری که کریستوفر تالکین از پدر خود منتشر کرد، شامل این موارد است: سیلماریلیون مجموعه 12 جلدی تاریخ سرزمین میانه، که برخی از جلدهای آن به تحلیل و بررسی دست نوشته‌های هرگز منتشر نشده جی. آر. آر. تالکین و مقالات او اختصاص دارد. فرزندان هورین برن و لوثین سقوط گاندولین  اما در این یادداشت ما به سراغ هابیت و مجموعه ارباب حلقه‌ها می‌رویم. 2 عنوانی که در ابتدا مردم را در سرتاسر جهان به سوی خود جلب کرد و آنان را مشتاق نمود تا بیشتر از الف‌ها، هابیت‌ها، اورک‌ها، بلراگ‌ها و دیگر موجودات این جهان بدانند. هابیت جی. آر. آر. تالکین، آردا را تنها با یک جمله آغاز کرد. او در حال تصحیح برگه‌های امتحانی دانشجویانش بود که جمله‌ای در ذهنش نشست. زمانی که تالکین روی برگه‌ای سفید می‌نوشت: «در سوراخی داخل زمین، یک هابیت زندگی می‌کرد.»، نمی‌دانست قرار است جهان فانتزی کاملی خلق شود. حتی نمی‌دانست که همین کتاب فانتزی، قرار است بسیار محبوب و پرفروش شود. در واقع سال‌ها بعد از نوشتن رمان هابیت بود که کارمند یک انتشاراتی، به طور اتفاقی دستش به رمانی که تالکین تنها برای فرزندان خودش نوشته بود، رسید؛ و او را ترغیب کرد که برای نشر بفرستد. کتاب «هابیت؛ یا آنجا و بازگشت دوباره» یک سال بعد در 1937، منتشر شد و نه تنها کودکان، که بزرگسالان هم آن را دوست داشتند. «ارباب حلقه‌ها» و سرزمین میانه با اصرار انتشارات برای نوشتن ادامه‌ای بر رمان فانتزی هابیت، خلق شد و هرچه بیشتر گذشت جهان جادویی تالکین، فربه‌تر گشت تا به کمال رسید.  «روزی روزگاری یک هابیت در سوراخی توی زمین زندگی می‌کرد. نه از آن سوراخ‌های کثیف و نمور که پر از دم کرم است و بوی لجن می‌دهد، و باز نه از آن سوراخ‌های خشک و خالی از شنی که تویش جایی برای نشستن و چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شود؛ سوراخ، از آن سوراخ‌های هابیتی بود، و این یعنی آسایش.» هابیت از اینجا آغاز می‌شود. در محله‌ای آرام و بی دردسر که ساکنینش هابیت‌ها بودند. افرادی کوتاه قامت (نصف انسان‌ها) با پاهایی بزرگ که کف چرم مانندش آنها را از پوشیدن کفش، بی‌نیاز می‌کرد. هابیتِ داستان ما، بیلبو بگینز نام دارد. بگینزها در میان هابیت‌ها بسیار محترم بودند؛ هابیت‌هایی آرام و شاد که اهل ماجراجویی و کارهای نامنتظره نبودند. اما این کتاب، داستان بگینز خانه دوستی است که دست به ماجراجویی می‌زند و یکدفعه می‌بیند که کارهایی از او سر می‌زند و چیزهایی می‌گوید که پاک غیر منتظره است.  بیلبو بگینز، علی رغم امتناع اولیه‌ش از پذیرفتن شرکت در ماجراجویی بزرگ دورف‌ها برای باز پس گرفتن سرزمین و تاج و تختشان، راهی این سفر دور و دراز می‌شود و از محله دلنشین، روشن و مهربان خود، وارد سرزمین‌هایی شوم و تاریک می‌شود. جایی که هابیت داستان ما، با جنبه‌های ناآشنای وجود خود، آشتی می‌کند و به سطح جدیدی از بلوغ و خرد دست می‌یابد. رشد شخصی و فرم‌های قهرمانی از مضامین رمان فانتزی هابیت است. این مضامین به همراه موتیف‌های جنگی آن، سبب شد که منتقدین، تجربیات خود تالکین در طول جنگ جهانی اول را در شکل‌دهی داستان، موثر بدانند. همچنین محققان و به ویژه روانکاوان، سفر بیلبو بگینز و البته فرودو در ارباب حلقه‌ها را، سفرهایی درونی می‌دانند. سفر بیلبو بگینز در رمان هابیت، روایتی از رشد شخصی و رسیدن به بلوغ است. در ادبیات یونگی، بیلبو سفری را برای فردیت یابی آغاز کرد و در انتها، این سهمش از گنج اسماگ نبود که دستاورد سفرش شد بلکه همان خرد، پختگی و فردیتی بود که به دست آورد. هابیتی که از هرچه احتمال می‌داد او را از دایره امنش خارج کند، ترس داشت، با هابیتی که از نبردهای سهمگین و مخاطرات حقیقی بازگشته بود و لذت تجربه کردن را چشیده بود، یکسان نبودند. بیلبو بگینز، در دنیای بیرون، هویت و اعتماد به نفس روشنی به دست آورد؛ در نتیجه، نباید این سفر را یک جستجوی سنتی و تنها شکار گنج دانست.  مفهوم فردیت برای بیلبو، در اینجا با بلوغ و توانایی رو به رشد بازتاب می‌یابد؛ زیرا جی. آر. آر. تالکین رشد شخصی او را با رشد متوقف شده دورف‌ها، در تقابل قرار می‌دهد. در ابتدای سفر، گاندولف؛ جادوگری که بیلبو را به شرکت در سفر تشویق کرده بود، نفوذی والدگرانه بر او داشت. اما به تدریج، نه تنها بیلبو بگینز از این سایه خارج می‌شود بلکه در شمایل رهبری گروه هم ظاهر می‌شود؛ واقعیتی که البته دورف‌ها تحملش را نداشتند. رمان فانتزی «هابیت؛ یا آنجا و بازگشت دوباره»، از آن دست کتاب‌هایی است که شیرینی خواندنش، بین بزرگسالان و کودکان و نوجوانان مشترک است. کمتر کتابی پیدا می‌شود که همه گروه‌های سنی، طرفدار پر و پا قرص آن باشند. زبان رمان هابیت، ساده‌ و بی‌پیرایه است و گاهی به ادبیات داستان پریان، تنه می‌زند؛ چرا که از ابتدا برای بچه‌های تالکین نوشته شده بود. اما هیچ کدام از اینها، جذابیت بی‌نقص این جهان را نمی‌کاهد. به هر حال سوراخ هابیت ما؛ بیلبو بگینز، همان جایی است که یک جهان فانتزی و جادویی سترگ از آن سر برآورده است. نباید این را فراموش کرد. سه‌گانه ارباب حلقه‌ها جی. آر. آر. تالکین، قصد نداشت رمان فانتزی «ارباب حلقه‌ها» را به صورت یک سه‌گانه منتشر کند. بلکه ترجیح می‌داد ارباب حلقه‌ها به همراه رمان سیلماریلیون به صورت دو جلدی انتشار یابد. اما تصمیم ناشر چیز دیگری بود و این شد که رمان ارباب حلقه‌ها در 3 جلد «یاران حلقه؛ 1954»، «دو برج؛ 1954» و «بازگشت پادشاه؛ 1955»، منتشر شد و «سیلماریلیون» پس از درگذشت تالکین، توسط پسرش در سال 1977 به چاپ رسید.  عنوان کتاب ارباب حلقه‌ها، به سائورون؛ آنتاگونیست این داستان اشاره دارد؛ روحی اساطیری، که در کالبد مایاها ظاهر شد و به سرزمین میانه رفت. سائورون به دنبال فرمان‌روایی مطلق بر ساکنین سرزمین میانه و به ویژه الف‌ها بود. از این رو، به کمک الف‌ها که دانش، صنعت و هنر بی‌نظیری داشتند، 19 حلقه قدرت ساخت و به عنوان پیشکش به نژادهای مختلف ساکن سرزمین میانه، تقدیم کرد. حلقه‌هایی که قدرت زیادی برای صاحبانشان به ارمغان می‌آورد. 3 حلقه قدرت، به دورف‌ها داده شد که منجر به ثروتی هنگفت برای آنها شد. 7 حلقه به الف‌ها رسید و 9 حلقه به انسانها. اما سائورون، نیتی شریرانه از هدیه دادن این 19 حلقه قدرت داشت. سائورون، حلقه یگانه یا حلقه قدرت را با هدف کنترل این 19 حلقه که میان ساکنین سرزمین میانه پخش شده بود، در آتش کوه هلاکت در سرزمین موردور ساخت. اما حلقه‌ یگانه با قدرت عظیمی که داشت، برای قرن‌ها گم می‌شود. این، داستانی تاریک و شوم از گذشته‌ای دور است و جایی نیست که جی. آر. آر. تالکین، ما را به داستان، فرا می‌خواند. ما، در میان شور و شادی و بزمی پر هیاهو، به درون داستان کشیده می‌شویم؛ میهمانی تولد بیلبو بگینز، هابیت ماجراجوی رمان قبلی تالکین. اما این بار به جای او، فرزند خوانده‌اش؛ فرودو بگینز به همراه دوستان خود به درون یک ماجراجویی دلهره‌آور و پر تعلیق، پرتاب می‌شوند.  سفر ماجراجویانه فرودو، نه یک جستجو، که یک ضد جستجو است. تدبیر تالکین برای پیشبرد این فانتزی حماسی، عملیاتی معکوس برای قهرمان است. فرودو قرار نیست که مانند بیلبو یا هر قهرمان دیگری، گنجی را به دست آورد یا حفظ کند. او، پا در سفر درازی می‌گذارد تا که گنجی را نابود کند؛ حلقه قدرت. حلقه یگانه‌ای که تمام نیروهای اهریمنی داستان، دنبالش هستند و این درحالی است که یاران حلقه، نمی‌توانند از حلقه قدرت استفاده کنند.  جی. آر. آر. تالکین، در زمان خود، حوادث مهیب بی‌شماری را مشاهده کرد. دو جنگ جهانی، بمباران غیرنظامیان، استفاده از قحطی برای مطامع سیاسی، نسل کشی، اردوگاه‌های کار اجباری و توسعه و استفاده از سلاح‌های شیمیایی و هسته‌ای با انگیزه تراشی‌های مختلف، سبب شد تا تالکین در بزرگترین رمان فانتزی خود، ارباب حلقه‌ها، این پرسش را طرح کند: اگر بتوانیم شر را به طریقی از بین ببریم که به قیمت قربانی کردن چیز دیگری تمام می‌شود، آیا ارزش دارد که انجامش دهیم؟  این سوال اخلاقی بسیار مهمی است که خود، به طرح مفهوم اخلاقی دیگری درباره قدرت، ختم می‌شود. در رمان ارباب حلقه‌ها، حلقه یگانه، قدرت بی‌اندازه‌ای دارد و بارها، یاران حلقه و حتی فرودو وسوسه می‌شوند از آن استفاده کنند. اما حلقه، تنها به نیت مالک خود پاسخ نمی‌دهد. هدف مالک فعلی حلقه، از تاثیر مخرب حلقه کم نمی‌کند. حلقه قدرت، خود خصلتی تاریک دارد. فرد را ذره ذره، می‌بلعد و تغییر می‌دهد. این، البته نگاهی مدرن به مفهوم قدرت است. در نگرش‌های گذشته قدرت، افشاگر شخصیت حقیقی انسان بود، اما آنچه تالکین در سه‌گانه فانتزی ارباب حلقه‌ها می‌گوید، تغییر یافتن شخصیت، از تجمع قدرت است. از دیگر اشارات ارباب حلقه‌ها، نظامی سازی و صنعتی سازی است که تالکین نگاه خوبی به آن نداشت و این دو مولفه را در شخصیت پردازی آنتاگونیست جهان فانتزی خود، یعنی سائورون و نیروهایش به کار گرفت. مشخصه‌هایی که اُرک‌ها، تمدن و زندگی خود را بر پایه آن، ساخته بودند. با اینکه سه‌گانه ارباب حلقه‌ها، از مضامینی مانند قدرت و سلطه و نبرد میان نیروهای خیر و شر، آکنده است، اما تالکین خود، تم قدرت و سلطه را تنها چرخ‌هایی می‌داند که داستان را به جلو می‌برد. او کانون و مایه اصلی داستان را چیز دیگری می‌داند؛ مرگ و میل به مرگی. تعارضی که به گفته نویسنده، همه داستان درباره آن است.  همچنین سفر درونی که پیشتر برای بیلبو بگینز در رمان هابیت، اشاره شد، در مورد فرودو بگینز و دوستان او، در رمان ارباب حلقه‌ها نیز صدق می‌کند؛ همان طرح کلی اما با ساختار قدرتمندتر. فرودو، حتی فراتر از هر قهرمان دیگری، مسیر و سفر خود را طی می‌کند. چرا که در نهایت او هیچگاه به آرامش دست نمی‌یابد و پایان تلخ، سرنوشت محتوم او است.  ارباب حلقه‌ها، داستانی از سرزمین میانه است. جایی که همه ساکنینش از نژادهای مختلف، باید متحد شوند تا به بردگیِ قدرتِ مطلق، در نیایند؛ و قدرت مطلق، خود ذاتا شوم و شریرانه است. سرزمین میانه، شاید همین سیاره زمین باشد. و این کتاب، راهنمایی تمرینی است برای همه ما، که دوست نداریم به بند کشیده شویم و مطیع باشیم. مجموعه نارنیا از سی. اس. لوئیس یکی از بهترین‌ جهان‌های فانتزی، در ماجراهای نارنیا خلق شده است. جهانی شگفت انگیز و زیبا که با موجودات گوناگون جادویی‌اش، شما را مبهوت می‌کند. جهانی که تنها با یک تصویر آغاز شد. تصویر یک فائون که در جنگلی برفی، بسته‌هایی را حمل می‌کند. فائون‌ها موجوداتی اساطیری و همتای رومی پن‌ها، در اساطیر یونان هستند. موجوداتی با نیم‌تنه انسان و پاهای یک بز. سی. اس. لوئیس، تنها 16 سال داشت وقتی که این تصویر در ذهنش نشست و در چهل سالگی بود که تصمیم گرفت داستانی درباره این تصویر بنویسد. تلاش سی. اس. لوئیس برای قصه ساختن پیرامون این تصویر، جهانی شد به بزرگی جهان نارنیا که البته بر سیاق فلسفه افلاطون -همانطور که در داستان اشاره می‌شود-، تنها سایه‌ای بود از نارنیای حقیقی.  سی. اس. لوئیس با نام کامل کلایو استیپلس لوئیس، سال 1898 میلادی در شهر بلفاست از ایرلند شمالی، به دنیا آمد. مادرش را در کودکی از دست داد و بعدها در خانه‌ای بزرگ شد که به گفته خودش کاراکتر اصلی داستان خودش شد. سی. اس. لوئیس خود را محصول راهروهای طولانی، اتاق‌هایی که خالی از نور خورشید بود، اتاق زیرشیروانی‌ای که در خلوت و تنهایی کاوش می‌شد، صدای باد زیر سفال کاشی‌ها و البته کتاب‌های بی‌پایان، می‌دانست.  سی. اس. لوئیس، خلق جهان‌های فانتزی را از همان کودکی و در میان بازی‌های کودکانه با برادرش آغاز کرد. آنها سرزمین‌هایی خیالی با موجوداتی نیمه انسانی نیمه حیوانی تصور می‌کردند که در میان اتاق‌ها و راهروهای طولانی خانه، ظهور می‌کرد. سالها بعد، سی. اس. لوئیس مجذوب ادبیات سنتی و اسطوره‌ای نورس‌ یا اسکاندیناوی شد که در ساگاها یا همان حماسه‌های مردمان ایسلند، حفظ شده بود. این افسانه‌ها و اسطوره‌ها، اشتیاق درونی او را به جهان‌های فانتزی و جادویی تشدید می‌کرد. چیزی که نویسنده ماجراهای نارنیا، آن را شادی می‌نامید.  سی. اس. لوئیس، ماجراهای جهان نارنیا را از رمان فانتزی «شیر، کمد و جادوگر» آغاز کرد. با 4 کودک انگلیسی که در دوران جنگ جهانی دوم و پس از تخلیه لندن، به عمارت یکی از اقوام دور مادری در حومه کشور، فرستاده می‌شوند؛ پیتر، سوزان، ادموند و لوسی پونسی. لوسی؛ کوچکترین فرزند خانواده، در هنگام سرک کشیدن در گوشه و کنارهای این عمارت بزرگ، کمد لباسی را پیدا می‌کند که او را به سرزمین نارنیا می‌رساند. لوسی در اولین برخوردش با سرزمین نارنیا، بالاخره آن تصویر ذهنی سی. اس. لوئیس 16 ساله را به درون داستان می‌کشد؛ فائونی که چندین بسته را با خود در جنگلی زمستانی حمل می‌کند. سرزمین نارنیا روزگار بدی را از سر می‌گذراند و جادیس؛ جادوگر سفید، حاکم دروغین و خودخوانده نارنیا، آن را به زمستانی ابدی فرو برده است.  سی. اس. لوئیس، از نمادها و اشاره‌های مسیحی گاها حتی صریحی در ماجراهای نارنیا استفاده کرده است. اصلان، شیر قدرتمندی که پادشاه واقعی و بر حق سرزمین نارنیا است، فرزند امپراطور ورای دریا است. اصلان بازنمایی روشنی از مسیح است. او برای نجات جان ادموند که فریب جادیس؛ ملکه اهریمنی و دروغین سرزمین نارنیا را خورده بود، خود را قربانی کرد. اصلان بی‌رحمانه کشته شد و با پاهای خود به قربانگاه خویش رفت؛ اما به واسطه جادویی از مرگ برخاست و به همراه همه موجودات سرزمین نارنیا به جنگ جادیس رفت. سی. اس. لوئیس خود در جایی تصریح کرد که کاراکتر اصلان را بر اساس مسیح، تصویر کرده است. این وام‌گیری های قدرتمند از بطن الهیات مسیحی برای خلق جهان‌های جادویی و فانتزی، تاثیر بخشی دیگر از زندگی و شخصیت سی. اس. لوئیس است. سی. اس. لوئیس، علاوه بر ماجراهای نارنیا، برای کتاب دیگری هم شناخته شده است و آن، کتاب «مسیحیت محض» یا «مسیحیت ناب» است که به زبان فارسی هم ترجمه شده است. این نویسنده بزرگ انگلیسی، گرچه در ابتدا از دین رویگردان بود و هیچ علاقه‌ای به آن نداشت. اما پس از دوستی با جی. آر. آر. تالکین فانتزی نویس مشهور دیگری که به خاطر سه گانه ارباب حلقه‌ها شناخته شده است، باز به مسیحیت گروید و کتاب‌های زیادی در حوزه الهیات مسیحی نوشت. کتاب مهم و ارزنده دیگر او در این حوزه، «مساله رنج» است. سی. اس. لوئیس، ماجراهای نارنیا را در 7 جلد نوشت که به ترتیب انتشار می‌شوند؛ 1950؛ شیر، کمد و جادوگر 1951؛ شاهزاده کاسپین 1952؛ سفر کشتی سپیده ‌پیما 1953؛ صندلی نقره‌ای 1954؛ اسب و آدمش 1955؛ خواهرزاده جادوگر  1956؛ آخرین نبردالبته گرچه او داستان نارنیا را از رمان «شیر، کمد و جادوگر» شروع کرد، اما سیر روایت داستان، خطی نیست و در واقع ماجراهای نارنیا از رمان ششم سی. اس. لوئیس؛ «خواهرزاده جادوگر» شروع می‌شود.  اگر دوست دارید ماجراهای نارنیا را به ترتیب و خطی، دنبال کنید، بر اساس این لیست پیش بروید: خواهرزاده جادوگر؛ 1955 شیر، کمد و جادوگر؛ 1950 اسب و آدمش؛ 1954 شاهزاده کاسپین؛ 1951 سفر کشتی سپیده‌پیما؛ 1952 صندلی نقره‌ای؛ 1953 آخرین نبرد؛ 1956درنهایت، ماجراهای نارنیا، یکی از بهترین فانتزی‌ها برای خواندن است که سی. اس. لوئیس، نوشتن آن را برای دخترخوانده‌اش لوسی، آغاز کرد. این مجموعه رمان فانتزی، در واقع جزئی از ادبیات کودک و نوجوان به حساب می‌آید و برای آنان نوشته شده است. اما چه کسی می‌خواهد به بهانه سن، خود را از لذت خواندن یکی از بهترین مجموعه کتاب‌های فانتزی محروم کند؟! شاید همانطور که سی. اس. لوئیس به دخترخوانده‌اش؛ لوسی گفته است، ما آنقدر بزرگ شده‌ایم که به خواندن داستان‌های پریان برگردیم. در حقیقت ما بزرگترها بهتر از همه درک می‌کنیم که باید به همان سرزمین‌های جادویی برگردیم؛ به نارنیایی که در آن، کودکان نجاتمان خواهند داد. مجموعه هری پاتر از جی. کی. رولینگ داستان‌های هری پاتر، عنوان مجموعه کتابی 7 جلدی در ژانر درام فانتزی از نویسنده زن انگلیسی، جوآن رولینگ است که کتاب‌های خود را با نام هنری جی. کی. رولینگ، امضا می‌کند.  سال 1990 بود که جی. کی. رولینگ، به دلیل تاخیر 4 ساعته قطار در ایستگاه منچستر به لندن، نشسته بود. تنها این رولینگ نبود که هنگام تصور کردن پسرکی لاغر و عینکی در این ایستگاه که از جادوگر بودن خود، بی‌خبر است، گمان نمی‌کرد، داستانش جهان را مجذوب خود کند؛ بلکه ناشران متعددی که دست نوشته اولین جلد مجموعه هری پاتر؛ یعنی «هری پاتر و سنگ جادو» را خواندند هم، چنین گمانی نمی‌کردند. برای همین رولینگ مجبور شد داستان هری پاتر را برای ناشران متعددی ارسال کند تا در نهایت یکی از آنها حاضر به چاپ این رمان فانتزی شود. «هری پاتر و سنگ جادو» با نام اصلی Harry Potter and the Philosopher's Stone، در سال 1977 توسط انتشارات بلومزبری، به چاپ رسید. محبوبیت گسترده و سریع کتاب منجر به نوشتن جلدهای دیگر این مجموعه شد. و امروز، انتشارات بلومزبری بیشترین اعتبار و رشد خود را به دلیل انتشار کتاب‌های جی. کی. رولینگ و مجموعه فانتزی هری پاتر به دست آورده است. مجموعه کتاب‌های هری پاتر، شامل این عناوین است: هری پاتر و سنگ جادو؛ 1997 هری پاتر و تالار اسرار؛ 1998 هری پاتر و زندانی آزکابان؛ 1999 هری پاتر و جام آتش؛ 2000 هری پاتر و محفل ققنوس؛ 2003 هری پاتر و شاهزاده دو رگه؛ 2005 هری پاتر و یادگاران مرگ؛ 2007جی. کی. رولینگ، کتاب «هری پاتر و یادگاران مرگ» را آخرین جلد مجموعه فانتزی هری پاتر، معرفی کرد. اما پس از وقفه‌ای طولانی و در سال 2016، کتاب «هری پاتر و فرزند نفرین‌شده» را منتشر کرد. این کتاب، به زندگی هری پاتر که کارمند وزارت جادو است و پسرش آلبوس سوروس پاتر، که از پدرش ناراضی است، می‌پردازد.  از دیگر آثار جی. کی. رولینگ که در ارتباط با دنیای فانتزی و جادویی مجموعه هری پاتر است، می‌توان به «جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها» در سال 2001، اشاره کرد. این کتاب با نام اصلی Fantastic Beasts and Where to Find Them که موجودات جادویی دنیای هری پاتر را معرفی می‌کند، به عنوان همان نسخه از کتاب درسی که هری پاتر در مدرسه هاگوارتز می‌خواند، منتشر شد؛ کتابی که هری پاتر در مجموعه «هری پاتر و سنگ جادو» در حال خواندن آن بود. ابتکار جالب دیگری که جی. کی. رولینگ انجام داد، این بود که نسخه اصلاح شده‌ای از همین اثر، همراه با معرفی 6 موجود جادویی بیشتر، هم منتشر کرد که حاشیه نویسی‌های هری پاتر را نداشت و برای مشنگ‌ها مناسب بود! جی. کی. رولینگ، همچنین فیلمنامه‌هایی را با الهام از کتاب جانوران شگفت انگیز، نوشت که داستانش به زمانی بسیار قبل از ماجراهای مجموعه کتاب‌های هری پاتر برمی‌گردد. فیلم‌هایی که بر اساس این فیلمنامه‌ها ساخته شد، به یک موفقیت تجاری تبدیل شدند. جهانی که این نویسنده محبوب انگلیسی در مجموعه فانتزی خود خلق کرده است، جهانی به کلی دیگر همانند آنچه در جهان فانتزی ارباب حلقه‌ها و یا حتی مجموعه نارنیا می‌بینیم، نیست. جادوگران رولینگ، درست میان ما زندگی می‌کنند. در فضاهایی که ما نمی‌توانیم ببینیم؛ مثل سکوی شماره 9¾ که محل توقف قطار مخصوص جادوگران به مدرسه آموزش جادوگری هاگوارتز است. جایی که البته ماگل‌ها یا آن طور که در ترجمه‌های فارسی آمده؛ مشنگ‌ها -کسانی که توانایی جادو کردن ندارند- نمی‌توانند، ببینند.  هری پاتر، پسر بچه یتیمی است که همراه با خانواده خاله‌اش زندگی می‌کند و از آنها آزار و اذیت زیادی می‌بیند. قلدری یکی از چالش‌هایی است که در این مجموعه فانتزی، به آن پرداخته می‌شود و هری، پسری که ضعیف پنداشته می‌شد، وجه قدرتمندی در درون خود کشف می‌کند. او استعدادی دارد که هیچ یک از آن دیگران ندارند؛ جادو... . جادو، در این وجه، کارکرد نمادینی از قدرت‌های درونی دارد. چیزی که برای همه آنهایی که داشته‌های کمتری نسبت به دیگران دارند و تضعیف شده‌اند، بسیار مهم است. جادو؛ همان قدرت درونی هری پاتر، راه نجات و امید بزرگِ او، می‌شود و راهش به هاگوارتز باز می‌شود. از طرفی، آنتاگونیست مجموعه هری پاتر، لرد ولدمورت، که به برتری نژادی جادوگران قائل است، به دنبال حکمرانی و سروری مطلق و مدیریت مشنگ‌ها به عنوان نژادی نازل و بی‌ارزش است. ولدمورت که خود جادوگری دو رگه است به ویژه از پیوند جادوگران و مشنگ‌ها بیزار است و به حفظ خون اصیل اهمیت می‌دهد. او در این راه از جادوی سیاه و سپاهی مخوف از مرگ خواران، استفاده می‌کند. مبارزه هری پاتر و دوستان او با لرد ولدمورت، مبارزه‌ای است علیه برتری طلبی نژادی و قدرتمندی بلا منازع. پاس داشتن ارزش‌هایی چون تکثر و رواداری. در نهایت جهان فانتزی هری پاتر، آنقدر گسترده شد که عرصه‌هایی چون سیاست را هم تحت تاثیر ادبیات خود قرار داد. در آمریکا و انگلستان، مقایسه رهبران سیاسی که سیاست‌ها تبعیض نژادی داشتند، با لرد ولدمورت و مرگ خواران یکی از نتایج تاثیر ادبیات جهان جادویی رولینگ، بر ادبیات سیاسی است. چه کسی می‌تواند چنین کتابی را از دست بدهد؟ یکی از بهترین مجموعه‌های ادبیات ژانر فانتزی، که دیگر عرصه‌های زندگی انسان را با نمادها و استعارات خود پر کرده است.   جادوگر شهر اوز جادوگر شهر اوز، از دیگر داستان‌های فانتزی است که امروز به بخشی از خاطره جمعی ما تبدیل شده است و هر کوچک و بزرگی آن را می‌شناسد. دنیای فانتزی «جادوگر شهر اوز» نخستین بار در سال 1900 و با نام اصلی «جادوگر شگفت انگیز اوز» پا در جهان غیر جادویی ما گذاشت. این رمان نیز مانند سایر آثار فانتزی، که در اصل برای کودکان نوشته شدند، محدود به این گروه سنی نماند و بزرگسالان زیادی را جذب داستان جادویی خود کرد.  خالق جهان فانتزی اوز، نویسنده‌ و روزنامه‌نگاری آمریکایی است به نام لایمن فرانک بام که به ال. فرانک بام مشهور است. ناشر کتاب، تنها هنگامی حاضر به انتشار رمان کودکانه «جادوگر شگفت انگیز اوز» شد که مدیر تالار بزرگ اپرای شیکاگو، قول داد نمایش موزیکالی از آن به صحنه ببرد. ال. فرانک بام؛ نویسنده این کتاب فانتزی کودکانه، هم تحت تاثیر رمان «آلیس در سرزمین عجایب» از لوئیس کارول و هم دیدگاه این نویسنده درباره کتاب‌های کودکان بود. ال. فرانک بام مانند لوئیس کارول، معتقد بود کتاب‌های کودکان باید به خوبی تصویرسازی شوند و رنگین و زیبا باشند؛ تا خواندنشان برای بچه‌ها دلپذیر و خوشایند باشد. همچنین نباید کتاب‌های کودکان را به درس‌های اخلاقی تبدیل کرد. باید اجازه داد بچه‌ها، بچه بمانند.  تصویرسازی کتاب «جادوگر شگفت انگیز اوز» را ویلیام والاس دنسلو، انجام داد و بر روی این رمان فانتزی، بسیار تاثیر گذاشت. دنسلو، نه تنها با تصاویر خود بر نحوه تفسیر کتاب، اثر گذار بود که به دلیل رابطه نزدیک با ال. فرانک بام، در نحوه توسعه داستان هم، همکاری داشت. از طرف دیگر، این دنسلو بود که با تصویرسازی‌های خود، دوروتی، توتو، شیر، و به ویژه جنگلبان حلبی و مترسک را به ما شناساند. اگر تصاویر او نبود، مردم نمی‌دانستند این شخصیت‌ها را چه طور تخیل کنند و در نتیجه، شاید آن خاطره مشترک که اکنون به فرهنگی جمعی تبدیل شده است، پدید نمی‌آمد.  رمان فانتزی جادوگر شهر اوز، در زمان خود به دلیل تصاویر رنگی بسیار، کتاب لوکس و مجللی به حساب می‌آمد. هم رمان و هم تصویرسازی‌ها، بسیار مشهور و محبوب شدند. در نتیجه، ال. فرانک بام 13 کتاب دیگر به عنوان دنباله بر این رمان نوشت که البته تصویرسازی آنها را جان. آر. نیل انجام داد نه دنسلو. تصاویر دنسلو، راه خود را به دنیای تبلیغات، اسباب بازی‌های مکانیکی و حتی جواهرات و لباس‌ها و محصولاتی مانند صابون باز کرد. مجموعه کتاب فانتزی اوز شامل این کتاب‌ها است: 1. جادوگر شگفت انگیز اوز؛ 1900 2. سرزمین شگفت انگیز اوز؛ 1904 3. آزما از سرزمین اوز؛ 1907 4. دوروتی و جادوگر اوز؛ 1908 5. راه سرزمین اوز؛ 1909 6. شهر زمردینِ سرزمین اوز؛ 1910 7. دختر چهل تکه از سرزمین اوز؛ 1913 8. تیک توک از سرزمین اوز؛ 1914 9. مترسک سرزمین اوز؛ 1915 10. رینکیتینک در اوز؛ 1916 11. شاهزاده گمشده اوز؛ 1917 12. جنگلبان حلبی اوز؛ 1918 13. جادوی سرزمین اوز؛ 1919 14. گلیندا از اوز؛ 1920 جادوگر شهر اوز، داستان دخترک خردسالی است که به دلیل فوت پدر و مادرش، همراه اقوامش در کانزاس زندگی می‌کند؛ عمه اِم و عمو هنری. دوروتی بزرگترهای اطرافش را خاکستری می‌بیند. آدم‌های بی‌رنگی که هیچ وقت نمی‌خندند و نمی‌دانند شادی چیست. این برای کودک بازیگوش داستان ما بسیار سخت است که آنها حتی از شنیدن صدای خنده‌اش شوکه می‌شوند. تنها موجود غیر خاکستری در زندگی دوروتی، توتو است؛ سگ کوچک و بازیگوشی به رنگ سیاه. توتو، تنها کسی است که دوروتی را خوشحال می‌کند و دنیای گرفته اطرافش را تغییر می‌دهد.  پس از آشنایی مختصری که ال. فرانک بام از شخصیت دوروتی و خانواده‌اش می‌دهد، حادثه رخ می‌دهد. گردبادی عظیم و قدرتمند از راه می‌رسد، و نه تنها خانه دوروتی را از جا می‌کند، بلکه آن را در مرکز خود حمل می‌کند و به دور دستها می‌برد. به جایی دیگر؛ به همان جهان جادویی ساحره‌ها و جادوگرها. جایی که مردمان متفاوتی دارد و شیرها و مترسک‌هایش حرف می‌زنند. دوروتی در اولین ورودش به این سرزمین سحرانگیز، ناخواسته جادوگر بدجنسی را می‌کشد و تبدیل به قهرمان مردم مانچکین می‌شود که اسیر دست او بودند.  در قصه‌ها و افسانه‌ها، شخصیت اصلی نه در بدو ورود که در انتها، تبدیل به قهرمان می‌شود. جایی که قصه به پایان رسیده است. اما در مورد دوروتی برعکس است. او قهرمان می‌شود و سپس داستانش شروع می‌شود. داستان بازگشت به خانه. سفر دوروتی در جستجوی خانه‌ یا بهتر است بگوییم خانواده‌اش در کانزاس، آغاز می‌شود. در این سفر، دوروتی و توتو، با کاراکترهای دیگری همراه می‌شوند که هر کدام در جستجوی چیزی هستند و رویایی دارند؛ مترسکی به دنبال مغز، جنگل‌بانی حلبی به دنبال قلب و شیری ترسو به دنبال شجاعت است. آنها برای دستیابی به خواسته خود، باید به جنگ جادوگر قدرتمندی بروند و قهرمانی اتفاقی دوروتی در ابتدای داستان، باید به امری واقعی تبدیل شود. چیزی که البته جادوگر اوز، فکرش را نمی‌کرد بتوانند انجام دهند. آنها سفری جمعی را آغاز می‌کنند اما در عین حال، این سفری فردی و درونی، برای هریک از اعضای گروه است. و در نهایت، نه جادوگر شهر اوز، که دلگرمی و حمایت دوستان و اعتماد به نفس روشنی که در طول سفر به دست می‌آورند، رویایشان را تحقق می‌بخشد. آنها از هم مراقبت می‌کنند، برای مشکلاتشان چاره می‌یابند و با شجاعت از یکدیگر دفاع می‌کنند و کسی را تنها نمی‌گذراند. رمان فانتزی و شیرین جادوگر شهر اوز توسط کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا، به عنوان «بزرگترین و قشنگ‌ترین افسانه ملی آمریکا»، اعلام شده است. این رمان به یاد ماندنی را حتما بخوانید.   آلیس در سرزمین عجایب یکی دیگر از بهترین آثار در ژانر فانتزی، ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب است که بیشتر با نام «آلیس در سرزمین عجایب» شناخته می‌شود. آلیس؛ دخترک بازیگوش و کنجکاوی که جهانی سحرانگیز و جادویی را برای ما کشف کرد، ساخته و پرداخته کشیش کلیسای انگلیکن، شاعر، عکاس و ریاضیدانی انگلیسی به نام چارلز لاتویج دادسون است که البته همه او را با نام مستعارش؛ لوئیس کارول، می‌شناسند. لوئیس کارول همچنین استاد ریاضی کالج کرایست چرچ در دانشگاه آکسفورد هم بود. موقعیتی که زمینه نوشتن داستان آلیس در سرزمین عجایب را فراهم کرد؛ نه به دلیل برخی تفاسیر مبتنی بر مفاهیم ریاضی از این داستان فانتزی، بلکه تنها به این دلیل که آلیس دنیای واقعی؛ دخترکی که داستان به درخواست او گفته و نوشته شد، همراه خانواده‌اش در آکسفورد زندگی می‌کردند و پدرش ریاست کالج کرایست چرچ در آکسفورد را به عهده داشت. داستان آلیس در سرزمین عجایب، نخستین بار در سال 1862 و در زمان یک گردش دوستانه با قایق بر روی رودخانه تایمز، شکل گرفت. آلیس لیدلِ ده ساله، از لوئیس کارول خواست تا داستانی برایشان بگوید و سرگرمشان کند. کارول داستان آلیسی را گفت که با افتادن به سوراخ یک خرگوش با ماجراهای جالب زیادی در جهانی فانتستیک، روبه‌رو می‌شود. جایی که خرگوشی می‌تواند در یک مهمانی عصرانه به صرف چای شرکت کند اما دیر کرده است، باید چیزهای جالبی در انتظار این دختر بچه‌ باشد. آلیس از او قول گرفت که داستان را برایش بنویسد اما مدتها طول کشید تا لوئیس کارول به این وعده خود عمل کند. او توانست دست نوشته داستان را در سال 1864 برای آلیس لیدل بفرستد.  لوئیس کارول، داستان را برای جورج مک دانلد، که تبدیل به پیشگام ادبیات فانتزی مدرن شد نیز فرستاد و او و فرزندانش عاشق داستان شدند. این بازخوردهای بسیار مثبت، لوئیس کارول را ترغیب به انتشار داستانش کرد و سرانجام داستان فانتزی «آلیس در سرزمین عجایب»، در سال 1865 توسط انتشارات مک میلان به چاپ رسید. 7 سال بعد لوئیس کارول، ادامه‌ای بر داستان آلیس در سرزمین عجایب نوشت که البته به لحاظ روایت داستانی، 6 ماه پس از داستان اول رخ می‌دهد.  نام داستان جدید، «آن سوی آینه» است و در سال 1872 منتشر شد. رمان جدید سبب توجه دوباره به داستان آلیس در سرزمین عجایب و تقدیر از آن شد.  تصویرسازی هر دو داستان را سر جان تنیل انجام داد که از تصویرسازان برجسته عصر ویکتوریا در زمینه طراحی فکاهی و کارتون سازی سیاسی بود. داستان آلیس در سرزمین عجایب، در ژانر فانتزی و ادبیات مهمل یا جفنگ قرار دارد. این ژانر ادبی، به دسته گسترده‌ای از آثار ادبی اشاره دارد که در آن، عناصر معنادار برای برهم زدن قراردادهای زبانی یا استدلال منطقی در توازنی با عناصر بی‌معنا قرار می‌گیرند. البته تاثیر مهمل بودن از زیاده روی در معنا و فربهی آن است نه فقدان معنا. رمان آلیس در سرزمین عجایب، داستان دختری 7 ساله است که در یک بعد از ظهر گرم تابستان در نزدیکی یک رودخانه، توجهش به خرگوش سفید جلیقه پوشی، جلب می‌شود. خرگوش، ساعتش را از جیب جلیقه در می‌آورد و می‌گوید: ای وای دیرم شد. آلیس فکر می‌کند تا حالا خرگوشی ندیده است که جلیقه بپوشد؛ چه برسد به اینکه از جیب آن ساعتی هم در بیاورد. این می‌شود که به دنبال خرگوش می‌رود و وقتی او جست می‌زند به دورن سوراخ بزرگی زیر چند بوته، آلیس هم از همان سوراخ، پایین می‌رود و این گونه وارد دنیایی از وقایع عجیب و غریب می‌شود؛ معجون‌هایی که او را بزرگ و کوچک می‌کند، کرم ابریشمی که اهل قلیان کشیدن است و گربه‌ای که لبخندش پشت سرش جا می‌ماند. این جهان شگفت انگیز که فارغ از قواعد روی زمین به سر می‌برد، اجازه می‌دهد تا ذهن خیال ‌پرداز و خلاق شکوفا شود و آزادانه تصور کند. چیزی که برای کودکان بیشتر از هر چیز دیگری ضروری است. یادتان باشد که این داستان، محصول دوران ویکتوریایی است. دوره‌ای که قواعد و قوانین سخت‌گیرانه‌ای بر همه حاکم بود؛ به ویژه برای تربیت کودکان. همانطور که پیشتر در داستان فانتزی «جادوگر شهر اوز» نیز گفتیم، لوئیس کارول نقد زیادی به این وضعیت داشت و معتقد بود کودکان باید از این قواعد تربیتی سخت‌گیرانه، رها باشند و آزادانه کودکی کنند. شاید برای همین است که برخی از کاراکترهای داستان، گستاخ هستند و نظرهای شخصی خود را ابراز می‌کنند. چیزی که آلیسِ داستان ما را آزار می‌دهد؛ چون به او چیزهای دیگری را آموخته‌اند و او  این گونه تربیت نشده است. بزرگسالان در داستان آلیس در سرزمین عجایب، تلاش می‌کنند تا معقول و خردمند به نظر آیند و او را نصیحت می‌کنند. اما در حقیقت این طور نیستند و اغلب ایده‌های احمقانه و حتی ظالمانه‌ای دارند. آلیس به عنوان یک کودک معصوم، انتظار ویژه‌ای از بزرگسالان دارد برای همین این موقعیت تناقض آمیز، برای او بسیار گیج کننده است؛ اینکه چه انتظاراتی از یک بزرگسال داریم اما در واقع آنها چگونه هستند. این موقعیت‌ها به شکلی خنده‌دار و بامزه به ما نشان داده می‌شوند، اما واقعیت آن است که بسیار خطرناکند. عنصر جالب توجه دیگر در این موقعیت فانتستیک، تغییر اندازه‌های آلیس است. اینکه گاهی راه حل ساده تری برای حل مشکلاتی وجود دارد که به نظر ناممکن می‌رسد؛ تغییر زاویه دید و قرار گرفتن در موقعیتی جدید. همچنانکه البته می‌تواند نشانه‌ای بر گیج کننده بودن بزرگ شدن برای کودکان باشد. اینکه بزرگ شدن گاهی هیچ تناسبی با موقعیتی که دوست داریم در آن باشیم ندارد.  آلیس در سرزمین عجایب از آن داستان‌های شیرین و شگفت‌انگیزی است که لوئیس کارول در عصر ویکتوریایی، نهایتا ماجراها را در بستر یک رویا قرار می‌دهد تا کاوش در این تم‌های داستانی، آسان‌تر باشد. داستانی که پس از گذشت این همه سال، همچنان برای همه کودکان و بزرگسالان جذاب است     سیرک شبانه از دنیای فانتزی‌های بسیار بزرگ و جهان‌های خیالین سترگی که داشتنه‌اند دور شویم، رمان‌های فانتزی جذاب دیگری هم هستند که زیر سایه آثار بزرگ، کمتر به چشم آمده‌اند. یکی از بهترین کتاب‌های فانتزی از این دست، رمان «سیرک شبانه» است که در سال 2011 منتشر شد. رمان فانتزی سیرک شبانه، اولین رمان نویسنده و هنرمند آمریکایی، ارین مورگنسترن است که برای یک مسابقه سالانه رمان نویسی و در طی سه رقابت، نوشته شد. داستان گیرا و شیوه روایت منحصر به فرد کتاب، آن را در لیست پر فروش ترین‌های نیویورک تایمز قرار داد. همچنین نامزد دریافت و برنده چندین جایزه ادبی، از جمله جایزه الکس از انجمن کتابخانه آمریکا شد. سیرک شبانه، داستان رقابتی است از جنس دیگر؛ رقابتی در جهان جادو و تردستی، در لندن ویکتوریایی اما غیر تاریخی. دو جادوگر قدرتمند که میدان هماوردیشان، نه جهان‌های تخیلی و جادویی، بلکه یک سیرک است؛ سیرک رویاها. سیرکی که به ناگاه از راه می‌رسد و به ناگاه نیز ناپدید می‌شود و تنها از غروب تا طلوع خورشید باز است. پروسپرو و آقای ای. اچ مرموز، توافق می‌کنند تا دو جادوگر جوان را تربیت کنند. دو رقیب، که هویتشان از هم مخفی است؛ اما سرانجام در مصافی از جادو و اراده، روبه روی هم قرار خواهند گرفت.  شاید به نظر رسد که ارین مورگنسترن، داستان ساده‌ای برای ما دارد. اما رمان فانتزی سیرک شبانه، پیچیده‌تر از نبرد دو جادوگر جوان در میانه هیاهوی سیرکی بزرگ است. و عشق میان دو حریف، تنها پیچشی نیست که چنگ می‌زند به روانی این داستان فانتزی. این مبارزه از چه جنسی است؟ تنها، توافقی میان دو استاد است؟ دست کشیدن از مبارزه، چه بهایی دارد؟ و در نهایت، چرا سیرک، مرکز همه این اتفاق‌ها است؟!! سیرک شبانه، یکی از بهترین فانتزی‌هایی است که به عنوان اولین رمان نوشته شده است. رمانی با روایتی غیر خطی، که هر فصل در زمان و مکانی متفاوت از فصل قبلی، روایت می‌شود. اگر در ابتدای هر فصل، نمیدانید کجا هستید و یا دیگرانی که میشناسید کجا هستند، راهش این است که ادامه دهید. این تنها کاری است که باید انجام دهید... خواندن کتاب!!   پیرانزی پیرانزی، عنوان رمانی بسیار جذاب و هوشمندانه، از فانتزی نویس مشهور انگلیسی؛ سوزانا کلارک است. سوزانا کلارک که نخستین اثرش، فانتزی بی‌نظیر دیگری به نام جاناتان استرنج و آقای نورل در سال 2004 بوده است، با کتاب «پیرانزی»، توانایی خارق العاده‌اش در نوشتن فانتزی را اثبات کرد.  سوزانا کلارک، رمان پیرانزی را در سال 2020 منتشر کرد. گرچه به نظر می‌رسد، یادداشت‌های این داستان را بسیار پیشتر از این و حتی قبل از رمان جاناتان استرنج و آقای نورل، شروع کرده باشد. زمانی که او برای نوشتن دنباله‌ای بر رمان اولش، دچار مشکل شده بود، تصمیم گرفت به این داستان قدیمی‌تر برگردد که به نظرش ساده‌تر بود و به دلیل کمتر بودن تعداد شخصیت‌ها، کنترل بهتری بر آن داشت. پیرانزی، در جهانی به سر می‌برد که در همه جهان‌های فانتزی، بی‌بدیل و یکه است. نه خبری از جادوگران بزرگ و نبردهای سهمگین میان خیر و شر است و نه موجودات افسانه‌ای عجیب و غریبی دارد. با این حال پیرانزی یکی از غریب‌ترین کتاب‌هایی خواهد بود که در ژانر فانتزی، خواهید خواند.  جهان پیرانزی در واقع یک خانه است. خانه‌ای بسیار بزرگ با تالارها و اتاق‌ها و دهلیزهای متعدد و بی‌انتها که مجسمه‌های مختلفی نیز در آن وجود دارد و هیچ دو مجسمه‌ای مانند هم نیست. طبقه بالایی خانه را ابرها پوشانده است و در پایین آن، اقیانوس مواجی وجود دارد که پیرانزی به دنبال سر در آوردن از الگوهای جزر و مد آن است. پیرانزی گمان می‌کند که همه عمر در این جا زندگی کرده است و در جهان، تنها 15 نفر وجود دارند. همه این افراد به جز دو نفر، اسکلت‌ افرادی هستند که پیشتر مرده‌اند؛ خودش و دیگری. خانه به طور مشخصی، ساکنین خود را دچار زوال عقل و فراموشی می‌کند و پیرانزی تلاش می‌کند با یادداشت نوشتن در دفتری، به حفظ خاطراتش کمک کند. همان چیزی که ما می‌خوانیم. رمان فانتزی سوزانا کلارک، در واقع بخش‌هایی از یادداشت‌های روزانه پیرانزی است. عنوان رمان پیرانزی، به طور خاص به هنرمندی ایتالیایی اشاره دارد با نام کامل جووانی باتیستا پیرانزی. جووانی پیرانزی، مجموعه‌ای از 16 چاپ فلزی دارد با عنوان زندان خیالی (Imaginary Prisons) که طاق‌های زیر زمینی عظیمی را با پلکان‌ها و ماشین‌های قدرتمند، به تصویر می‌کشد. چیزی مشابه آنچه سوزانا کلارک در داستان توصیف می‌کند و جهان فانتزیش را بر پایه آن می‌سازد.  اما این چه جهانی است؟ چه جهان خیالینی می‌تواند این خانه عظیم و پلکان و مجسمه‌ها را داشته باشد؟ چه ذهنی چنین جهانی را تصور کرده است؟ این تخیل سوزانا کلارک است که این جهان فانتستیک را ساخته است؟ یا که خانه، محصول و تراوش ذهن و اندیشه همه ما است. همه ما مردم جهان. رمان پیرانزی، رمانی است با داستانی نفس‌گیر و هیجان انگیز در جهانی که بیش از هر چیز به تصویری عجیب از جهان ما شبیه است. آن را از دست ندهید!   دروغ های لاک لامورا  یکی از بهترین و جالب توجه‌ترین رمان‌های فانتزی، کتاب «دروغ‌های لاک لامورا» است. دروغ‌های لاک لامورا در واقع جلد اول از مجموعه حرامزادگان نجیب است که توسط اسکات لینچ در سال 2006 منتشر شده است. دو عنوان دیگر این مجموعه به ترتیب، دریای سرخ زیر آسمان سرخ؛ 2007 و جمهوری دزدان؛ 2013 است.  دروغ‌های لاک لامورا داستانی پیچیده و چندوجهی دارد که شما را شگفت زده خواهد کرد. فانتزی نویس آمریکایی؛ اسکات لینچ، قدرت‌های جادویی را نه در هماوردی میان شوالیه‌ها و هیولاها و موجودات عجیب و غریب، که به میان دزدان خرده پا و در هزارتوی زیرزمینی باندهای خلافکار، می‌آورد. لاک لامورا، پسر بچه‌ای‌ یتیم و پنج، شش ساله بود که سر از تپه سایه و دخمه‌های زیرزمینی آن درآورد و به باند دزدآموز داخل شد.  دزدآموز، خودش را یک هنرمند می‌دانست؛ یک تندیسگر که بچه یتیم‌ها، گِل رُسش بودند و محوطه گورستانی تپه سایه، کارگاهش. بچه‌هایی که پسماند شهر تلقی می‌شدند، اگر از هزاران بلا و خطر که سر راهشان بود می‌جستند و زنده می‌ماندند، گیر دار و دسته دزدآموز می‌افتادند. لاک لامورا یکی از این بچه‌ها بود که از طاعون و مامورها و برده‌گیرها، جان به در برده بود و در نهایت، خود را در باند دزدآموز چپانده بود. هنر دزدی در او شکوفا شد و البته نشان داد که ذات دزدی، همان قدر در وجودش است که شاش ماهی‌ها دریا رو پر کرده.   اما لاک لامورای دردسر ساز در نهایت به دست راهبی به نام چینز می‌رسد: خدای دزدان.  رمان فانتزی دروغ‌های لاک لامورا، به زندگی او و دیگر دوستانش در یک سیستم تبهکاری زیرزمینی می‌پردازد. جایی که باندهای دزدی و خلاف، در سازشی با ماموران حکومت، از همه می‌دزدند. آنها از هیچ خلاف و جنایتی فروگذار نیستند و تنها خط قرمزشان، اشراف و ثروتمندان شهر هستند. این دنیای زیرزمینی شهر باستانی کامور، با مشت آهنین کاپا اداره می‌شود؛ عنوانی برای رئیس بزرگ تمام این سیستم. همه چیز وقتی با خطر و چالش روبه رو می‌شود که لاک لامورا، پس از مرگ پدر چینز، ریاست دار و دسته او را به عهده می‌گیرد و باند حرامزادگان نجیب را شکل می‌دهد. باندی که مخفیانه و با برنامه‌ریزی‌های دقیق و پیچیده، به جنگ این صلح می‌رود و تصمیم می‌گیرد از ثروتمندان بدزدد.  اسکات لینچ در این داستان معمایی جنایی که به اندازه کافی جذاب و پرکشش است، عناصری از کیمیاگری و جادو را نیز وارد می‌کند و داستانی منحصر به فرد در ژانر فانتزی خلق می‌کند. دروغ‌های لاک لامورا، تنها دروغ‌هایی هستند که از شنیدنش، لذت خواهید برد!!    گراف گربه لیست بهترین رمان‌های فانتزی را با کتابی ایرانی به پایان می‌رسانیم. رمانی حیرت انگیز و گیرا به نام «گراف گربه» که هادی تقی زاده، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ،‌ نوشته است. «گراف گربه؛ همیشه از راهی که می‌آید، کسی می‌رود» در سال 1391 توسط نشر روزنه به چاپ رسید. این داستان فانتزی ایرانی، به عنوان کتاب متفاوت سال 1391، انتخاب شد و جایزه مهرگان ادب را به دست آورد. گراف گربه چندین و چند داستان فرعی را در روایتی غیر خطی و زمان پریش، کنار هم قرار می‌دهد تا بتواند داستان اصلی را در عین پرداخت شخصیت‌ها، جلو برد. اما داستان از کجا شروع می‌شود؟ از جایی که دانش آموزی به نام هادی تقی زاده (هم نام نویسنده)، برای تنبیه به انبار زغال مدرسه انداخته می‌شود. انباری که هم محل ذخیره زغال باشد و هم تاریک و بی‌نور، سیاهی بر سیاهیش می‌رمبد و چه انتظاری می‌توان از شجاعت پسری کوچک داشت؟ هادی تقی زاده در آن انباری که به سیاه چال می‌ماند، با موجودی عجیب اما نه ترسناک بلکه مضحک روبه‌رو می‌شود به نام اسماگ. چیزی شبیه به اسب آبی با شاخ کوچکی بر پیشانی و بال‌هایی فلس‌دار و فلزی. از آنجا که در داستان‌هایی از این دست همیشه یک گربه جادویی وجود دارد، هادی تقی زاده آن را از قلم نینداخته و قاسم را به ما معرفی می‌کند. گربه مفلوک سیاهی با دستی نصفه که حاصل سالهای جنگ بوده است و می‌تواند سخن بگوید.  از این تاریخ و از این معارفه ناخوشایند در انبار زغال که هادی تقی زاده با شلوار خیس شده از ترس اسماگ، در آن شرکت داشت، او سلسله‌ای از پیشگویی‌ها را آغاز می‌کند. از این جا به بعد، شما با داستانی پست مدرن و سرشار از عناصر فانتزی و جادویی رو به رو خواهید شد که در دل دنیای ما رخ می‌دهد و گرچه نویسنده از سرزمینی نمادین و خیالی سخن گفته، روشن است که ما با ایران روبه‌رو هستیم. اینکه در میان داستانی تخیلی و فانتزی، با موجودات حیرت انگیز و عجیب و غریبش، پای مفاهیمی به میان آید که برگرفته از فرهنگ خودمان است و به حوادث تاریخی خودمان اشاره شود، تجربه جالب و نویی است.  رمان «گراف گربه؛ همیشه از راهی که می‌آید، کسی می‌رود»، گردهمایی موجوداتی است که تخیل می‌کنند و برای تخیل ارزشی بسیار قائل هستند. حتما این رمان فانتزی از هادی تقی زاده را در لیست مطالعه خود، بگذارید و از خواندنش شگفت زده شوید.   به قلم "قاصدک حسینی"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
رمان هایی که جهانی شدند | معرفی بهترین رمان های خارجی
رمان هایی که جهانی شدند | معرفی بهترین رمان های خارجی
اقبال خوانندگان جهان به یک رمان نشانه بزرگی از ارزش‌های آن کتاب و نویسنده آن است. وقتی کتابی بتواند به زبان‌های بسیاری ترجمه شود و راهش را شبیه بویی معجزه‌وار که در شیشه‌ای اسرارآمیز در دست مسافران راه‌های دور از شهری به شهری برود و چون افسانه‌ای در یادها بماند، معلوم است که در آن کتاب از چیزی صحبت شده که برای انسانیت ارزشمند است. قرار است در این مطلب به ده رمان پرطرفدار جهان بپردازیم و به آن رایحه پر ارزش که در میان سطرهایش پنهان شده و قرار است چیز مهمی را در جهان خواننده‌اش تغییر دهد.  برای آنکه قدرت و عظمت کتاب‌ها را بسنجیم به قدمت محبوبیت آن نگاه می‌کنیم و هر چه عمر بیشتری از کتابی گذشته باشد و هنوز محبوب مانده یعنی رمان پرطرفدارتری است که ارزش بیشتری برای جهانیان داشته است و توصیه می‌کنم اگر تا کنون آنها را نخوانده‌اید زودتر به لیست خواندنی‌هایتان اضافه‌شان کنید. بهترین رمان های جهان 1- شازده کوچولو 1943 رتبه اول تعلق می‌گیرد به رمان کوتاه و پر از معجزه "شازده کوچولو" از آنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده فرانسوی. شازده کوچولو داستانی است در ستایش "کودکی و دوستی" ، خلبانی در یک پرواز وقتی در حال عبور از روی صحرایی برهوت است هواپیمایش دچار مشکل شده و مجبور به فرود اضطراری می‌شود. وقتی در اوج ناامیدی در حال تعمیر هواپیمای سرنگون شده اش است در سحرگاه روز دوم صدای آرام کودکی توجهش را جلب می‌کند.  کودک زیبارو با آرامشی که در همه رفتارش موج می‌زند، از خلبان می‌خواهد برای او گوسفندی روی تکه کاغذی نقاشی کند.  "چه گفتید؟" "یک گوسفند برایم نقاشی کنید." از جا جهیدم، در حالی که عمیقا غرق در شگفتی و ناباوری شده بودم. چشمانم را مالیدم، چند بار مژه بر هم زدم و با نهایت دقت به اطراف نگریستم و آنگاه با پسر کوچک خارق العاده ای رویارو شدم که با نهایت جدیت به من خیره شده بود. شازده کوچولو، پادشاه یک سیاره بسیار کوچک است که در آن سیاره یک گل سرخ و مقداری گیاه بائوباب می‌رویند و او می‌خواهد گوسفندی از کره زمین به سیاره‌اش ببرد تا بائوباب‌ها را بخورند و گل سرخش را از دست این علف مزاحم نجات دهد.  اما سیاره زمین برای شازده کوچولو که ذهنی پر از سوال دارد جای عجیبی است. در این سیاره مردم کودکیشان را فراموش می‌کنند و بزرگترها دیگر همه اصول جهانشان را فراموش کرده‌اند و سوالات شازده کوچولو قرار است بار دیگر ما به ارزش‌هایمان و خوبی‌ها و کودکی‌ها بازگرداند.   2- چوب نروژی 1986 چوب نروژی (Norwegian Wood) رتبه دوم رمان‌های پرطرفدار، کتابی است از یک نویسنده ژاپنی به نام هاروکی موراکامی بزرگ، موراکامی یکی از معروف‌ترین نویسندگان روز جهان است که هنوز که هنوز است صف‌های طولانی برای پیش فروش کتابهایش تشکیل می‌شود. آثاری چون اول شخص مفرد، به آواز باد گوش بسپار، پین بال 1973، تعقیب گوسفند وحشی (شکار گوسفند وحشی) (کتاب به آواز باد گوش بسپار، پین بال 1973 و تعقیب گوسفند وحشی سه‌گانه‌ی موش موراکامی را تشکیل می‌دهند.)، بعد از تاریکی، 1Q84، کافکا در کرانه (کافکا در ساحل)، سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا، کشتن شوالیه‌ی دلیر (مردی که می‌خواست پرتره‌ی نیستی را بکشد)، شهر گربه‌ها، از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم، رمان‌نویسی به عنوان یک شغل، کتاب‌هایی هستند که حتما نام آنها را شنیده‌اید. خودش می‌گوید: "من قبل از آن چیزی ننوشته بودم و یک شخص معمولی بودم، یک باشگاه جاز داشتم و هیچ نوشته‌ای خلق نکرده بودم." چوب نروژی رمانی است ساده و روان درباره یک داستان عاشقانه اما دقت کنید که گمراه نشوید، شما یک داستان عاشقانه از موراکامی می‌خوانید. یک رمان از جادوگری که در کتابهایش همه می‌توانند ناگهان غیرممکن‌ترین کار جهان را انجام دهند و همه چیز هم اطراف آنها عادی باشد.  ماجرا مربوط به چند دانشجوی ژاپنی که یکی از آنها خودکشی کرده‌است، در این میان اتفاقات سیاسی و اجتماعی سال‌های 1960 در ژاپن رخ می‌دهد و دانشجویان علیه نظام سیاسی شورش کرده اند. تورو واتانابه شخصیت اصلی کتاب چوب نروژی، یکی از دانشجویان آن دوران است و در میان این هیاهوی اجتماعی درگیر رابطه‌ عاشقانه‌‌ای با دو دختر به نام‌های نائوکو و میدوری می‌شود. "حافظه چیز مضحکی است. در آن صحنه که بودم، کمتر فکرش را می‌کردم. هرگز تصور نمی‌کردم چیزی باشد که تاثیر پایداری بر من بگذارد، قطعا خیال نمی‌کردم که هجده سال بعد با این طول و تفصیل یادش بیفتم. آن روز چشم‌انداز برایم به لعنت خدا نمی‌ارزید. به فکر دختر خوشگلی بودم که کنارم راه می‌رفت." به نظر من آنچه این کتاب را مقبول و محبوب خوانندگان کرده‌است آن سختی و فروپاشی روحی است که هر جوانی ممکن است با آن روبرو شود و موراکامی ما را همراه خود می‌کند تا این تجربه را بی‌درد بچشیم.   3- نام من سرخ 1998 برای سومین رمان پر طرفدار جهان به یک رمان از نویسنده‌ای ترک رسیدیم. اورهان پاموک در سال 1998 کتاب "نام من سرخ" را پس از چندین کتاب موفق منتشر کرد. این کتاب برای من به صورت شخصی یک کتاب محترم است. کتاب اینطور شروع می شود: "و حالا من یه مرده‌ام، یه جسد ته یه چاه. از آخرین نفسی که کشیدم و قلبم وایستاد خیلی گذشته ولی هنوز هم هیچ کسی از ماجرا خبر نداره، البته غیر از اون قاتل پست فطرت. اون کثافت نبضم رو گرفت و گوشش رو گذاشت جلو دهنم، بعد که مطمئن شد مرده‌ام دستم رو گرفت و تا سر چاه کشوندم، بعد بلندم کرد و انداختم تو چاه." داستان یک قتل که در فصل اول خبر آن را نویسنده لو می‌دهد و بعد اورهان پاموک برگ برنده را رو می‌کند و در هر فصل بخشی از داستان را از دید یک شخصیت یا موجود متفاوت بیان می‌کند. نام فصل های کتاب در عین راهنمایی خواننده خود یک کدگذاری جالب و همراه است: من یه جسدم، نام من کارا، من، سگ، قاتل خواهند گفت بهم، من شوهر عمه تونم، من، ارهان، نام من کارا، نام من استر، من، شکوره، من یه درختم، نام من کارا، پروانه می کن بهم، .... اما آنچه باعث شد که من هر زمان بخواهم کتابی به یک نقاش یا هنرمند هدیه بدهم این رمان بهترین انتخابم باشد این است که اورهان پاموک با تسلط بر تاریخ ایران و عثمانی در موضوع هنر و فرهنگ این داستان را ترتیب داده است. آنچه من درباره رنگ‌ها و کمال الدین بهزاد از این کتاب آموختم هیچ وقت در رمان‌های دیگر ندیده بودم. داستاندر بازه‌ی زمانی سلطنت سلیم دوم (1566 - 1574 م.) شروع می‌شود و تا زمان سلطان احمد اول (1603 - 1617 م.) امتداد می‌یابد. با این حال، بستر تاریخی رمان تنها به این بازه محدود نمی‌شود، بلکه اورهان پاموک از زمان شروع خلقت نیز در کتاب نام من سرخ صحبت به میان می‌آورد.  نقش پررنگ عقاید دینی و حضور روشن شیطان در این کتاب مرا به یاد کتاب برادران کارامازوف می‌اندازد و همان قدر که برادران کارامازوف را کتابی در ستایش دین می‌دانم کتاب "نام من سرخ" را نیز کتابی در ستایش خداپرستی و انسانیت می‌دانم.   4- زندگی پی 2001 یان مارتل (Yann Martel) نویسنده‌ی اسپانیایی، انتخاب چهارم من است. "زندگی پی" رمان پرطرفداری است که بیشتر ما آن را با فیلم سینمایی زیبای "زندگی پی" می‌شناسیم . اما همانطور که می‌دانید دلیل اینکه یک کتاب برای ساختن یک فیلم انتخاب می‌شود آن است که در جانش چیز ارزشمندی دارد که خوانندگان و بینندگان جهانی را به خود جلب می‌کند. " افسانه مارتل آمیزه‌ای لذت بخش و خستگی ناپذیر از واقع گرایی جادویی و روبینسون کروزوئه است. لغزنده و بازیگوش، یک دست جعبه چینی متداخل که هر کدام در برابر خردگرایی خشک حاوی چالشی بزرگ‌تر است." یان مارتل با کتاب‌هایی در حوزه عرفان و طبیعت خود را به جهان خوانندگانش معرفی کرده‌است. کتاب زندگی پی داستان پسر 16 ساله‌ای هندی با پیشینه‌ای از عرفان و مذهب که قرار است همراه خانواده اش یک باغ وحش را از روی دریا به شهری آنسوی آبها منتقل کنند، است. در یک حادثه پای (pi) از کشتی و همراهانش جدا می‌شود و همراه چند حیوان از جمله یک ببر بنگال در قایقی گیر می‌افتد. جدال 227 روز زندگی در یک قایق در میانه اقیانوس با یک ببر بنگال اصل داستان کتاب زندگی پی است. در جایی از کتاب می‌خوانیم: "حیوانات این گونه‌اند ، محافظه‌کار، حتی می‌توان گفت واپس گرا. کوچکترین تغییر می‌تواند آنها را آشفته کند. آنها می‌خواهند همه چیز همین طور بماند، از یک روز تا روز دیگر، از یک هفته تا هفته دیگر." همه جنگ این پسر جوان و جانمایه داستان ایمان به خدا است. حجم زیادی از نمادگرایی‌ها و اقتباس‌های عرفانی که در خط به خط داستان وجود دارد آن را برای انواع خوانندگان جذاب کرده است.   5- هزار خورشید تابان 2007 پنجمین کتاب از رمان‌های پرطرفدار جهان "هزار خورشید تابان" از یک نویسنده افغانی الاصل است. خالد حسینی نویسنده‌ای متولد کابل است که به واسطه شغل پدرش که در وزارت امورخارجه وقت بود به آمریکا مهاجرت کرده است. تحصیلات پدر و مادرش که در زمینه تاریخ و ادبیات بود روزنی بود که او را به نویسندگی رهنمون شد.  اولین کتاب معروف خالد حسینی که در ایران نیز ترجمه شد کتاب بادبادک باز است و بیشتر خوانندگان او را با این کتاب می شناسند. مواجهه ایرانیان با مردم افغانستان از یک زاویه مشخص است، مردمی جنگ‌زده و آواره که در پی نجات خود و خانواده‌شان و به عنوان کارجویانی زحمت‌کش به کشور ایران آمده‌اند. حتی سال‌های سال همزیستی نتوانسته احساسات و بینش کل جامعه ایران را نسبت به این مردم تغییر دهد. اما خالد حسینی با قلبی بزرگ که پر است از وطن‌پرستی کتاب‌هایی می‌نویسد تا بتواند دیدی جدید و واقعی‌تر از مردم افغانستان به مردم جهان بدهد. کتاب هزاران خورشید تابان درباره زندگی دو زن است در جامعه‌ای دچار جنگ‌های داخلی، نابسامانی‌های هر روزه و تعصبات مذهبی شدید. جایگاه زن در کشور افغانستان مبنای اصلی این کتاب است. "حرامی چیزی است ناخواسته؛ و او؛ مریم، آدم نامشروعی است که هرگز حق ادعای مشروع بر چیزهایی را ندارد که دیگران دارند، چیزهایی مثل عشق، خانواده، خانه و پذیرش." داستان هزاران خورشید تابان درباره زندگی مریم و لیلا است که بازی‌های روزگار هر دو آنها را همسر یک مرد قرار می‌دهد. هر دو وامانده از جهان کودکی و خانواده خود که بدون هیچ عشق و علاقه‌ای با این مرد ازدواج کرده‌اند. داستان به دوره تاریخی افول دور اول طالبان و سختی‌های زندگی در آن شرایط در افغانستان می‌پردازد. "حساب مه جبینان لب بامش که می‌داند؟        دو صد خورشیدرو افتاده در هر پای دیوارش" کتاب با بیتی از صائب تبریزی آغاز می‌شود که در ادامه به این بیت می‌رسد و نام کتاب از این بیت اقتباس شده است. اما آن جان مایه‌ای که باعث شده است این کتاب به پر طرفدارهای جهانی بدل شود موضوع "زن" است. زن زیر چرخ‌دندانه‌های سیاست و جنگ و بی‌فرهنگی که به حق در این کتاب به نمایش گذاشته شده است و البته در کشور ما استقبال خوانندگان می‌تواند به ریشه‌های فرهنگی و زبانی مشترک هم برگردد.   6- مغازه جادویی 2016 کتاب مغازه جادویی نوشته نویسنده آمریکایی دکتر جیمز آر. دوتی (James R. Doty) جراح مغز و اعصاب است. یکی از تناقضات جالب این کتاب این است که یک جراح متخصص که کتابش را با شرحی از اصوات ناهنجار و دل به هم زن بخش‌های دریل کردن، بریدن و جدا کردن استخوان‌های جمجمه شروع می‌کند قرار است از جادوهایی حرف بزند که بی هیچ لمسی دردهای انسانها را درمان می‌کند. کتاب مغازه جادویی خودنگاری است از زندگی نویسنده که از نوجوانی‌اش شروع می‌شود و آشنایی او با زنی به نام روث در یک مغازه که قرار بود او از آن یک انگشت مصنوعی برای جادوگری بخرد. این روزها انسان به دنبال چیست؟ کودکی‌هایی که سراسر با ناملایمات و سختی طی شده و در بزرگسالی آثاری دردناک به جا گذاشته. درمان این دردها یکی از گمشده‌های بشر امروز است و حالا قرار است دکتر دوتی با بینشی علمی این دردها را برایمان باز کند و راه حل‌هایی از دنیای مدیتیشن و آرامش برای ما بیان کند. گروه موسیقی کره‌ای بی تی اس (BTS) که طرفداران زیادی در بین جوانان و نوجوانان جهان دارد، دو سال بعد از انتشار کتاب مغازه جادویی در سال 2018 آهنگی با همین نام منتشر کرد که در ترانه‌ی آن به برخی مفاهیم این کتاب اشاره‌ مستقیم می‌شود. این گروه این آهنگ را برای قدردانی از همراهی هواداران خود منتشر کرد و با اشاره به موضوع آهنگ اعلام کرد که این گروه خود مغازه‌ای جادویی است که طرفدارانش به کمک آن می‌توانند آرامش یابند. این الهام‌‌گرفتن از کتاب مغازه‌ی جادویی جیمز دوتی و اشاره‌ی گروه BTS به این الهام، و توصیه‌ی این گروه به مطالعه‌ی این کتاب باعث رشد ناگهانی فروش و شناخته‌شدن این کتاب در سراسر جهان و ایران شد. دیپاک چوپرا، نویسنده‌ی موفق حوزه‌ی خودیاری، درباره کتاب "مغازه جادویی" می گوید: "این کتاب ترکیب تحسین‌برانگیز بینش علمی و خرد معنوی است که باید آن را بخوانید."   7- هر دو در نهایت می میرند 2017 کتاب هر دو در نهایت می میرند (They Both Die at the End) نوشته نویسنده آمریکایی آدام سیلورا (Adam Silvera)، کتاب هفتم مجموعه رمان های پرطرفدار جهان است. داستان کتاب درباره دو نوجوان است کتاب با این پاراگراف شروع می شود: "قاصد مرگ در حال زنگ زدن است و می‌خواهد اخطار مرگم را بدهد- امروز، قرار است بمیرم. چیزی که گفتم را فراموش کنید. چون "اخطار " کلمه خاصی است، کلمه‌ای که معمولا وقتی بتوان از چیزی دوری کرد، از آن استفاده می‌شود؛ مثل ماشینی که برای کسی، موقع گذشتن از چراغ قرمز، بوق می‌زند تا به او اخطار دهد خودش را کنار بکشد. اما این تماس برای اطلاع رسانی است." هر دو نوجوان با اینکه با هم غریبه‌اند قرار است یک اتفاق برایشان رخ دهد. هر دو قرار است آخرین روز از زندگی خود را طی کنند. تصمیم این دو برای اینکه آن روز را چطور بگذرانند ماجرای کتاب "هر دو در نهایت می میرند" است. و انتخاب متیو این است که در یک نرم افزار که افرادی که روز آخر عمرشان است در آن عضو هستند، دنبال دوست بگردد و در ادامه کشف روز آخر از زندگی توسط این دو نوجوان را تماشا خواهیم کرد. اما آدام سیلورا مجموعه‌ی قاصد مرگ (Death-Cast)، را در دست انتشار دارد. در این مجموعه قرار است داستان افرادی را که قرار است برای آخرین لحظات زندگی خود تصمیم بگیرند و انتخاب کنند که این مدت را چگونه بگذرانند را بخوانیم. جلد اول این مجموعه با نام «هر دو در نهایت می میرند»، در سال 2017 منتشر و با استقبال زیادی از جانب مخاطبان و منتقدان روبه‌رو شد. در سال 2022، جلد دوم مجموعه‌ی قاصد مرگ را، با نام «اولین کسی که در نهایت می میرد» (The First to Die at the End)» منتشر شد. به وضوح آنچه این مجموعه را پرطرفدار کرده مواجهه با مرگ است که در خود نگاهی است عمیق به معنای زندگی.   8- پاتوق‌ها 2018 جومپا لاهیری کتاب پاتوق‌ها (Dove mi trovo) را در مرحله نخست به زبان ایتالیایی نوشته است و معنای عنوان اصلی آن می‌شود: کجا هستم؟ این رمان بعدتر توسط خود نویسنده به انگلیسی بازگردانده شد و در برگردان انگلیسی اسم آن پاتوق‌ها (Whereabouts) شد . خانم جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) با نام هندی نیلانجانا سودشا در لندن و از پدر و مادری بنگالی به دنیا آمد و بعد از آن با خانواده به آمریکا مهاجرت کرد. این کتاب پرطرفدار وابسته به مکان است. نویسنده جریان زندگی و احساسات شخصیت اصلی کتاب را در بخش‌های کوتاهی که هر کدام فصلی از کتابش هستند برای ما تعریف می‌کند. این نوآوری جذاب حسی از سیال بودن و شعف و شادی ایتالیایی را در ذهن می‌آورد. در پیاده‌رو، در خیابان، در دفتر کار، در غذاخوری، در بهار، در میدان بازارچه، در اتاق انتظار، در کتاب‌فروشی، در سرم، در موزه، روی کاناپه، در تراس، در استخر، وسط خیابان، در سالن زیبایی، در هتل، پای پیشخان بلیت‌فروشی، زیر آفتاب، در خانه‌ام، در ماه اوت، پای صندوق، در سرم، سر شام، ...  مثلا در فصل در دفتر کار می خوانیم: "این جا تمرکز کردن سخت است. انگار وسط چهارراه نشسته‌ام؛ همکاران و دانشجویانی که در راهرو رژه می‌روند دوره‌ام کرده‌اند. رفت و آمدها و پر چانگی‌هایشان روی اعصاب است. بیهوده سعی می‌کنم روح تازه‌ای به فضا بدمم. هر هفته یک کیسه سنگین کتاب از خانه می‌آورم تا با آنها قفسه‌های کتاب دفتر کارم را پر کنم. درد شانه بکش و آن همه بار سنگینی را به جان بخر، آخر سر هم حاصل چندانی نصیبت نشود." در طول کتاب به واگویه زنی تنها و میانسال گوش می‌سپاریم و به بخش‌های از هم پاره‌ای بر اساس مکان‌ها و گاهی زمان‌ها تقسیم‌بندی شده است. زیباترین و گویاترین تعریفی که از این کتاب ساده و بی‌غل و غش شنیدم این است:"پاتوق‌ها چیزهای معمولی را می‌گیرد و آنها را خارق العاده می‌کند. خواندن این کتاب مثل خواندن هنر است." به نظر من سادگی و روانی که در این کتاب است، این بی‌پیرایگی که فارغ از هر آرایه بی‌معنی، جهان را آنطور که در ذهن زنی معمولی بیان می‌کند مایه محبوبیتش شده است.   9- کتابخانه نیمه شب 2020 مت هیگ (Matt Haig)، نویسنده انگلیسی الاصل کتابخانه نیمه شب (The Midnight Library) را در سال 2020 منتشر کرده است. او کتاب‌های بسیاری برای بزرگسال و کودکان منتشر کرده است این بار کتابی روانشناسانه که بی‌شک می‌تواند مورد اقتباس‌های بسیار نابی در سینما قرار بگیرد را نوشته است. مت هیگ با عبور از افسردگی شدید کوله‌باری از تجربه‌ای را با خود همراه کرده است که به او قدرت نوشتن کتابی با داستان فانتزی مثل کتابخانه نیمه شب را داده است. نورا شخصیت اصلی کتاب کتابخانه نیمه شب همه چیزش را از دست داده مادرش، آرزوهایش را و حتی یک روز صبح که مرد جوانی در خانه‌اش را زد و نورا فکر می‌کرد او بعد از سالها می‌خواهد سر حرف را با او باز کند و یک رابطه خوب را با هم شروع کنند، اما  "اش" همانطور که در لباس ورزش در آستانه در خانه نورا ایستاده بود به نورا گفت: "بهم گفتی یه گربه داشتی." "آره یه گربه دارم." "اسمش رو یادم بود، ولتر. مو نارنجی و خط داره. درسته؟" "آره ولتس صداش می‌کنم..." اش به دمپایی نورا خیره شد. "متاسفانه فکر کنم مرده." "چی؟" "خیلی بی‌حرکت کنار جاده افتاده. اسمش رو روی قلاده‌ش دیدم. فکرکنم یه ماشین زده بهش. متاسفم، نورا" ... نورا حتی گربه‌اش را هم از دست می‌دهد و حالا خیره به زندگی افسرده‌اش تصمیم می‌گیرد بمیرد. در این لبه باریک بین بودن و نبودن تجربه‌ای شگفت رخ می دهد. نورا امکان این را پیدا می‌کند تا تمام زندگی‌های ممکنش را تجربه کند. این داستان فانتزی و جذاب در ستایش زندگی است و اینکه هر تصمیمی می‌تواند ما را به انتهای متفاوتی برساند اما زندگی‌ای واقعی زیبایی‌های دارد که تنها با تجربه زندگی‌های ممکن می‌توانیم آن را ببینیم.   10- خون به پا می‌شود 2020 وقتی از پر طرفدارهای رمان حرف می‌زنیم بی‌انصافی است که از استیفن کینگ (Stephen King) بزرگ حرفی نزنیم. استیفن کینگ نویسنده امریکایی جدیدترین رمان محبوب خود را در سال 2020 ،یعنی خون به پا می شود (If It Bleeds)  را راهی بازار کرده است. تلفن همراه آقای هریگان  زندگی چاک خون به پا می‌شود موش این چهار داستان نیمه بلند، چهار بخش کتاب خون به پا می‌شود است. علاقمندان ژانر وحشت استیفن کینگ را سلطان وحشت می‌دانند. حتی در حالی که نقدهای بسیاری به نگارش کتاب‌های او وارد شده‌است اما پلات‌بندی پر از کشش کتاب‌های کینگ همچنان او را در صدر تولید کنندگان ترس جهان نگه‌داشته است. در داستان تلفن همراه آقای هریگان، از تلفن همراهی که داخل تابوت با یک مرده دفن شده است پیامی برای پسر جوانی که همدم پیرمرد صاحب تلفن است ارسال می‌شود و این آغاز ماجراهایی است که قرار است شما را از ترس میخ‌کوب کند.  در باقی داستان‌های کتاب خون به پا می شود این‌بار استیفن کینگ به وحشت و ترسی که در تنهایی افراد بر می‌گردد و اینبار درکتاب جدیدش ترس و حیرت بیشتری را برای دوستانش هدیه آورده است. همانطور که می بینید، تجربه ترس که یکی از بزرگترین سرگرمی‌های همه تاریخ به شمار می‌رود این کتاب را به لیست رمان‌های پر طرفدار جهان اضافه کرده‌است. به قلم "زهره عواطفی حافظ"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
بهترین داستان های کوتاه خارجی | 9 کتاب زیبا
بهترین داستان های کوتاه خارجی | 9 کتاب زیبا
یکی از خوبی‌های متعدد ادبیات این است که آدم می‌تواند به انواع مختلفی از آن لذت ببرد. می‌تواند روزهای متمادی را صرف خواندن یک رمان طولانی کند و با تک‌تک شخصیت‌های آن زندگی کند، می‌تواند یک نمایشنامه بخواند و از تصور کردن پرده‌های مختلف نمایش لذت ببرد و می‌تواند هم کنار چای عصرانه‌اش، داستانی کوتاه بخواند و نفسی تازه کند. چرا داستان کوتاه؟ خوبی داستان کوتاه این است که در طی زمانی محدود، همه‌ی اطلاعاتی که لازم داریم را به ما می‌دهد و اجازه می‌دهد با صرف مقدار کمی زمان و انرژی، لذت کشف یک دنیای جدید را تجربه کنیم. البته در عین حال، بعضی‌ها معتقدند که نوشتن داستان کوتاه نسبت به رمان برای نویسنده سخت‌تر است چراکه نویسنده صدها صفحه فرصت ندارد تا ما را با شخصیت‌ها آشنا کند، بلکه لازم است در کم‌تر از 30 صفحه، کاری کند که ما با دنیای داستان آشنا شویم و با شخصیت‌های آن هم‌ذات‌پنداری کنیم. بهترین داستان های کوتاه جهان در این راه داشتن راهنمایی که به ما بگوید کدام داستان‌ها ارزش وقتمان را دارند و احتمال این‌که ازشان لذت ببریم بیشتر است، غنیمت است. البته که آدم‌ها روش‌های مختلفی برای انتخاب داستانی برای خواندن دارند. بعضی‌ها به اعتبار اسم نویسنده، بعضی‌ها با اعتماد به مترجم و ناشر جلو می‌روند و بعضی‌ها هم ذره‌ای از داستان را می‌خوانند تا ببینند به دردشان می‌خورد یا نه. خوشبختانه آدم‌هایی هستند که قبلا نشسته‌اند و بهترین داستان‌های کوتاه را برای ما دستچین کرده‌اند تا با خیال راحت‌تری سراغشان برویم. در مطلب پیش رو، قرار است با چند تا مجموعه داستان کوتاه آشنا شویم که به عقیده‌ی خیلی از منتقدان، شامل چند تا از بهترین داستان‌های کوتاه جهان هستند. 1- یادداشت‌های یک دیوانه برای اهل ادبیات، اسم نیکولای گوگول ناآشنا نیست. نقل‌قول معروفی از فلوبر هست که می‌گوید «همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمده‌ایم.» و بعد از خواندن چند تا از داستان‌های او (از جمله همین داستان شنل که مدنظر فلوبر است)، احتمالا متوجه دلیل این حرف فلوبر می‌شوید. نیکولای گوگول یکی از شروع‌کنندگان و حتی شاید سازندگان جاده‌ای است که بعدها نویسندگان بزرگی مثل داستایوفسکی روی آن قدم گذاشته‌اند؛ یکی از کسانی که ادبیات روسیه را برای همیشه تغییر داد. کتاب یادداشت‌های یک دیوانه، مجموعه‌ای است از چند داستان کوتاه شاخص گوگول که ممکن است اسم آن‌ها را شنیده باشید یا حتی ماجرایشان را هم بدانید، اما خواندن داستان‌ها قطعا خالی از لطف نیست؛ داستان‌هایی مثل دماغ و شنل. یکی از خصیصه‌های گوگول این است که اتفاقات غم‌انگیز را هم با چنان لحن طنزآمیزی بیان کرده که آدم ناخواسته با وجود موقعیت‌های ناراحت‌کننده داستان، خنده‌اش می‌گیرد. مثلا داستان یادداشت‌های یک دیوانه، در نوع خود شاهکاری‌ست که به هیچ وجه نباید از دستش بدهید. داستانی که از زبان یک کارمند دون‌پایه روایت می‌شود و در عین نشان دادن مسیر تدریجی او به سمت جنون، اطلاعات خوبی درباره اوضاع آن‌ روزهای روسیه و جهان به ما می‌دهد.   2- این ساندویچ مایونز ندارد سالینجر که خیلی‌ها او را به خاطر کتاب ناتور دشتش می‌شناسند، داستان‌های کوتاه زیادی دارد که در مجموعه‌های مختلف چاپ شده‌اند و خیلی از این داستان‌ها اتفاقا درباره خود هولدن کالفیلد (شخصیت اصلی ناتور دشت) و خانواده اوست. خود این داستان‌ها هم در کتاب‌های مختلفی همچون این ساندویچ مایونز ندارد، دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم و... پخش شده‌اند. البته هنر سالینجر این‌جا خودش را نشان می‌دهد که تقریبا تمام این داستان‌ها را به نحوی نوشته که هم برای دوستداران هولدن و خانواده‌اش جذاب باشد، هم برای کسانی که ناتور دشت را با نفرت به گوشه‌ای پرت کرده‌اند و هم برای کسانی که تا به حال نام هولدن کالفیلد به گوششان نخورده است! این ساندویچ مایونز ندارد، یکی از بهترین مجموعه داستان‌های سالینجر است و درست است که طبیعتا برخی داستان‌های مجموعه از باقی قوی‌تر هستند، ولی به جرئت می‌توان گفت داستان بد و ضعیف در مجموعه این ساندویچ مایونز ندارد پیدا نمی‌شود. به خاطر همین هم هست که من این ساندویچ مایونز ندارد را همیشه به طرفداران سالینجر پیشنهاد می‌کنم -چون قطعا دوستش خواهند داشت- و هم به آن‌هایی که طرفدار او نیستند، چرا که احتمال خوبی وجود دارد که آن‌ها هم دست‌کم از چند داستان این مجموعه لذت ببرند و چیزی که دنبالش هستند را پیدا کنند.   3- مترجم دردها اگر پای صحبت نویسنده‌های بزرگ بنشینید، به شما خواهند گفت که یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که به انسان‌ها در خلق داستان‌های خوب کمک می‌کند، تجربه‌ی زیسته است. اساسا از دید خیلی صاحب‌نظران، انسان باید تجربه کند تا بتواند بنویسد. با این حساب به نظر من فردی همچون جومپا لاهیری که چنین تجربه‌های گسترده‌ای در زندگی دارد، نویسنده‌ای است که نمی‌توان نسبت به آثار او بی‌تفاوت بود. لاهیری که به سبب مهاجرت والدین هندی‌اش در انگلیس به دنیا آمده، بعد از چند سال به آمریکا مهاجرت می‌کند. تجربه زندگی در این دنیاهای متفاوت را کنار هنر نویسندگی بگذارید تا شاهد خلق یک سری از بهترین داستان‌های کوتاه جهان باشید. داستان‌های مجموعه مترجم دردها، زاییده طرز فکر و شیوه به‌خصوص زندگی لاهیری است و فضای حاکم بر داستان‌ها به خوبی این را نشان می‌دهد. در خیلی از داستان‌های جومپا لاهیری ما ردپای تفاوت فرهنگی و تاثیر تعامل فرهنگ هند با آمریکا را می‌بینیم و این می‌تواند به خصوص برای طرفداران این موضوع جذاب باشد.   4- مسخ فرانتس کافکا احتمالا اگر نه تمام شهرتش را، دست‌کم بخش عظیمی از آن را مدیون داستان مسخ است. مسخ از آن داستان‌هایی‌ست که حتی افراد خارج از حلقه‌ی کتاب و ادبیات هم اسمش را شنیده‌اند و احتمالا چیزکی درباره‌اش می‌دانند، داستان جوانی که ناگهان تبدیل به یک ساس می‌شود. یکی از خوبی‌های داستان کوتاه و البته چیزی که هنر کافکا را می‌رساند، این است که خواننده حتی از ناگهانی بودن این اتفاق شاکی نیست. در واقع سیر داستان چنان ذهن خواننده را درگیر می‌کند و اتفاقات به نحوی پشت سر هم می‌افتند که حتی بعد از پایان داستان، اکثر خواننده‌ها اهمیتی به سوالات بی‌پاسخشان -اگر سوالی داشته باشند- نمی‌دهند. مسخ از آن داستان‌های روان‌شناختی است که واقعا آدم را به فکر فرو می‌برد و احتمالا تا مدتی از ذهن مخاطب بیرون نمی‌رود. با این‌که مسخ معروف‌ترین داستان این مجموعه است، داستان‌های دیگر مجموعه هم هر کدام به نوبه‌ی خود جذاب و درگیرکننده هستند. احتمالا خواندن هر کدام از آن‌ها قدری بیشتر از حد معمول طول بکشد و به خاطر این‌که داستان‌ها خیلی باهم متفاوت هستند، احتمالا هر خواننده‌ای بتواند چیزی باب میل خودش پیدا کرده و از آن لذت ببرد.   5- خواهران باربارن اریک امانوئل اشمیت که خیلی‌ها او را به خاطر نمایشنامه‌هایش می‌شناسند، نویسنده‌ای قهار است که دکترای فلسفه هم دارد. شاید همین پس‌زمینه تحصیلی به او کمک کرده است تا داستان‌های عمیق با شخصیت‌هایی عمیق‌تر خلق کند. مجموعه داستان خواهران باربارن که آخرین اثر اشمیت است، تنها شامل چهار داستان می‌شود. اما اشمیت در طی همین چهار داستان که همگی درباره دو خواهر دوقلو هستند، چنان ما را در بطن زندگی آن‌ها فرو می‌برد که خیلی زود احساس می‌کنیم مدت زیادی است که دو خواهر را می‌شناسیم. آثار اشمیت معمولا به خاطر جنبه روان‌شناسانه‌شان و کاوشی که در اعماق روان آدمی می‌کند، شناخته شده‌اند. در واقع این هنر اوست که می‌تواند شخصیت‌هایش را چنین پیچیده و در عین حال قابل درک خلق کند که خواننده در تمام طول داستان با آن‌ها همراه شود و احساساتشان را احساس کند و درباره دلیل تصمیماتشان، گمانه‌زنی کند. خواهران باربارن از آن‌جا که آخرین اثر اشمیت است، از نظر خیلی‌ها یکی از پخته‌ترین آثار او هم به شمار می‌رود. مجموعه‌ای که در خلال داستان‌هایش، نویسنده با نثری ساده و دل‌انگیز حقایقی را به سمع و نظر خواننده می‌رسند که شاید قبل از آن حتی به ذهنش هم خطور نکرده بودند.   6- بهترین داستان‌های کوتاه گابریل گارسیا مارکز گابریل گارسیا مارکز، نویسنده نام‌آشنای کلمبیایی که خیلی از ما به عنوان نویسنده‌ی رمان صد سال تنهایی می‌شناسیمش، در طی زندگی هنری خود رمان‌ها و داستان‌های زیادی نوشته و نظر مخاطبان را در سراسر دنیا به خود جلب کرده است. لااقل در ایران، رمان‌های مارکز به خوبی شناخته شده‌اند و خیلی اوقات آن‌ها را در قفسه‌ی پرفروش‌های کتاب‌فروشی‌ها دیده‌ایم. اما داستان‌های کوتاه او، به آن اندازه مورد توجه نیستند که البته جای تاسف دارد، چرا که از نظر خیلی منتقدان، داستان‌های او در زمره‌ی بهترین داستان‌های کوتاه جهان قرار می‌گیرند. مجموعه‌ای که این‌جا درباره‌اش صحبت می‌کنم و هر جلد آن مختص یکی از نویسندگان بزرگ جهان است را احمد گلشیری جمع‌آوری و ترجمه کرده است. گلشیری که از یکی از خانواده‌های صاحب‌نام ادبیات ایران است، در مجموعه بهترین داستان‌های کوتاه خود تلاش کرده داستان‌های کوتاه این نویسندگان بزرگ -که ما بیشتر به خاطر رمان‌هایشان می‌شناسیمشان- را در مجموعه‌ای منسجم قرار دهد که کار مخاطب را هم برای انتخاب داستان، ساده‌تر کند. داستان‌های کوتاه این مجموعه هرکدام در نوع خود عالی بوده و حتی شاید بتوان گفت از نقاط عطف زندگی آن نویسنده به‌خصوص به شمار می‌روند. در این جلد مجموعه، گلشیری به سراغ مارکز رفته و مجموعه‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه او را گردآوری کرده. او در خلال این مجموعه به سراغ نویسنده‌های دیگری از جمله همینگوی و جویس هم رفته است که هردو از بزرگان ادبیات جهان به شمار می‌روند.   7- بهترین داستان‌های کوتاه آنتون پاولوویچ چخوف احمد گلشیری در جلد دیگری از مجموعه بهترین داستان‌های جهان، به سراغ نویسنده و نمایشنامه‌نویس معروف روسی، آنتون چخوف رفته است و مجموعه‌ای درخور از بهترین آثار کوتاه او را جمع‌آوری و ترجمه کرده است. چخوف یکی از نام‌هایی است که در صحبت از ادبیات روسیه، ناگزیریم به آن اشاره کنیم حتی اگر علاقه‌ای به کارهایش نداشته باشیم، چرا که نمی‌شود تاثیر او را روی ادبیات زمان خودش و حتی آیندگان خودش نادیده گرفت. آنتون چخوف از آن نویسندگانی است که هنر خود را در نوشتن داستان کوتاه به خوبی نشان می‌دهد و کافی است یکی از آثار معروف‌تر او را بخوانید تا به خوبی متوجه شوید که چه‌طور توانسته تا این حد محبوب، معروف و تاثیرگذار شود. یکی از شناخته شده‌ترین داستان‌های چخوف، داستان کوتاه شرط‌بندی است. به نظر من برای هر کتاب‌خوان و حتی نویسنده‌ای واجب است که دست‌کم یک بار این داستان را بخواند تا ببیند نویسنده بزرگی همچون چخوف، چه‌طور توانسته در چنین حجم کمی، چنین سوالات مهمی را مطرح کند و به چنین نتایجی برسد. سوالاتی درباره عدالت، مجازات و زندگی. جالب است بدانید که چخوف، مدتی بعد از نوشتن این داستان پی‌نوشت یا ادامه‌ای بر آن هم نوشته است که گویی حرف‌های اولیه خودش را به کلی نقض می‌کند اما معمولا به این پی‌نوشت خیلی اشاره‌ای نمی‌شود.   8- یک درخت، یک صخره، یک ابر یک درخت، یک صخره، یک ابر، مجموعه‌ای کامل و جامع است برای هرکسی که به داستان و سیر تکامل آن علاقمند باشد. در این کتاب 48 داستان از نویسنده‌های مختلف، در زمان‌های مختلف و گونه‌های ادبی مختلف جمع‌آوری شده و تلاش بر این بوده است که به تمام بهترین داستان‌های کوتاه جهان در طی دو قرن اخیر، گریزی زده شود. در واقع تمام داستان‌های مجموعه یک درخت، یک صخره، یک ابر، نه تنها از نویسندگان بزرگ هستند، بلکه تلاش شده در انتخاب آن‌ها دو ویژگی حتما در نظر گرفته شود: اول این‌که داستان موردنظر دستاوردی ویژه از نظر هنری باشد و دوم، این‌که آن داستان، حادثه‌ای مهم در تکامل تاریخی داستان کوتاه به حساب بیاید. خواندن کتاب‌هایی مانند یک درخت، یک صخره، یک ابر که مجموعه‌ای از داستان‌های نویسندگان مختلف هستند، مزایای زیادی دارد. مثلا این‌که به مخاطب فرصت می‌دهند که تعداد زیادی نویسنده را باهم مقایسه کند و در کنار پی بردن به شباهت‌ها و تفاوت‌ها و ویژگی‌های به‌خصوص سبک هرکدام از آن‌ها، سبک‌ها یا نویسنده‌ها موردعلاقه خود را انتخاب کند تا بتواند در آینده بیشتر در آن حوزه کنکاش کند. اما یکی از ویژگی‌های بسیار عالی یک درخت، یک صخره، یک ابر، این است که داستان‌های جمع‌آوری‌شده را به اشکال مختلف دسته‌بندی کرده است. از نظر زمان، از نظر گونه ادبی و... این همان خصیصه‌ای است که باعث می‌شود این کتاب هم برای مخاطب عامه ادبیات و هم برای افرادی که به صورت تخصصی در این زمینه کار می‌کنند، جالب باشد؛ چرا که به خواننده اجازه می‌دهد نوعی تاریخچه از داستان کوتاه ببیند و به خوبی درک کند که چه شده که ما حالا در زمینه خلق داستان کوتاه، به این‌جا رسیده‌ایم.   9- به انتخاب مترجم آخرین کتاب فهرست بهترین داستان‌های کوتاه جهان، کتاب به انتخاب مترجم است که توسط احمد اخوت گرد‌آوری و ترجمه شده است. در این کتاب هم مانند یک درخت، یک صخره، یک ابر، ما با مجموعه‌ای از داستان‌های نویسندگان مختلف جهان روبرو هستیم که آقای اخوت با دقت و هرکدام را به دلیلی انتخاب کرده است. همان‌طور که قبلا گفتم، مطالعه مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه نویسنده‌های متفاوت، مزایای زیادی برای خواننده دارد. اما یکی از ویژگی‌هایی که کتاب به انتخاب مترجم را متمایز می‌کند، این است که اخوت تلاش کرده در بین این داستان‌ها، اطلاعاتی هم درباره نویسنده‌هایشان به ما بدهد و البته هرجا که مجالی بوده، توضیحاتی درباره خود داستان هم ارائه شده است. این نوع مطالعه باعث می‌شود که خواننده بیشتر در عمق داستان‌ها فرو برود و مفاهیم بیشتری را از آن‌ها دریافت کند. در واقع تجربه خواندن داستان‌ها بدین صورت، فراتر از لذت بردن صرف می‌شود و به مخاطب کمک می‌کند نگاهی جامع‌تر به ماهیت داستان، هدف نویسنده و... بیندازد. البته که از آن‌جایی که صحبت‌های مترجم در فصل‌هایی مجزا از داستان‌ها آمده‌اند، مخاطب همچنان کاملا مختار است که آن بخش‌ها را کنار بگذارد و تنها داستان‌های مجموعه به انتخاب مترجم را بخواند و از آن‌ها لذت ببرد. خواندن کتاب‌هایی مانند به انتخاب مترجم، علاوه بر خوانندگان معمول و متخصصان حوزه، به کسانی که تازه می‌خواهند خواندن داستان کوتاه را شروع کنند هم توصیه می‌شود؛ چرا که می‌تواند به آن‌ها کمک کند مسیر آینده‌ی مطالعه خود را در زمینه داستان کوتاه، بهتر انتخاب کنند.   به پایان فهرست بهترین داستان‌های کوتاه جهان رسیدیم. تلاش بر این بود که فهرست جامع و کامل و در عین حال متنوعی تهیه کنیم که افراد با سلایق مختلف و میزان آشنایی مختلف با ادبیات، بتوانند چیزی برای خود پیدا کنند که از آن لذت ببرند. به نظر شما موفق بودیم؟ جای چه کتاب‌ها یا نویسنده‌هایی در این فهرست خالی است؟ به قلم "فاطمه حیدری"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک